روز بیست و هشتم صفر (مفاتیح الجنان)
۱۷ مرداد ۱۳۹۴ 0 ادعیه و زیاراتراهنمای مفاتیح الجنان
ادعیه مرتبط
اعمال ماه صفر، روز بيست و هشتم سنه يازدهم روز وفات حضرت خاتم الانبيا صلوات اللّه علیه وآله است، و روز وفات روز دوشنبه بوده بالاتفاق و در وقت وفات، سنین عمر مبارکش به شصت و سه رسیده بود. چهل سال از سن شریفش گذشته بود که وحی بر حضرتش نازل شد و بعد از آن، سیزده سال در مکه مردم را دعوت به خداپرستی نمود و پنجاه و سه سال داشت که به مدينه هجرت فرمود، و در سال دهم هجرت از دنيا رفت،و امیرالمؤمنین علیه السلام، متوجه غسل و حنوط آن حضرت شد و بعد از غسل و كفن بر بدن مطهّرش نماز گذارد، پس دسته دسته اصحاب آمدند و بدون امام، بر آن حضرت نماز خواندند، و حضرت امير المؤمنین عليه السّلام، آن حضرت را در حجره طاهره، در همان محلى كه از دنيا رفته بود دفن كرد. از انس بن مالك روايت است که چون از دفن پیغمبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیهاالسلام سوی من آمد و گفت:ای انس، چگونه نفس شما همراهی کرد که خاک به صورت پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله بریزید، پس گریست و فرمود:
يَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّا دَعَاهُ يَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ
پدرجان! به پروردگاری که تو را فرا خوانده بود پاسخ دادی. پدر جان!چقدر به پروردگارت نزديكى
الی آخر، و چه زيبا سروده شده:
اى دو جهان زير زمين از چه اى خاك نه اى خاك نشين از چه اى؟
به روايت معتبر است که آن مخدره(بانوی بانوان)، مشتى از خاك پاك آن مرقد مطهّر را بر گرفت، و بر ديدگان گذاشت و فرمود:
مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ أَنْ لا يَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِيَا
آن را که تربت پاک احمد ببوید چه باک از اینکه تا همیشه تاریخ بوی عطری نبوید
صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا
چنان مصبیت هایی بر من فرو ریخت که اگر بر روزه افرو می ریخت(روزها) به شب تبدیل می گردید
و شيخ يوسف شامى در كتاب «درّ العظيم» نقل كرده است كه فاطمه زهرا عليها السّلام اين اشعار را در مرثيه پدر فرموده:
قُلْ لِلْمُغَيَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى إِنْ كُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِي وَ نِدَائِيَا
به آنكه در زير طبقات خاک نهان شده بگو اگر شیون و فرياد مرا مى شنوى
صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا
چنان مصبیت هایی بر من فرو ریخت که اگر بر روزه افرو می ریخت به شب تبدیل می گردید
قَدْ كُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ لا أَخْشَ مِنْ ضَيْمٍ وَ كَانَ حِمَیً لِيَا
آنگاه که در سايه حمایت محمّد بودم از ستم هراسی نداشتم و او نگهبان من بود
فَالْيَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِيلِ وَ أَتَّقِي ضَيْمِي وَ أَدْفَعُ ظَالِمِي بِرِدَائِيَا
اما امروز تسلیم ناکسان شده و از ستم می هراسم و با جامه ام ستمگر خویش را می رانم
فَإِذَا بَكَتْ قُمْرِيَّةٌ فِي لَيْلِهَا شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَكَيْتُ صَبَاحِيَا
پس تا هرگاه قمری در شب تارش از روی اندوه بر سر شاخه ای بگرید، من در بامداد بگریم
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَكَ مُونِسِي وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِيكَ وِشَاحِيَا
به یقین پس از تو غم و اندوه را همدم خویش سازم و گلوبندی از اشک غم تو را زیور خود کنم