در بيان هلاكت مردم:
«اما بعد فان الله لم يقصم جباري دهر قط الا بعد تمهيل و رخاء و لم يجبر عظم احد من الامم الا بعد ازل و بلاء» (پس از حمد و ثناي خداوندي، خداوند سبحان هرگز جباران دوراني را شكست نداده است، مگر پس از مهلت و آسايشي كه در آن غوطهور بودهاند. و استخوان شكستهي هيچ يك از امتها را جبران نفرموده است مگر پس از قرار دادن آنان در تنگناي زندگي و آزمايش.)
حكمت خداوند سبحان چنين است كه گردنكشان قدرت پرست را پس از مهلتي بر زمين بزند و از صفحه روزگار محوشان بسازد و شكست خوردگان مستضعف را پس از آزمايشها و عبور از تنگناها پيروز گرداند و شكست آنان را جبران فرمايد. در آن هنگام كه خداوند به فرشتگان اطلاع داد كه: (من در روي زمين جانشيني قرار ميدهم) فرشتگان عرض كردند: خداوندا (آيا قرار ميدهي بر روي زمين كسي را كه فساد بر روي زمين براه خواهد انداخت و خونها خواهد ريخت و ما با حمد و ستايش ترا تسبيح ميگوئيم و ترا تقديس مينمائيم، خداوند فرمود: من ميدانم آنچه را كه شما نميدانيد.) خداوند سبحان براي نشان دادن عظمت انسان و شايستگي او براي خلقت با بجريان انداختن افساد و خونريزي در زمين بوسيله ي انسانها، كه فرشتگان دربارهي آدم و فرزندانش درك كرده بودند، دو دليل بسيار با اهميت براي فرشتگان و آن انسانهائي بيان فرمود كه در امتداد قرون و اعصار خواهند آمد و خواهند پرسيد كه: حكمت آفرينش اين مخلوق چه بوده است كه بر روي زمين فساد ميكند و خونريزيها مينمايد و عربدههاي ستمكارانش فضا را چنان پر ميكند كه نالههاي ستمديدگانش را جز هشياران شنوا كه همواره در اقليت اسفناك بودهاند نميشنود.
دليل يكم- خداوند سبحان همهي حقائق را به آدم ابوالبشر (ع) تعليم فرمود و سپس آنها را به فرشتگان عرضه نموده فرمود: اگر شما سخني مطابق واقع ميگوئيد، دربارهي اين حقائق خبري بمن بدهيد. (فرشتگان گفتند: پاك پروردگارا، ما جز آنچه را كه تو بما تعليم فرمودهاي نميدانيم، توئي دانا و حكيم) شناخت آن حقائق كه با نظر به ضماير موجود در آيات مربوطه از سنخ عاقلان (انسانهاي كامل) بودهاند، يك آشنائي مجرد با آنها نبوده است، زيرا آشنائي مجرد با حقيقت و كمال غير از حقيقت و كمال گشتن است. پس بدون ترديد منظور خداوندي تيلعم علمي بوده است كه زمينه و منشاء وصول به حقيقت و گرديدن تكاملي است تا حديكه بتواند علت و هدف خلقت آدم وفرزندانش را با فرض فساد و خونريزيهائي كه بر روي زمين براه خواهند انداخت توجيه نمايد. لذا وقتي كه اين ارزش بزرگ در وجود آدم براي فرشتگان كشف شد، آنها به محدوديت علم خود اعتراف نمودند. بمقتضاي اين دليل هدف بسيار والائي در خلقت آدم اثبات ميشود كه جريان خونريزيها و فساد بر روي زمين نميتواند حكمت و هدف اين خلقت را مختل سازد و سوال از آن بيپاسخ بماند.
دليل دوم- شايستگي آدم (ع) براي ورود به عالم هستي با نظر به عظمت ذاتي او بود كه بدستور خداوندي مسجود ملائكه قرار گرفت. اين مقامياست بس شريف و والا كه شايستگي سجدهي فرشتگان را به آدم (ع) اثبات مينمايد و نميتوان گفت كه آن مقام مخصوص خود حضرت آدم (ع) بوده است و بديهي است كه خود آدم منشاء سوال فرشتگان نبوسه است زيرا مقام برگزيدگي او براي نبوت و مسجود قرار گرفتن او براي فرشتگان با فساد و خونريزي بر روي زمين قابل جمع نميباشد. پس بايد گفت: استعداد آن مقام والا يعني دريافت حقائق برين و مسجود قرار گرفتن براي فرشتگان در فرزندان حضرت ابوالبشر هم وجود دارد. پس از اين مقدمه برميگرديم به اصل مطلب در جملات اميرالمومنين عليهالسلام كه فرمود: (خداوند سبحان هرگز جباران دوراني را شكست نداده است مگر پس از مهلت و آسايشي كه در آن غوطهور بودهاند … ) بنابراين، خداوند به ستمكاران و مفسدين و طغيانگران بر روي زمين مهلت ميدهد و ميدان را براي آنان باز ميگذارد.
مسلم است كه نتيجهي رها كردن مفسدان و طغيانگران و جباران بر روي زمين، چه بيچارگي و ستمديدگي و استضعاف و تيرهروزيها براي ناتوانان ببار خواهد آورد. حال اين سوال پيش ميايد كه آيا در شيوع ظلم و كشتار و فساد بر روي زمين بوسيله مستكبران و طواغيت و طغيانگران جبار، مشيت خداوندي در كار نيست؟ پاسخ اين سوال را با بيان چند مطلب مطرح مينمائيم:
1- مهمترين پاسخ اين سوال همانست كه در مقدمهي فوق متذكر گشتيم. در مقدمهي فوق اثبات شد كه حكمت و هدف خلقت انسان بالاتر از آن است كه با جريان فساد و خونريزيها بر روي زمين مختل گردد.
2- انقراض و خاموشي حيات انسانها در اين دنيا يك امر قطعي است، خواه بوسيلهي عوامل طبيعي بوده باشد و خواه بوسيلهي تعدي و جور همنوعان آنان (تمامي نفوس مرگ را خواهند چشيد و سپس بسوي ما رجوع خواهيد كرد) براي نوع دوم از مرگ كه بوسيلهي ظلم و تعدي ستمكاران واقع ميشود، مانند ديگر مرگهاي غير طبيعي (زلزله، سيل، وبا، طاعون، آتش فشاني، غرق شدن در آب و غيرذلك) شهيد تعبير شده است كه لازمهاش مورد لطف و عنايت خداوندي قرار گرفتن انساني است كه بدون قدرت و اختيار دفاع با يكي از وسايل مذكور در فوق از اين دنيا چشم بربندد.
3- آدمي با احتمال ورود تعدي و ستم از همنوعان خود، همواره درصدد دفاع از حيات خويش و آماده كردن عوامل ادامهي آن ميباشد. اين آمادگي دائمي موجب احساس عظمتي در خود حيات ميگردد كه بتواند آنرا لغو و بيهوده مصرف نمايد، و بايد گفت: اين احساس ضرورت دفاع از حيات چه در برابر عوامل مزاحم طبيعت و چه در مقابل طغيانگريهاي ستمكاران از مهمترين عوامل حيات شناسي انسان است كه موجب شناخت ارزش و اهميت آن ميباشد. لذا ميگوئيم كه: ارزش و اهميت خود حيات است كه آدمي را به دفاع شديد و اكيد از آن وادار مينمايد اگر چه خود دفاع كننده غافل از آن بوده باشد مانند ديگر جانداران. و اگر انسان موفق شود كه از پديدهي دفاع شديد از حيات، ارزش و اهميت آن را دريابد، قطعا ميتواند بلكه همواره بطور اكيد درصدد برميآيد كه از حيات خود بهترين بهرهبرداريها را داشته باشد.
4- اگر دفاع از حيات با اين نيت انجام بگيرد كه حيات امانت الهي است و تا آخرين لحظات بايد از آن دفاع نمود، همهي تكاپو و تلاش در اين راه عبادت محسوب شده و دليل رشد و كمال انساني بوده و انسان را شايستهي الطاف خداوندي مينمايد.
5- تزاحم جباران و طغيانگريهاي آنان مانند ديگر عوامل مزاحم طبيعت موجب گسترش سطوح و استعدادهاي دروني انسانها ميباشد، چنانكه روياروئيهاي متنوع انسان با عوامل طبيعي موجب كشف ارتباطات بيشتر و متنوعتر با طبيعت گشته و باعث كشف ابعاد و نهادهاي فراوان در هويت انساني ميگردد. گمان نرود كه وجود ستم و ستمكاران بجهت مطلوبيت گسترش استعدادها، مطلوب قلمداد ميگردد زيرا وجود شيطان كه قطعا مبغوض خداوندي و اغواكنندهي فرزندان آدم (ع) است مطلوب با لذات نيست بلكه پس از سقوط نهائي بوسيلهي تكبر مانند كود (مدفوع جانداران) شده است كه ميتواند در رويانيدن درختها و مزارع بكار برود.
6- اما ستمكاران و طغيانگران كه حيات انسانها را بازيچه و وسايل خوشگذراني خود در اين دنيا تلقي نموده، و از فساد و خونريزي در اين دنيا لذت ميبند، اگر هم از خود چهرهاي خندان نمايش بدهند، هرگز مسرتي در درون ندارند. آنان بهتر از همه ميدانند كه به ناحق ريختن خون انسانها و افساد روي زمين، هيچ توجيه و تفسيري برنميدارد. و اگر غفلت و سقوط عقلي آنان در حدي باشد كه اصلا براي افساد در روي زمين و خونريزيهاي خود نيازي به اقامهي دليل و توجيه احساس نكنند، در اينصورت داخل گروه (آنان مانند جانوران بلكه گمراهتر از آنهايند) ميباشند.
7- خداوند متعال در قرآن با بيانات مختلفي هشدار به ستمكاران ميدهد از آنجمله: (قطعا پروردگار تو ناظر كار ستمكاران است.) (اما قوم عاد، آنان بناحق در روي زمين استكبار ورزيدند و گفتند كيست نيرومندتر از ما؟ آيا نديده بودند كه خداوندي كه آنانرا آفريده از آنان نيرومندتر است، قوم عاد آيات ما را منكر بودند، ما براي آنان باد طوفاني شديدي در روزهاي نحس فرستاديم تا در زندگي دنيوي عذاب رسوا كنندهاي به آنان بچشانيم و قطعا عذاب اخروي رسوا كنندهتر است و آنان مورد ياري قرار نخواهند گرفت.) (و اگر هر كسي كه ستم ورزيده است، همهي آنچه كه در زمين است از آن او بود، براي نجات خود فدا ميكرد و آنان هنگامي كه عذاب را ديدند، پشيماني را در درون خود مخفي ساختند و ميان آنان با عدالت داوري شد و ظلمي بر آنان وارد نخواهد گشت) (و پروردگار تو بخشاينده و مهربان است اگر آنان را بجهت اندوختههاي پليدشان مواخذه ميكرد، عذاب را براي آنان تعجيل مينمود، ولي براي آنان موعدي مقرر ميفرمايد كه با فرا رسيدن آن موعد پناهگاهي براي خود نمييابند. و آن آباديها را بجهت ستمگريهايشان نابود ساختيم و براي هلاك آنان موعدي قرار داديم.)
آياتي ديگر در قرآن مجيد وجود دارد كه از شتابزدگي در طلب انتقام خداوندي براي كفار و ستمكاران نهي فرموده است. از آنجمله: (عجله مكن، جز اين نيست كه محاسبهاي براي آنان داريم) دربارهي جريان انتقام الهي بجهت كفر و ظلمي كه ورزيدهاند ممكن است مقصود از موضوع محاسبه، ظلم و اعمال قبيح آنان باشد و ممكن است محاسبهي زماني باشد كه بايد سپري شود، تا قانون انتقام بجريان بيفتد. (و اگر خداوند براي مردم در مجازات آنان دربارهي شر عجله ميكرد، چنانچه آنان براي وصول به نفع عجله ميكنند، اجل آنان بپايان ميرسيد) يعني هلاك ميشدند و رخت از زندگي برميبستند. اي رسول ما، تو هم مانند پيامبران اولوالعزم صبور باش و بر عذاب امت تعجيل مكن، گوئي روزي را براي آنچه وعده داده شدهاند بچشم ببينند آنروز پندارند كه (در دنيا) بجز ساعتي از روز درنگ نداشتند اين قرآن تبليغ رسالت (و اتمام حجتي است بر تمام خلق تا مردم از شهوت و گناه براه طاعت باز آيند) پس آيا در قيامت جز مردم فاسق كسي هلاك خواهد شد؟ (و آنان ترا در نشان دادن عذاب وادار به عجله ميكنند و اگر اجل معيني نبود عذاب آنانرا فرا ميگرفت و ناگهان به سراغشان ميآمد در حاليكه نميفهميدند.)
آيات فوق با كمال صراحت ميگويد: انتقام و مجازات قانون دارد و چنان نيست كه مردم بمجرد ارتكاب زشتيها و تعدي و ظلم بايد مجازات شوند، نيز قانون خداوندي اينست كه پاداش نيكوكاران و انسانهائي كه در سبقت بر خيرات تكاپو ميكنند در موقع و شرايط معيني به فعليت ميرسد. جمله مورد تفسير كه ميفرمايد: خداوند متعال هرگز جباران دوراني را شكست نداده است مگر پس از مهلت و آسايشي كه در آن غوطهور بودهاند. ناظر به قانون عمل و عكسالعمل و علت و معلول است كه با شرايط و موقعيتهاي معيني بجريان ميافتند. ستمكار و هر مرتكب زشتي و نابكاري در همان لحظه كه ستم ميكند و كار زشت را انجام ميدهد، مجازات دروني در همان لحظه شروع ميگردد، نهايت امر شعوري براي درك و فهم آن ندارد.
از تير آه مظلوم ظالم امان نیابد پيش از نشانه خيزد از دل فغان كمان را (صائب تبريزي)
گفتيم اگر انسان نيكو كار عمل نيك انجام بدهد پاداش دروني را در همان لحظه مستحق ميگردد، اگر چه بروز عيني آن پاداش ساليان متمادي طول بكشد، بلكه ممكن است اصلا نمود عيني پاداش عمل نيك را در اين دنيا مشاهده نكند و بماند براي ابديت. امتداد زمان و انتزاع ساعت و روز و ماه و سال و قرن و غيرذلك فقط براي ما خاك نشينان معني ميدهد كه با زمانسنج مغزي كه داريم آنها را براي خود مطرح ميكنيم، در صورتي كه آن واقعيات پشت پردهي طبيعت كه قانون عمل و عكسالعمل، كار و نتيجه بر مبناي آنها در جريان است، هيچ ارتباطي با آن مفاهيم (ساعت و روز … ) ندارد.
لامكاني كه در او نور خدا است ماضي و مستقبل و حالش كجاست
كشش زمان مانند گسترش مكان و فضا براي ما مطرح است بوسيلهي كالبد مادي و اجزاء و نيروهاي مادي با جهان طبيعي در ارتباط قرار ميگيريم در نتيجه مثلا علت را امروز بوجود ميآوريم و گمان ميكنيم كه فقط علت بطور مجرد امروز بوجود آمده است و معلولي كه پس از ماهها يا سالها حتي پس از قرنها بوجود ميآيد، واقعيتي است كه ما بين آن و علتش آن همه فاصله زماني وجود دارد، در صورتيكه علت مفروض در همان لحظه كه بوجود آمده است، منهاي كشش زمان معلول خود را وارد پهنهي هستي نموده و اين موضعگيري ما است كه آن فاصلهي زماني يا مكاني را واقعيت بخشيده است. بنابراين، ستمكاران فريب عدم مشاهدهي عيني نتيجهي ستم و جوري را كه انجام ميدهند، ميخورند و نميدانند. خداوند سبحان شكست خوردگان مستضعف را پس از آزمايشها و عبور از تنگناها پيروز ميگرداند و شكست آنانرا جبران مينمايد در آغاز اين مبحث گفتيم كه ارزش و عظمت حيات موقعي روشن ميشود كه با مشقت و زحمت وتكاپو و تلاش ادامه پيدا كند.
كساني كه توقع دارند حيات را مانند شربتي گوارا در يك ليوان مرصع در قصري با شكوه (در آنجا كه خواستههاي آنان در همان لحظهي خواستن برآورده ميشود) به گلويشان ريخته شود، هرگز طعم ارزش و عظمت حيات را نخواهند چشيد. و بهمين جهت بوده است كه در همهي دورانهاي تاريخ و در همهي اقوام و ملل اشخاصي كه بدون زحمت و تكاپو در رفاه و آسايش بودهاند، نتوانستهاند فلسفه و هدفي معقول براي زندگي خود دريابند. بيجهت نيست كه انسانهاي امروزه در جوامع فراواني حيات خود را بعنوان يك پديدهي جبري به دوش ميكشند، نه اينكه با اشتياق وصول به هدف معقولي زندگي مينمايند. علت كشش جبري زندگي همان است كه متذكر شديم كه زندگي جبري ماشيني محض درمييابند. لذا حيات آنان نه هدفي مافوق همان پديدههاي ماشيني تعيين شده ميشناسد و نه احتياجي به تكاپو و تلاش براي استمرار حيات ميبينند.
خداوند متعال در آياتي از قرآن مجيد همين معني را تذكر داده است از آنجمله: (و ما اراده كردهايم به آنان كه در زمين مستضعف شدهاند احسان نموده آنانرا پيشواياني قرار بدهيم و آنانرا وارثان زمين نمائيم) (و ما به آن قومي كه مستضعف ميشدند مشارق و مغارب زمين را كه آنها را مبارك گردانيديم واگذار كرديم و كلمهي اعلاي پرودگار تو بر بنياسرائيل در برابر شكيبائي كه كردند تمام شد و آنچه را كه فرعون و قوم او انجام ميدادند از قصرها و كاخهاي مجلل و درختان (و غيرذلك) نابود ساختيم). پيروزي مسلمانان در صدر اسلام تحقق نيافت مگر پس از تحمل ناگواريها و مشقتهاي فراوان. از آنجمله در جنگ احزاب بود كه خداوند ميفرمايد: (اي اهل ايمان بياد آوريد نعمتي را كه خدا به شما عطا كرد وقتي كه لشكر بسياري از كافران بر عليه شما جمع شدند، پس ما به مدد و ياري شما بادي تند و سپاهي بسيار فرشتگان كه به چشم نميديديد فرستاديم و خدا خود به اعمال شما آگاه بود بياد آريد وقتي را كه لشكر كفار از بالا و زير بر شما حملهور شدند و چشمهاي حيران شد جانها به گلو رسيد و به وعدهي خدا گمانها مختلف گرديد (مومنان به فتح اسلام و ديگران در گمان بد بودند) در آنجا مومنان امتحان شدند (و ضعيفان در ايمان؟) سخت متزلزل گرديدند).
بديهي است كه بشر حتي اگر پرارزشترين كالا را ارزان بخرد، يا اصلا بدون تلاش تصاحب كند قدر آنرا آنچنانكه هست بجاي نخواهد آورد زيرا:
اي گرانجان خوار ديدستي مرا زانكه بس ارزان خريدستي مرا
هر كه او ارزان خرد ارزان دهد گوهري، طفلي به قرص نان دهد (مولوي)
بنظر ميرسد اميرالمومنين عليهالسلام اين سخنان را بازگوكنندهي سنت خداوندي در نابود كردن ستمگران و نجات دادن بينوايان و مستضعفان ميباشد، براي آن عده از مردم و لشكريانش فرموده است كه از استكبار و طغيانگري معاويه و عمرو بن عاصها به تنگ آمده بودند و از مشاهدهي طول زمان بيچارگي و بينوائي مستضعفان در زير چنگال آنان دنيا را تيره و تار ميديدند. حقيقت اين است كه اگر كسي به سنت خداوندي دربارهي مهلت دادن به ستمگران و خودكامگان و انداختن ضعفاء و بينوايان به مشقتها و آزمايشها معتقد نباشد و فلسفهي آنرا نداند، از مشاهدهي ستمكاريهاي طولاني ظالمان و انواع ستمهائي كه آنان بدون اعتناء به كرامت انساني و بدون توجه به عظمت حيات كه بزرگترين جلوهگاه مشيت خداوندي در روي زمين است، مرتكب ميگردند در حيرت فرو ميرود. لذا براي تفسير و توجيه اين سنت به آن اندازه كه درخور انديشهي ماست، فلسفهاي كه ميتوان در نظر گرفت، همان عظمت و ارزش حيات است كه با جريان سنت مزبور الهي روشن ميگردد.
بار الها تو خود ميداني كه در اين دوران ما جور و ستم مستكبران قدرت پرست و از خدا بيخبر بر ضعفاء و بينوايان به چه حدي رسيده است، آهها و نالههاي دردمندان فضاي كيهاني را پر كرده است، لطف و عنايت ربانيت را شامل حال اين دردمندان كه از پديدهي حيات جز اندوه و ناله بر آنها چيزي نمانده است، بفرما. (براي شما مردم در مشقت و سختيهائي كه رو به سوي آنها ميرويد و در آن حوادث بزرگي كه پشت سر گذاشتهايد، عواملي براي عبرت و تجربه وجود دارد). براي انسانهاي هشيار، حوادث روزگاران اوراق كتابي است كه براي (حيات معقول) آنان نوشته شده است. چه پر معني است اين كتاب براي كساني كه قصد خواندن آنرا داشته باشند واقعا وضع ما آدميزادگان شگفتآور است، اگر درصدد آموزش برآئيم، از حركت مورچهاي كه پوست جوي را به دهان گرفته و روانهي لانهي محقرش ميباشد، تا در زمستان قوت و توشهي زندگي خود را زير سر داشته باشد، (حركت هدفدار) درسهائي براي گرديدن فرا ميگيريم كه حتي ممكن است صدها مجلد كتاب نتواند از عهدهي تعليم يكي از آن دروس برآيد!
و اگر بخواهيم بياعتنائي به واقعيات و حقائق نمائيم چنان از آنها ميتوانيم چشم بپوشيم و بگذريم كه گوئي زندگي ما در خلا محض سپري ميشود، يا اصلا چشم نداريم تا چيزي را ببينيم و يا در ديدگاه ما چيزي براي ديدن وجود ندارد! ما يا عقل و خرد نداريم و يا ماده و قضيهاي براي تعقل و اعمال خرد وجود ندارد!! در آن هنگام كه رويدادهاي آموزنده كه تبلورگاه اصول و قوانين پايدار ميباشند نتوانند ما را براي آموزش به خود جلب نمايند، اگر سراغ عامل اصلي اين بيخالي و چشمپوشي را بگيريم خواهيم ديد اين عامل جز ناهشياري و غفلت از حيات و اصول آن، چيز ديگري نميباشد. در اينجا ممكن است كسي توهم كند كه چگونه ممكن است رويدادهاي زندگي در اين دنيا آموزنده باشد، ولي انسانها با داشتن حواس و نيروي انديشه و تعقل از آن رويدادها براي خود تجربه و عبرت نيندوزند؟ لذا اميرالمومنين عليهالسلام براي دفع اين توهم ميفرمايد: (بدانيد هر صاحب قلبي از خرد برخوردار نيست (چنانكه) هر دارندهي گوشي شنوا نبوده و هر ناظري بينا نيست).
اين مضمون هم در آياتي فراوان از قرآن كريم آمده است از آن جمله: براي (آنان دلهائي است كه بوسيلهي آنها نميفهمند و چشماني است كه بوسيلهي آنها نميبينند). اين اشخاص كه نميفهمند و نميبينند و نميشنوند نه از آن جهت است كه وسائل فهم و بينائي و شنوائي آنان بطور طبيعي مختل گشته است، بلكه از آن جهت است كه مدير درون آنان (من) بجهت قرار گرفتن در جاذبهي غرائز حيواني وسائل مزبور را به اهداف و خواستههاي خويش كه اشباع آن غرائز است، مشمول داشته است و اگر چنين بود كه هر كسي از وسائل درك و شناخت بطور طبيعي برخوردار بود، بالضروره از معرفت بهرهمند ميگشت، وجود صاحب نظران و اصحاب معرفت در اقليت اسفانگيزي كه در تمامي طول تاريخ ديده ميشود، نبود. ولي اگر در فرهنگ اقوام و ملل گشت و گذاري داشته باشيم، خواهيم ديد در همهي فرهنگها مضمون اين جمله (كه انسان موفق به معرفت توام با انسانيت مانند كيمياء است) وجود دارد. در اين سخن كوتاه دقت فرمائيد: (اگر ديديد كه در شمارش انسانهاي كمال يافته در يك قرن از شمارهي انگشتان دست (ده تا) تجاوز كرديد، حتما بدانيد به اختلال باصره مبتلا هستيد).