و من كلام له (علیه السلام) يُوبّخ البُخَلاء بالمال و النفس:فَلَا أَمْوَالَ بَذَلْتُمُوهَا لِلَّذِي رَزَقَهَا وَ لَا أَنْفُسَ خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا، تَكْرُمُونَ بِاللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا تُكْرِمُونَ اللَّهَ فِي عِبَادِهِ، فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِكُمْ مَنَازِلَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ انْقِطَاعِكُمْ عَنْ أَوْصَلِ إِخْوَانِكُمْ.
تُكْرَمُون: عزيز و گرامى مى باشيد.
از بذل مال، در راه كسى كه خود آن را روزى شما كرده بود، بخل ورزيديد و از به خطر افكندن جان خويش، در راه كسى كه آفريننده جانهاست، سر بر تافتيد. نام خدا را وسيله قرار مى دهيد تا در ميان بندگان خدا عزيز و مكرم شويد، ولى، خدا را در ميان بندگانش حرمت نمى داريد. عبرت بگيريد، فرود آمدن در خانه هاى كسانى را كه پيش از شما در آن خانه ها منزل كرده بودند، پند گيريد از جدا شدنتان از نزديكترين ياران و برادران خود.
از سخنان آن حضرت است در نكوهش كسانى كه به مال و جان بخل مى ورزند:نه اموال خود را براى كسى كه آن را روزى شما نمود بخشيديد، و نه جانها را براى خداوندى كه آنها را آفريد به مخاطره انداختيد. به سبب خدا بر بندگانش كرامت يافته ايد، در حالى كه خدا را (با نافرمانى از اوامرش) در ميان بندگانش اكرام نمى كنيد. از قرار گرفتن در منازل آنان كه پيش از شما بودند و از دنيا رفتند، و از جدا شدن از نزديكترين برادرانتان (به سبب مرگ) عبرت بگيريد.
سرزنش انسان هاى خود پرست:نه اموال خود را در راه خدايى كه آن مال ها را روزى شما كرد مى بخشيد، نه جان ها را در راه خداى جان آفرين به خطر مى افكنيد دوست داريد مردم براى خدا شما را گرامى دارند امّا خودتان مردم را در راه خدا گرامى نمى داريد از فرود آمدن در خانه هاى گذشتگان عبرت گيريد، و از جدايى با نزديك ترين برادران و دوستان پند پذيريد.
نه مالهايى بخشيديد در راه كسى كه آن مالها را روزى كرد، و نه جانهايى به خطر افكنديد به خاطر آنكه آن جانها را پديد آورد. شما، به نام خدا خود را از ديگر بندگان خدا گراميتر مى شماريد، و خدا را در ديده بندگان وى حرمت نمى گذاريد. پند گيريد از فرود آمدنتان در خانه هاى كسان، كه پيش از شما مى بودند در آن، و بريدن پيوند از نزديكتر برادران.
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (كه اصحاب خود را مذمّت مى فرمايد):(1) (شما بمنتهى درجه بخيل و ممسك هستيد) پس (به اين جهت) مالها را براى كسيكه آنها را روزى (خلائق) قرار داده بذل نمى نمائيد (بفقراء و ضعفاء احسان نمى كنيد) و جانها را براى آفريننده آن در مخاطره نمى افكنيد (خود را براى جهاد در راه خدا حاضر نمى سازيد)(2) بسبب دين خدا در ميان بندگان او عزيز و ارجمند مى باشيد و خدا را در ميان بندگانش گرامى نمى داريد (از اوامر و نواهى او پيروى نمى كنيد)(3) پس عبرت گيريد بجا گرفتن در منزل آنان كه پيش از شما بودند، و به جدا شدن از نزديكترين برادران و دوستانتان (كه شما نيز مانند آنها از اين جهان خواهيد رفت و بكيفر اعمالتان خواهيد رسيد، چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم سوره 14 آیه 45 مى فرمايد: «وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ» يعنى ساكن گشتيد در منازل كسانيكه بخود جور و ستم كردند «طبق دستور الهىّ رفتار ننمودند» و بر شما هويدا گرديد كه چگونه با آنها رفتار كرده هلاكشان نموديم، و در اين باب براى شما مثلها آورديم تا عبرت گيريد).
نه اموال خودرا در راه آن کس که به شما داده، بذل کرديد، و نه جانها را در راه کسى که آنها را آفريده به خطر افکنديد، انتظار داريد، مردم به خاطر خدا شما را گرامى دارند، در حالى که خودتان خدا را در مورد بندگانش گرامى نمى داريد (و به آنها کمک نمى کنيد) از قرار گرفتن در منازل پيشينيان عبرت گيريد (زيرا همين حکم درباره شما نيز خواهد شد) و نيز از جدا شدن از نزديک ترين برادرانتان پند بياموزيد (چرا که با چشم خود ديديد گروهى از اين عزيزان پيش از شما رفتند، شما هم به دنبال آنها خواهيد رفت).
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 5، ص: 171-167
وَمِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ يوبّخ البخلاء بالمال والنفس.از سخنان امام عليه السلام است كه در آن بخيلان را سرزنش مى كند.
خطبه در يك نگاه:اين خطبه كوتاه، ظاهراً بخشى از خطبه مفصّل و طولانى ترى بوده است كه مرحوم سيّد رضى آن را جدا كرده، به همين دليل نه شأن ورود آن روشن است و نه پيوندهايى كه با بخشهاى نخستين و آخرين خطبه داشته است، در عين حال مفاهيمى تكان دهنده و عبرت آموز دارد.از بعضى از منابع 2، چنين استفاده مى شود كه امام عليه السلام اين جمله ها را در ضمن خطبه اى در پايان جنگ صفّين بيان فرموده و تناسب قابل ملاحظه اى هم با چنين حال و هوايى دارد.به هر حال امام عليه السلام در اين خطبه، مخاطبين خودرا كه در بذل مال و جان در راه خدا كوتاهى مى كردند شديداً سرزنش مى كند و به آنها مى فرمايد: به تاريخ گذشتگان بنگريد و از زندگى آنها عبرت بگيريد كه چگونه همه چيز را گذاشتند و گذشتند.
بينديشيد و عبرت بگيريد!در نخستين جمله هاى اين خطبه امام (عليه السلام) گروهى از ياران خودرا مخاطب ساخته و با لحنى عتاب آميز و سرزنش خيز، مى فرمايد : «نه اموال خودرا در راه آن کس که به شما داده، بذل کرديد و نه جانها را در راه کسى که آنها را آفريده، به خطر افکنديد» (فَلاَ أَمْوَالَ بَذَلْتُمُوهَا لِلَّذِي رَزَقَهَا، وَلاَ أَنْفُسَ خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا).در حقيقت مالک اصلى اين اموال خداست و آفريننده جانها اوست، چند روزى هر دو را به عنوان امانت به شما سپرده اند، ولى شما چنان سخت به آن چسبيده ايد که گويى خالق و مالک اصلى، شما هستيد و اين دليل بر نهايت بى خبرى از واقعيتهاست.تعبيرات فوق، تناسب زيادى با ايراد اين سخنان بعد از جنگ «صفّين» دارد که گروهى از مردم تحت ولايت آن حضرت، نه حاضر بودند جان خودرا براى دفاع از حق به خطر بيفکنند و نه چيزى از اموال خود براى تجهيز لشکر اسلام مى پرداختند.و در ادامه اين سخن مى افزايد : «انتظار داريد مردم به خاطر خدا، شما را گرامى دارند، در حالى که خودتان، خدا را در مورد بندگانش، گرامى نمى داريد !» (و به آنها کمک مالى و جانى نمى کنيد) (تَکْرُمُونَ(1) بِاللهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلاَ تُکْرِمُونَ اللهَ فِي عِبَادِهِ).اين دوگانگى در قضاوت، راستى عجيب است که انسان انتظار داشته باشد مردم او را گرامى دارند، چون بنده اى از بندگان خداست، ولى خودش هيچ يک از بندگان خدا را گرامى ندارد، و براى کوتاه کردن دست ظالمان از گريبان مظلومان نه صرف هزينه اى کند و نه جان خودرا به مخاطره افکند.در آخرين جمله، به آنها هشدار مى دهد، مى فرمايد : «از قرار گرفتن در منازل پيشينيان، عبرت گيريد (زيرا همين حکم درباره شما نيز خواهد شد، آنها رفتند، شما هم مى رويد و ديگران در خانه ها و قصرهاى شما جايگزين مى شوند) و نيز از جدا شدن از نزديک ترين برادرانتان، پند بياموزيد» (چرا که با چشم خود ديديد گروهى از اين عزيزان پيش از شما رفتند شما هم به دنبال آنها خواهيد رفت) (فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِکُمْ مَنَازِلَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، وَانْقِطَاعِکُمْ عَنْ أَوْصَلِ إخْوَانِکُمْ).اين خود دليل ديگرى است بر اين که، اموال و جانها همه عاريتى است. آفريدگار همه آنها خداست و هر چند روزى اموال و مساکن و قدرتها و منصبها را به دست گروهى مى سپارد و تاريخ گواه زنده اين امر است.نه ما نخستين کسانى هستيم، که بر صفحه اين جهان گام نهاده ايم و نه آخرين کسان هستيم، حلقه کوچکى هستيم، از اين زنجير طولانى، که از آغاز خلقت تا پايان جهان کشيده شده است، زهى بى خبرى و غفلت که حلقه هاى قبل و بعد را نبينيم ! و جايگاه خودرا در اين جهان، تشخيص ندهيم و اين دنيا را براى خود جاودانى پنداريم.کوتاه سخن اين که : امام (عليه السلام) در اين سخن کوتاه، گفتنى ها را گفته و خفتگان را بيدار و مستان مال و مقام و جاه و جلال هوشيار ساخته است.(2)* * *پی نوشت:1. «تکرمون» صورت فعل معلوم ثلاثى مجرد، ذکر شده است که به معنى گرامى داشتن مى باشد، و در اين جا به معنى انتظار گرامى داشتن است.2. سند خطبه: در مصادر نهج البلاغه مصدر ديگرى براى اين خطبه، غير از نهج البلاغه نقل نشده، تنها به كلامى از ابن ابى الحديد اشاره مى كند كه در آخر اين خطبه، آمده ومى گويد: در بعضى از روايات به جاى اوصل إخوانكم اصل إخوانكم آمده است و از اين تعبير، اجمالًا استفاده مى شود كه احتمالًا مدرك ديگرى براى اين خطبه نزد ابن ابن الحديد وجود داشته است.
به ادعاي محض قناعت نكنيد:به ادعا قناعت كردهايد! و فقط تظاهر ميكنيد! شگفتآورتر اينكه به آگاهيهاي خود از واقعيت بسنده نموده و به لذت آن آگاهيها كفايت كرده و عمل نميكنيد. يقينا همهي شما ميدانيد كه صرف مال در راه خدا چه عظمتي دارد. آيات قرآن مجيد را دربارهي انفاق و احسان و دستگيري از مستمندان را بارها خواندهايد. و همچنين لزوم اين صفات انساني را با تجاربي كه در عمر خود كردهايد نيز ميدانيد و لزوم كوشش و فداكاري در مسير احقاق حق و ابطال باطل و دفاع از حوزهي اسلام و ريشهكن كردن فساد را هم بهتر از همه ميدانيد. پس كو اراده و تصميم؟ و كو عمل؟ شما اگر در راه خدا بذل مال كنيد در حقيقت امانت خداوندي را به بارگاه او برميگردانيد و اگر در همين راه جانبازي نمائيد، معامله با خدائي مينماييد كه كالايش همان جان است كه خدا به شما داده است. آياتي كه در قرآن مجيد به اين دو معني (مال از آن خدا و جان مخلوق خدا است) دلالت كند، بسيار فراوان است. ولي دريغا كه خواندن آن آيات براي احساس لذت ارمغاني بهجتآور آنها شما را از عمل به آنها كه موجب فوق لذتها است، باز داشته است!شگفتا، خدا و نعمتهاي او را وسيلهي كرامت و شرف خود ميان مردم قرار ميدهيد ولي عظمت و مقام ربوبي خداوندي را در ميان بندگانش به جاي نميآوريد! «ما لكم لا ترجون لله وقارا» (چه شده است بر شما كه توجه و اميد و تذكري به عظمت و وقار خداوندي نداريد.) اگر بشر خدا را بشناسد و دريابد عنوان بحث ما اين است كه (اگر بشر خدا را بشناسد و دريابد) نه اينكه خدا را از روي تقليد بخواند و توجهي مبهم به او داشته باشد. براي اينكه مقصود ما روشن شود اين سه بيت زير را ميآوريم:خداخوان تا خدادان فرق دارد كه حيوان تا به انسان فرق داردبدينسان از خدادان تا خداياب ز انسان تا به سبحان فرق داردمحقق را مقلد كي توان گفت كه دانا تا به نادان فرق داردآيا اين آرزو براي ابد در دل خداشناسان و خدايافتگان واقعي خواهد ماند؟ آيا روزي فرا نخواهد رسيد كه انسانهاي آگاه و خردمند چونان حكيم و عارف حقيقي روي زمين راه مانند رصدگاهي ببينند كه به سوي بينهايت نصب شده و انسانها از نقطههاي مختلف اين رصدگاه عظمت و فروغ ربوبي را درمييابند؟! اين كه چنين روزي فرا خواهد رسيد پيش از بوجود آمدن يك دولت جهاني الهي كه انسانهاي الهي در راس آن قرار بگيرند و به اضافهي تنظيم زندگاني اجتماعي آنان، حيات معقول و طيبه و مستند به برهان روشن ربوبي آنان را نيز فراهم بياورند، بسيار بعيد به نظر برسد (اگر امكانپذير نباشد). بنابراين، با شرايط و عواملي كه در بشر امروزي حاكم است، چنين انتظاري نميرود كه كمال بشري به حدي برسد كه خدا را بشناسد و دريابد و مطابق اين شناخت و دريافت هم حركت كند. اما آنچه كه مورد توقع و انتظار است، اين است كه حداقل مردم روي زمين به آن حد از سقوط نرسند كه خدا براي آنان يا اصلا مطرح نباشد و يا به عنوان زينت زندگاني طبيعي مطلوب واقع گردد و يا مستند به تقليد از فرهنگ رسوبي نياكان بوده و اين مردم به كلي از شناخت و دريافت حقيقي خدا دور و محروم باشند.حال اين سئوال پيش ميآيد كه آيا بشر را ميتوان به نعمت عظماي شناخت و دريافت حقيقي خداوندي نائل ساخت؟ پاسخ اين سوال قطعا منفي نيست اگر چه وقتي كه پاسخ مثبت بدهيم حتما بايد توضيحي در كميت و كيفيت اين پاسخ مثبت داشته باشيم. اگر زمامداران و سياستمدران دنيا موافقت كنند كه خداشناسي به طور جدي در مسائل تعليم و تربيتي گنجانده شود و به اضافهي تعليمات و تربيتهاي مفيد دربارهي موضوع مزبور، اصول اخلاق والاي انساني كه مورد قبول همهي اديان الهي و انسانشناسان است در عمل وارد ميدان زندگي بشر گردد نه تنها مشكلات و دردهاي بيدرمان بشر حل و چارهجوئي ميشود، بلكه آن اندازه از مردم موفق به خداشناسي و خدايابي ميگردند كه تاريخ بسيار پر سر و صدا و بياساس انساني را از ورشكست شدن نجات بدهد.اين است نتيجهي قضيه مشروطي كه عنوان بحث ما در اين مورد است. بنابراين، قضيه به اين صورت درميآيد كه اگر بشر خدا را بشناسد و دريابد با تغييري كه در زندگاني او به وجود ميآيد، خود را و تاريخش را از شكست نجات ميدهد. البته همهي ما ميدانيم كه شكست تاريخ بشري را از ديدگاه آرمانهاي والاي انساني، هرگز براي هابسها و چنگيزها و ماكياوليها نميتوان قابل درك ساخت، زيرا براي اينگونه اشخاص، تاريخ يعني خودطبيعي حيواني آنان! آرمانهاي والاي انساني يعني خواستههاي آنان! كمال و رشد، يعني پيروزي مطلق آنان در ميدان تنازع در بقاء.سپس اميرالمومنين عليهالسلام دستور به عبرت گيري از جانشين شدن مردم زنده بجاي گذشتگان و از بريده شدن از نزديكترين برادران ميفرمايد. و اين اصل در مواردي از مجلدات پيشين بحث شده است.
اين خطبه مبتنى است بر نكوهش شنوندگان، از اين كه در انفاق مال و جان بخل مى ورزند.گفتار آن حضرت كه فرموده است: «للّذى رزقها و ... خلقها» استدراجى نيكوست، زيرا بخيل به دو دليل بذل مال را زشت مى داند، يكى از بيم فقر است و ديگرى اين كه بخيلان غالبا خيال مى كنند كه جز خودشان كسى استحقاق مالى را كه در دست آنهاست ندارد، و اين گونه خيالات را عذر خود در خوددارى از انفاق مال قرار مى دهند، همچنين كسى كه نسبت به حفظ جان خود حريص است، و آن را در راه خدا به خطر نمى اندازد بدين سبب است كه از مرگ بيمناك است، و هيچ چيزى را در زندگى با جان برابر نمى شمارد، و عوضى براى آن سراغ ندارد، ليكن اگر بخيل گمان خود را به خدا نيكو كند و بداند كه آنچه انفاق مى كند در راه كسى است كه آن مال را روزى او ساخته، عذر او بر طرف و بخل او زايل مى شود، زيرا يقين مى كند كه خداوند عوض بهتر و بيشتر به او خواهد داد، و خدا به مال وى سزاوارتر از خود اوست، زيرا برده و مملوك با داراييش همه به آقايش تعلّق دارد.همچنين كسى كه بر حفظ جان خود حريص است و از اين كه در راه خدا آن را به خطر اندازد بخل مى ورزد، هنگامى كه بداند كسى كه از وى مى خواهد جانش را در راهش نثار كند سزاوارتر از او به جان اوست، و قادر است او را به آنچه بهتر از اين زندگى ناپايدار دنياست برساند، مانع روحى او بر طرف مى شود، و با از ميان رفتن آنچه عذر خود مى پندارند و زايل شدن انگيزه آنها در بخل ورزى نسبت به مال و جان، بذل اينها در راه خدا براى او آسان مى شود.فرموده است: «تكرمون باللّه على عباده»:يعنى: چون خود را اهل طاعت و بندگى خدا مى شماريد، مى باليد و بر ديگران فخر و اظهار برترى مى كنيد، در حالى كه با انجام اوامر او حرمتش را پاس نمى داريد، و با گراميداشت بندگانش سفارش فرستادگان او را اجابت نمى كنيد، و با بذل اندكى از آنچه خداوند روزى شما گردانيده، بينوايان و تهيدستان را مورد توجّه خود قرار نمى دهيد. سپس به آنان تذكّر مى دهد، از اين كه در جاى گذشتگان منزل كرده اند عبرت گيرند، و از اين كه از نزديكترين برادران خود جدا شده اند پند بياموزند، و اين تذكّر براى اين است كه بيدار شوند و توجّه كنند كه آنان نيز به گذشتگان خواهند پيوست و از بازماندگان خواهند بريد، جمله «... أوصل إخوانكم»، به صورت «أصل إخوانكم» نيز روايت شده است يعنى نزديكترين برادران خاندانتان، بديهى است فايده اى كه از اين عبرت حاصل مى شود، يادآورى مرگ و عمل براى زندگى پس از آن است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 100
و من كلام له عليه السّلام و هو المأة و السادس عشر من المختار فى باب الخطب:فلا أموال بذلتموها للّذي رزقها، و لا أنفس خاطرتم بها للّذي خلقها، تكرمون باللّه على عباده، و لا تكرمون اللّه في عباده، فاعتبروا بنزولكم منازل من كان قبلكم، و انقطاعكم عن أوصل إخوانكم. (24407- 24375)اللغة:(خاطرتم بها) من المخاطرة و هى ارتكاب ما فيه خطر و هلاك و (تكرمون) الأوّل من باب فعل و الثاني من باب افعل يقال كرم الرجل كرما من باب حسن عزّ و نفس فهو كريم.الاعراب:أموال و أنفس منصوبان على الاشتغال، و اللّام في الذي رزقها تحتمل الصّلة و التعليل، و في للّذي خلقها للتّعليل لا غير كما هو غير خفىّ، و انقطاعكم عطف على نزولكم.لم أنّ مدار هذا الفصل على التوبيخ بالبخل بالأموال و الأنفس، و الأمر بالاعتبار بتقلّبات الدّهر و تغيّرات الزّمان فلا مهم أوّلا بترك بذل الأموال (فلا أموال بذلتموها للّذي رزقها) لا يخفى ما في التّعبير بهذه العبارة من اللطف و النكتة و هو أنّ التّعبير بقوله: للّذي رزقها فيه من زيادة تقرير الغرض المسوق له الكلام ما ليس في التعبير بقوله للَّه كما في قوله:أعبّاد المسيح يخاف صحبي و نحن عبيد من خلق المسيحا فانه أدلّ على عدم خوفهم النصارى من أن يقول نحن عبيد اللَّه، و ذلك لأنّ غرضه عليه السّلام لومهم و توبيخهم على البخل و الامساك عن بذل الأموال و التعبير بالموصول آكد في افادة ذلك المطلوب لدلالته على اتّصافهم بغاية البخل حتى انّهم يمسكون أموالهم عن معطيها و رازقها فضلا عن غيره، فيستحقّون بذلك غاية اللّوم و المذمّة و مثله قوله (و لا أنفس خاطرتم بها للّذي خلقها) فانّه أدلّ على البخل بالأنفس و أثبت لذلك الغرض، فانهم إذا لم يخاطروا بأنفسهم و لم يلقوا بها إلى المهالك لرضاء الخالق مع كونه أحقّ و أولى بها منهم، فكيف لغيره ثمّ أكّد التّوبيخ بقوله (تكرمون باللَّه على عباده و لا تكرمون اللَّه في عباده) و لذلك وصل هذا الكلام بما سبق و لم يفصل بالعاطف، لكون ذلك أو فى بتأدية المراد ممّا سبق، يعني أنّكم تتنافسون و تظهرون العزّو الشّرف على عباد اللَّه
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 101
تعالى باللَّه سبحانه أى بما خوّلكم و أعطاكم و منحكم من النّعم الدّنيويّة و الاخروية و لا تكرمون اللَّه و لا تطيعونه في الاحسان إلى عباده و الافضال عليهم، بل بنعمته تبخلون، و عن عباده تمسكون (فاعتبروا بنزولكم منازل من كان قبلكم) من طحنتهم الآجال و ضاق بهم المجال و ارتهنوا بالأعمال كما قال عزّ من قائل: «وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ». (و انقطاعكم عن أوصل اخوانكم) حتى انتقلوا إلى ضيق المضجع و وحشة المرجع، فستصيرون مثلهم و تنزلون منزلتهم، فاسلكوا مسلك العاجلة حميدا، و قدّموا زاد الآجلة سعيدا.الترجمة:از جمله كلام بلاغت نظام آن امام است در توبيخ و عتاب مذمّت أصحاب بر عدم بذل أموال در راه ذو الجلال فرموده.پس هيچ مالهاى دنيا را بذل نكرديد براى كسى كه روزى شما گردانيد آنها را و هيچ جانها در مهالك نيفكنديد براى كسى كه خلق كرد آنها را، كريم و عزيز شويد بسبب خدا بر بندگان خدا، و گرامى نمى داريد خدا را در بندگان خدا، پس عبرت بگيريد بنازل شدن خودتان بمنزلهاى كسانى كه بودند پيش از شما، و ببريدن خود از أقرب برادران خود.