پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 2، ص: 186-175خطبه در يك نگاه:
اين خطبه يكى از معروفترين خطبه هاى امير مؤمنان على عليه السّلام است و به گفته شيخ مفيد در ارشاد، يكى از سخنانى است كه از آن حضرت به يادگار مانده و ارباب فهم و عقل و خرد، آن را حفظ كرده اند. و به گفته سيد رضى -چنان كه خواهد آمد- اگر سخنى پيدا شود كه انسان ها را با قوت و قدرت، به سوى زهد در دنيا و توجه به آخرت سوق دهد، اين سخن است.
در اين خطبه كوتاه -كه به گفته بعضى از محقّقان، به عنوان بخشى از خطبه 25 محسوب مى شود- امام، به ده نكته مهم در باره توجه به آخرت و زهد در دنيا و عدم اعتماد بر مواهب مادّى و زرق و برق اين جهان و آمادگى هر چه بيشتر براى زندگى جاودان آخرت و هشدار نسبت به خطرات مهمّى كه سعادت انسان را تهديد مى كند اشاره مى فرمايد.
اين خطبه بحق از خطبه هاى تكان دهنده اى است كه انسان را به سوى زهد در دنيا و بى اعتنائى به زرق و برق و توجه به امر آخرت، سوق مى دهد و تعبيراتش، آن چنان صريح و دقيق است كه هر كس را كه كمترين شايستگى داشته باشد از خواب غفلت بيدار مى كند و در هر قسمت تحليل منطقى جالبى را همراه با تعبيرات خطابى ارائه مى دهد.
جايگاه دنيا و آخرت از ديدگاه على (عليه السلام):
امام (عليه السلام) در اين خطبه غرّا براى سوق دادن انسان ها به زهد و بى اعتنايى به زرق و برق دنيا به ده نکته مهم اشاره مى کند; زيرا، همانطور که در حديث آمده و تجربه نيز در تمام طول تاريخ ثابت کرده حبّ دنيا سرچشمه همه گناهان و (رأس کلُّ خطيئة) است و بى اعتنائى به آن نخستين و مهم ترين گام براى اصلاح نفوس و مبارزه با فساد فردى و اجتماعى است.
در نخستين نکته به سپرى شدن دنيا و وداع کردن آن با اهل دنيا اشاره کرده مى فرمايد: «اما بعد دنيا روى برگردانده و وداع خويش را اعلام داشته است; (أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ، وَ آذَنَتْ(1) بِوَدَاع).
چگونه دنيا پشت کرده و آهنگ وداع کرده است؟
نشانه هاى آن، بسيار روشن است. قبرستان هاى خاموشى که از نسل هاى پيشين، يعنى پادشاهان و فرماندهان و زورمندان، جوانان و کودکان و پيران، باقى مانده همه، گواه اِدْبار دنيا و فريادهاى وداع آن است. قَدِّ خميده پيران، موى سپيد کهنسالان و بيمارى هاى گوناگون مشرفان به مرگ هر يک نشانه اى از اِدبار دنيا و اِعلان وداع او است.
ظاهراً دنيا خاموش است، امّا گويى، با هزار زبان، سخن مى گويد!
اين، همان است که على (عليه السلام) در يکى ديگر از خطب نهج البلاغه، به آن اشاره کرده مى فرمايد:
«فَکَفى واعِظاً بِمَوتى عايَنتُمُوهُمْ، حُمِلُوا اِلى قُبُورِهِم غَيْرَ راکِبينَ وَ اُنْزِلُوا فيها غَيْرَ نازِلينَ. فَکَأَنَّهُمْ لَمْ يَکُونُوا لِلدُّنْيا عُمّاراً وَ کَأَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ داراً; براى عبرت و اندرز شما، همين بس است که مردگانى را با چشم خود ديده ايد که آنها را بى اختيارشان، به گورهاشان حمل مى کردند و در ميان قبر قرار مى دادند، بى آن که خود، بتوانند يا بخواهند در آن روز فرود آيند. (چنان از نظرها محو مى شوند) که گويى، هرگز در ميان مردم اين گيتى نبوده اند و گوئى سراى آخرت، همواره خانه آنان بوده است»(2).
در نکته دوم، اشاره به موضوع اقبال آخرت و روى آوردن سراى ديگر است، مى فرمايد: آخرت روى آورده و طلايه هاى آن آشکار گرديده است»، (وَ إِنَّ الآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلاَع.)(3)
نخستين منزلگاه آخرت، مرگ است که همواره، مردم جهان را يکى پس از ديگرى در کام خود فرو مى برد و اين، خود نشانه روى آوردن جهان آخرت است.
به اين ترتيب، امام (عليه السلام) به همگان هشدار مى دهد که دير يا زود، آماده وداع با اين جهان و گام نهادن در سراى ديگر شوند و آنچه را که لازمه اين سفر عمومى و پرخوف و خطر است فراهم سازند و پيش از آن که فرصت از دست رود به تهيه ساز و برگ برخيزند.
در سومين نکته ترسيم بسيار گويا و جالبى از چگونگى اين سرا و آن سرا و پيوند و ارتباط ميان اين دو فرموده و مى گويد: «بدانيد! امروز، روز تمرين و آمادگى است و فردا روز مسابقه. جايزه برندگان بهشت و سرانجام (شوم) عقب ماندگان آتش دوزخ است، (أَلاَ وَ إِنَّ اليَوْمَ المِضْمارَ(4) وَ غَداً السِّبَاقَ(5) وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ;) در تشبيهى که در اين جمله زيبا وارد شده، انسان را به سوارکارانى همانند مى کند که در يک مسابقه بزرگ شرکت مى کنند. روشن است که آنها بايد قبلا به تمرين فراوان بپردازند و خود را آماده کنند و از آنجا که تمرينِ سوارى با اسب ها، آنها را چابک و ورزيده و در عين حال لاغر مى کند، عرب، از آن تعبير به «مضمار» يعنى مکان يا زمان لاغر شدن مى کند. جالب اين که به گفته راغب در مفردات، ضامر، به هر حيوان لاغرى گفته نمى شود بلکه به حيوان لاغرى گفته مى شود که بر اثر تمرين و کار لاغر شده باشد که لازمه آن چابکى است. بعد از آن، دورانِ مسابقه شروع مى شود و در هر مسابقه اى جوايزى براى برندگان و تبعاً خسارتى براى بازندگان خواهد بود. امام (عليه السلام) زندگى اين جهان را دوران ورزيدگى و آمادگى و ميدان آخرت را ميدان مسابقه و جايزه برندگان را بهشت و خسارت بازندگان را آتش دوزخ مى شمارد.
بديهى است که هيچ کس در ميدان مسابقه نمى تواند مشغول تمرين و آمادگى و ورزيدگى شود، بلکه بايد آنچه در اين زمينه لازم است از قبل فراهم شده باشد; در ميدان محشر نيز جايى براى تهيه حسنات و توبه از سيّئات و تهذيب نفوس و تطهير قلوب نيست. همه اينها بايد در دنيا فراهم شده باشد. کسانى که اين واقعيت را به فراموشى بسپارند و آمادگى لازم را از نظر روحانى و معنوى، در اين دنيا فراهم نکنند، به يقين در مسابقه سرنوشت سازِ آخرت، شکست مى خورند، شکستى که سرانجامش دوزخ است.
اين نکته نيز قابل توجه است که برندگان جوايز مسابقه همه در يک سطح نيستند و رديف نخست و دوم و سوم و... دارند. در مسابقه بزرگ و سرنوشت ساز آخرت نيز مطلب همين است.
از آنچه گفتيم روشن شد که «سباق» به معناى مسابقه و «سبقه» به معناى هدفى است که به سوى آن پيش مى روند و سُبْقه (بر وزن لقمه) به معناى جايزه است.
مرحوم سيد رضى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ در ذيل همين خطبه ـ چنان که خواهيم ديد ـ اشاره به نکته ظريفى کرده و آن اين که چرا امام (عليه السلام) در مورد جنّت (بهشت) فرموده (والسبقة الجَنَّه) و در مورد «نار (جهنّم)» تعبير به غايت کرده و نه سبقه! آن گاه مى گويد که اين به خاطر آن است که سبقه، هدف مطلوبى است که به سوى آن پيش مى روند و بهشت چنين است، ولى دوزخ هدف محبوبى نيست، بلکه سرانجامِ شومى است که شکست خوردگان گرفتار آن مى شوند، به همين دليل امام (عليه السلام) در ميان اين دو تعبير تفاوت گذارده است.
اين سخن، با آيه شريفه (سابِقُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّة عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ)(6) به پيش تازيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است منافاتى ندارد; زيرا تعبير به «سابقوا» به معناى «مسابقه در اين جهان نيست بلکه آماده شدن براى مسابقه در جهان ديگر است. به دليل اين که جنّت و بهشت را هدف نهايى اين مسابقه قرار داده است. به تعبير ديگر، در اينجا، مسابقه اى است به سوى اَعمال خير و در آنجا مسابقه اى است به سوى بهشت جاويدان که نتيجه اعمال است.
در چهارمين نکته اشاره به يکى از مهمترين توشه هاى اين سفر بزرگ و خطرناک مى کند و آن توشه توبه است. مى فرمايد: «آيا کسى نيست که پيش از فرا رسيدن مرگش از خطاهايش توبه کند؟ آيا انسانى پيدا نمى شود که قبل از رسيدن روز ناراحتيش عمل نيکى براى خود انجام دهد؟ (أَفَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ!(7) أَلاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ!)
اين تعبيرها ـ که براى تحريک و تشويق هر چه بيشتر آگاهان و تنبيه و بيدار ساختن غافلان ايراد شده است ـ در واقع نتيجه منطقى جمله هاى قبل است، زيرا با توجه به اين که دنيا، بسرعت پشت مى کند و آخرت با شتاب روى مى آورد و امروز، روز آمادگى و فردا، روز مسابقه سعادت و شقاوت است، چرا افراد عاقل و هوشيار، با توبه کردن و بازگشت به سوى خدا و انجام عمل نيک پيش از آن که فرصت از دست رود خود را آماده اين سفر نکنند؟
اين همان چيزى است که در خطبه ديگرى نيز به آن اشاره شده مى فرمايد:
«فَاعْمَلُوُا وَ اَنْتُمْ فِى نَفْسِ الْبِقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ التُّوبَةُ مُبْسُوطَةٌ(8); حال که در متن زندگى و حيات قرار داريد، و نامه هاى عمل باز و ميدان توبه گشوده است عمل صالح انجام دهيد».
قيامت را به «يومَ بُؤس» تعبير کردن، به خاطر حوادث شديد و عذاب هاى سخت و نگرانى هاى فوق العاده آن است. آن عذاب ها در آيات مختلف قرآن منعکس شده است و به انسان ها هشدار مى دهد تا امروز که فرصتى در دست دارند، براى آن روز سخت ـ که انبوه مشکلات آن را احاطه کرده ـ فکرى کنند و ذخيره اى بيندوزند.
در پنجمين نکته، به فرصت هاى زودگذر و موقّت، امّا بسيار پرارزش اشاره مى کند که غفلت از آن، مايه ندامت و پشيمانى سخت و دردناک است، مى فرمايد: «آگاه باشيد! شما، در دوران اميد و آرزويى به سر مى بريد (که فرصت بسيار خوبى براى اندوختن ذخائر معنوى است) و مرگ، در پى آن است، با اين حال هر کس (از اين فرصت استفاده کند) و در ايام اميدش، پيش از فرا رسيدن اجلش، به عمل صالح بپردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرا رسيدن اجلش زيانى به او نمى رساند; أَلاَ وَ إِنَّکُمْ في أَيَّامِ أَمَل مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ في أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ يَضرُرْهُ أَجَلُهُ.»
و هر کس که در اين ايّام اميدش، و پيش از فرا رسيدن اجلش، در عمل کوتاهى کند، گرفتار خسران شده و فرا رسيدن اجلش براى او زيان بخش خواهد بود، (چرا که فرصتى گران بها و غير قابل بازگشتى را از دست داده است); وَ مَنْ قَصَّرَ في أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ.
تعبير به «ايّام أمل (روزهاى اميد)»، از زندگانى دنيا، تعبير لطيفى است که موقعيّت مثبت اين جهان را روشن مى سازد; زيرا دقائق عمر بهترين فرصت براى رسيدن به سعادت جاودان است. گاه مى شود که انسان با استفاده از توبه اى که در لحظه زودگذرى از اين زندگى انجام مى شود درياهاى آتش را خاموش مى کند و با عمل خالصى که در ساعتى از عمرش انجام مى گيرد، بهشت جاودان را براى خود خريدارى مى کند.
***
نکته ها:
1 ـ دنيا و آخرت در احاديث اسلامى
از ديدگاه اسلام و تمام اديان آسمانى، دنيا سراى ناپايدارى است که انسان براى اندوختن زاد و توشه و کسب کمال و معرفت و به دست آوردن بال و پر براى پرواز در سراى جاويدان به آن گام نهاده است و به همين دليل خداوند او را با انواع آزمايش ها و تمرين هاى سخت، اعم از عبادات و طاعات و ترک شهوات و مصائب و مشکلات ـ که با زندگى دنيا آميخته است پرورش مى دهد و براى زندگى ابدى در جهان ديگر ـ که سرايى است مملوّ از خير و برکت براى نفوس پاک و مهذّب ـ آماده مى سازد.
در روايات از تعبيرات بسيار متنوّعى براى بيان اين واقعيت استفاده شده است که هر يک از ديگرى زيباتر و پرمعناتر است.
در خطبه بالا دنيا به ميدان تمرين و کسب آمادگى براى مسابقه در سراى ديگر تشبيه شده است، و امتياز برندگان اين مسابقه بهشت و سرنوشت بازندگان، دوزخ ذکر شده است.
در حديث معروفى مى خوانيم: «اَلدُّنْيا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ»(10)، بديهى است که مزرعه جاى زيستن نيست، بلکه جاى فراهم کردن آذوقه جهت زيستن در محلّ ديگر است.
در تعبيرات ديگرى که در نهج البلاغه آمده است، از دنيا تعبير به «مَتْجَر» (تجارتخانه) و گاه «دارموعظة» (سراى اندرز و محل فراگيرى علم و آگاهى) و گاه «مُصَلّىْ» (نمازخانه) شده است، مى فرمايد:
«إِنَّ الدُّنْيا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها... وَ دارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ أَحِبّاءِ اللهِ وَ مُصَلّى مَلأئِکَةِ اللهِ وَ مَهْبِطُ وَحْىِ اللهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلياءِ اللهِ; دنيا جايگاه صدق و راستى است، براى آن کس که با آن به درستى رفتار کند... سراى اندرز است، براى آن کس که از آن پند گيرد، مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياء حقّ است.»(11)
در تعبير ديگرى، از امام على بن الحسين (عليه السلام) از حضرت مسيح (عليه السلام)نقل شده است که به اصحاب خاص خود (حواريون) فرمود:
«إِنّما الدُّنْيا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَ لاتَعْمِرُوها; دنيا پلى است که بايد از آن بگذريد، نه اين که توقف کنيد و به آبادى و زرق و برق آن بپردازيد.»(12)
در حديث ديگرى، همين معنا، از امام صادق (عليه السلام) از موعظه هاى لقمان حکيم به فرزندش، نقل شده است که دنيا را به منزله پلى دانسته که بر نهرى زده شده و بايد از آن عبور کرد.(13)
در تعبيرهاى ديگرى در نهج البلاغه، دنيا، به عنوان «دارُ مَمرّ(5)» (سراى گذرگاه) و «دارُمجاز(14)» (سراى عبور) معرفى شده است.
و بالأخره، در حديث ديگرى که از امام هادى (عليه السلام) نقل شده، دنيا را به عنوان بازارى معرفى مى کند که گروهى در آن سود مى کنند و گروهى زيان مى برند; ايشان فرموده اند: «اَلدُّنْيا سَوْقٌ رَبِحَ فِيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ; دنيا، بازارى است که گروهى در آن سود مى برند و گروهى زيان مى بينند.»(15)
تمام اين تعبيرات، نشان مى دهد که نبايد به دنيا، به عنوان يک هدف نهايى نگاه کرد; بلکه ابزار و وسيله اى است براى اندوختن سرمايه عمل صالح و تحصيل معارف الهى جهت نتيجه گيرى در جايگاه ابدى.
ممکن است اين مطلب در نظر بعضى ساده باشد، ولى در واقع سرنوشت سازترين مسأله در زندگى انسانها، همين مسأله است که به مواهب مادّى دنيا و امکاناتى که در اختيار او است، به کدام ديده نگاه مى کند; ديده ابزار و وسيله يا ديده هدف نهايى و مطلوب واقعى ـ و به اصطلاح ـ غرض غايى.
تأکيد امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) در آغاز اين خطبه بر اين مطلب که دنيا ميدان آمادگى براى مسابقه سراى آخرت است، در واقع يک پايه گذارى محکم براى ساير اندرزهاى مهمى است که در اين خطبه آمده است.
2 ـ زيان غير قابل جبران!
نکته ديگرى که در لابه لاى اين فراز از خطبه، بدان اشاره شده و توجه به آن بسيار لازم است، اين است که خسارت هايى که در زندگى اين جهان، دامن انسان را مى گيرد و فرصت هايى که از دست مى رود، بعد از پايان زندگى و سرآمد عمر، قابل جبران نيست. در واقع، مسابقه اى که انسان ها در پيش دارند، تنها، يک بار انجام مى شود; يک دوران آمادگى و يک ميدان مسابقه و ديگر، تکرارى در آن نيست که افراد غافل و بى خبر يا مقصّر کوتاه نگر، بعد از آگاهى از خسران عظيمى که دامانشان را گرفته است، به فکر چاره و جبرانِ مافات بيفتند! به همين جهت، امام (عليه السلام) در جمله هاى بالا فرمود: «وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلَهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ; هر کس در ايّام اميد و آرزو پيش از فرا رسيدن اجلش کوتاهى کند، خسران مى بيند و فرا رسيدن اجل، براى او زيانبار خواهد بود.»
ندامت ها و پشيمانى ها، هرگز مشکلى را حل نمى کند و فرياد (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيما تَرَکْتُ) ـ خدا را، اى فرشتگان الهى! مرا بازگردانيد تا اعمال صالحى را که انجام نداده ام به جا آورم ـ با پاسخ (کلاّ) (هرگز چنين نيست) ـ رو به رو خواهد شد.(16)
و به گفته شاعر:
افسوس که ايّام جوانى بگذشت *** سرمايه عمر جاودانى بگذشت
تشنه به کنار جوى، چندان خفتم *** کز جوى من آب زندگانى بگذشت
و به گفته شاعر ديگر:
افسوس که عمرى پى اغيار دويديم *** از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز کف رفت، تجارت ننموديم *** جز حسرت و اندوه، متاعى نخريديم
* * *
پی نوشت:
1 ـ «آذنت» از ماده «اذن»، به معناى «اعلام کردن» است. و به اذان از اين جهت اذان مى گويند که وقت نماز را اعلام مى کند.
2 ـ خطبه 188.
3 ـ «اطلاع» از ماده «طلع» در اصل، به معناى «ظهور و بروز» است. و طلوع خورشيد، به معناى ظهور آن است. و طَلْع به معناى «شکوفه خرما» نيز از همين مادّه گرفته شده است. اطلاع به معناى «سرکشيدن و سرکشى کردن و آگاهى يافتن» نيز از همين معنا سرچشمه گرفته است. بعضى معتقدند که اين واژه به «آگاهىِ ناگهانى» گفته مى شود.
4 ـ مضمار، همانطور که در متن گفته ايم، به معناى «مکان يا زمان لاغر شدن» است و به گفته بعضى براى اين که اسب ها در ميدان مسابقه از قدرت کافى برخوردار شوند، مدتى به آنها آب و علف فراوان مى دادند تا قوى شوند و سپس با تمرين هاى پى درپى اندام آنها لاغر، ولى محکم و قوى مى شد. به اين کار تضمير ـ يعنى لاغر کردن ـ مى گفتند، سپس کلمه «مضمار» به ميدان هاى تمرين اطلاق شده، خواه سبب لاغرى باشد يا نباشد.
5 ـ «سباق» از ماده «سبق» به معناى «پيشى گرفتن» است. مسابقه، از باب مفاعله به معناى «پيشى گرفتن بر هم» است. و سباق نيز به همين معنا است. «سَبَقه» يا به معناى هدف مطلوبى است که براى آن، مسابقه مى گذارند يا به معناى جايزه است.
6 ـ سوره حديد، آيه 21.
7 ـ «منيّه» از مادّه «مَنى» (بر وزن نفى) به گفته مقاييس اللغة در اصل به معناى مقدّر ساختن چيزى است و سپس واژه منيّه به معناى مرگ آمده است. چون مرگ امرى است مقدّر. واژه «مُنى» به آرزوهايى که انسان در ذهن خود تقدير مى کند اطلاق مى شود.
8 ـ خطبه 237.
9 ـ اين حديث، در غوالى اللئالى، جلد يکم، صفحه 267، از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است.
10 ـ کلمات قصار، شماره 131.
11 ـ بحارالانوار، جلد 14، صفحه 319، حديث 21.
12 ـ بحارالانوار، جلد 70، صفحه 69، حديث 36.
13 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار 133.
14 ـ نهج البلاغه، خطبه 203.
15 ـ بحارالانوار، جلد 75، مواعظ امام هادى(عليه السلام)، صفحه 366.
16 ـ سوره مؤمنون: آيه 100.