شرح زیارت امین الله؛ « مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ »؛ مراتب لقای پروردگار

شرح زیارت امین الله؛ « مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ »؛ مراتب لقای پروردگار

۱۸ دی ۱۳۹۵ 0 اهل بیت علیهم السلام

 

پس از روشن شدن معنای لقای پروردگار متعال، باید دانست که برای آن مراتبی متصور است . زیرا همان طور که بیان شد قرآن کریم از روشن شدن حقایق غیبی برای انسان تعبیرات مختلفی کرده است  . گاهی به ولایت خداوند و گاهی به قرب به او و گاهی به معیت خداوند و گاهی به رؤیت قلبی حق تعالی .

همچنان که از مقامات انسان به لحاظ همین معنا - روشن شدن حقایق غیبی - اوصاف مختلفی ذکر شده است . از قبیل :  مقربین، صالحین، صدیقین، ابرار، محبین و... که تمامی اینها دلالت می کند که برای ایمان درجاتی است . یک درجه آن مربوط به تصدیق قلبی نسبت به معارف دین می شود و درجات بالاتر از آن مربوط به شهود قلبی نسبت به آنها می شود و از آن در روایات به حقیقت ایمان تعبیر شده است .

همان طور که در بحث دیدن خداوند، یک دسته از آیات(1) و روایات(2) دیدن با چشم و درک وهمی از خداوند را محال دانسته اند و از نظر برهان عقلی نیز این چنین است  . لکن یک دسته از آیات(3) و روایات(4) رؤیت با قلب را اثبات می کنند که در این صورت ایمان به حقیقتش می رسد .

همچنین برای بندگی خداوند متعال مراتبی است  . مرتبه اولیه آن همان اطاعت از دستورات خداوند است و مراتب عالیه اش - حقیقت بندگی نامیده شده است - دیدن مالکیت حقیقی استقلالی خداوند است نسبت به جمیع شئون وجودی موجودات با دیدن قلبی .

همان طور که در حدیث عنوان بصری(5) امام صادق علیه السلام فرموده است.

از این بیانات به طور خلاصه نتیجه گرفته می شود که ایمان، بندگی و لقای حق تعالی و رؤیتش درجاتی دارد . همان طور که انبیاء علیهم السلام به حسب این مقامات دارای درجاتی بوده اند.

 قرآن کریم به طور کلی می فرماید:   تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض (6) :  این رسولان بعضی از آنها را بر بعضی دیگر فضیلت دادیم .

به طور خاص درباره رؤیت حق تعالی نسبت به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام پس از آمدن به کوه طور و مشرف شدن به مقام تکلیم الهی، تقاضای رؤیت ذات حق را کرد - روشن است که دیدن با چشم سر را پیامبر معصوم تقاضا می کند . زیرا لازمه اش اعتقاد به جسمانیت خداوند است و این معنا با عصمت انبیاء نمی سازد - خداوند تقاضایش را رد کرد و فرمود:

لن ترانی ولکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا فلما افاق قال سبحانک تبت الیک و انا اول المؤمنین قال یا موسی انی اصطفیتک علی الناس برسالاتی و بکلامی فخذ ما آتیتک و کن من الشاکرین : هرگز مرا نخواهی دید ولکن به کوه نگاه کن اگر آن سر جایش قرار گرفت تو نیز مرا خواهی دید . پس وقتی پروردگارش برای کوه جلوه کرد آن از هم پاشید و حضرت موسی بیهوش افتاد وقتی به هوش آمد عرض کرد: تو منزهی، رجوع کردم به تو و من اولین مؤمن هستم، خداوند فرمود: ای موسی . تو را بر مردم با رسالتها و کلامم برگزیدم پس آنچه به تو دادم بگیر و از شکرگزاران باش .  (7)

 لکن نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره ملاقات و دیدن پروردگار متعال نهایت مقام را بیان داشته و می فرماید:

ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی ما کذب الفؤاد ما رای افتمارونه علی ما یری و لقد راه نزلة اخری عند سدرة المنتهی عندها جنة المأوی اذ یغشی السدرة ما یغشی ما زاغ البصر و ما طغی لقد رای من آیات ربه الکبری : سپس نزدیک شد و چنگ زد. پس فاصله به مقدار دو طرف کمان یا نزدیک تر بود .  پس خداوند به بنده اش وحی کرد آنچه وحی کرد.  دل آنچه را که دید دروغ نبود . آیا اصرار می کنید بر مجادله خودتان - ای مشرکین - نسبت به آنچه دیده است. و به تحقیق خداوند را در نزول دیگری دیده است . نزد نهایت درخت سدر - منتهی  آسمانها - که بهشت آخرت آنجاست. هنگامی که پوشاند سدر را آنچه پوشاند .  دیده - پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم- نه کج دید و نه خطا کرد . به تحقیق از آیات بزرگ پروردگارش مشاهده کرد .  (8)

 چون آیات با بحث مورد نظر ارتباط داشت، تمامی آنها ذکر شد و  جهت تفضیل بحث در آنها و روایات مربوطه به آنها به تفسیربسیار ارزشمند مفسر بزرگ قرآن کریم ، حضرت استاد علامه طباطبایی رضوان الله علیه رجوع شود. (9)

نسبت به انبیای دیگر نیز این تفضیل آمده است . به عنوان نمونه، قرآن کریم با اینکه تمامی انبیاء علیهم السلام را از صالحین می شمرد(10) لکن از حضرت ابراهیم علیهم السلام (11) و سلیمان علیهم السلام (12) و یوسف  علیهم السلام (13)  تقاضای ملحق شدن به صالحین را نقل می کند که فقط به حضرت ابراهیم علیه السلام (14) جواب مثبت داده شده است آن هم در آخرت .

با دقت در آیات قرآنی به دست می آید که آن صالح مطلقی که این حضرات تقاضای درک مقامش را داشتند نبی گرامی اسلام است که خود را این گونه معرفی می کند :

ان ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین (15) : همانا ولی من آن خدایی است که کتاب را نازل کرد و او ولی صالحین می باشد .

با این حساب با دقت در آیات و روایات مراتب لقاء به حسب درک نویسنده به اقسام زیر تقسیم می شود: 

اول: درک ثواب خداوند

از آنجا که درک افراد نسبت به معارف دین مختلف است  درنظرعموم مردم که در معارف دین سطحی نگر و کم دقت هستند  گاهی لقای پروردگار و دیدنش به دیدن ثواب او تفسیر شده است . زیرا دین در ابقای معارفش به اندازه همه ظرفیتها سخن گفته و مراعات حال عموم مردم را کرده تا آنها نیز بهره ای از ارتباط با عالم غیب داشته باشند و از مرز کفر و شرک و نفاق ظاهری بیرون آیند و ائمه علیهم السلام نیز در برخورد با عموم مردم این گونه بوده اند و به دیگران نیز دستور داده اند مانند خودشان باشند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

ما گروه انبیاء مأموریم که به اندازه عقل مردم سخن بگوییم لکن در عین حال به مردم فهمانده اند که دین حقایقی دارد و آن را هر کسی نمی تواند درک کند .  فقط نبی مرسل یا ملک مقرب یا مؤمنی که خداوند قلبش را بر ایمان امتحان کرده است می توانند احادیث اهل بیت را درک کنند و آن کسانی که تحمل درک آنها را ندارند حق رد کردن آنها را نداشته و عملش را به اهلش واگذارند(16) و از طرف دیگر سفارشات بسیاری به یادگیری معارف دین از اهلش کرده اند تا فهم در دین پیدا کرده و با کمترین شبهه ای از دین خارج نشوند. (17)

به هر حال نسبت به لقای پروردگار و رؤیت او نیز یک چنین بیاناتی ائمه علیهم السلام دارند تا عموم مردم نسبت به انجام وظایف دینی ترغیب شوند  .

از این جهت امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه که: چهره هایی روز قیامت برافروخته اند به سوی پروردگارشان نظر می افکنند

می فرماید:                                                              آنها منتظر ثواب پروردگارشان می باشند . (18)

یا در روایت دیگر علی علیه السلام می فرماید:                نگاه می کنند به پروردگارشان که چگونه به ایشان ثواب می دهد . (19)

امام سجاد علیه السلام به خداوند عرض می کند:                 خدایا مرا روزی کن شوق ثواب وعده داده شده را . (20)

البته ائمه علیهم السلام از آن جهت که ثواب را خداوند می دهد این گونه تقاضاها را دارند یا در بعضی از روایات(21) انگیزه عمل خود را طلب ثواب معرفی می کنند و این منافات ندارد که آنها انگیزه های والاتری نیز دارند که در ذهن ما نمی گنجد و شاید علت دیگر اینکه این گونه بیان می کنند این باشد که عموم مردم به اعمال خیر ترغیب شده و احساس بیهودگی و بی نتیجه بودن نکنند  . از این جهت برای اعمال، این همه ثواب ذکر شده است و این قسم از عبادات هم، عبادت خداوند محسوب شده است و عبادت کنندگان خداوند (22) به سه دسته تقسیم شده اند که یک قسم از آنها برای طلب ثواب، خداوند متعال را بندگی و اطاعت می کنند.

دوم: درک محبت و رضایت خداوند

همان طور که بیان شد معرفت انسان نسبت به حق تعالی هر مقدار بیشتر باشد انگیزه او نسبت به بندگی او بهتر و عالیتر خواهد بود . کسانی که توجه به نعمتهای بیکران خداوند دارند  او را صاحب کمال دانسته و اطاعتش می کنند به سبب اینکه مستحق بندگی است و با بندگی کردن برای او، محبت و رضایتش را در نظر می گیرند و هیچ تمایلی جز جذب به او را ندارند و این ثوابها موجب ایجاد محبت بنده نسبت به مولایش می شوند . همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

احبوا الله لما یغذوکم به من نعمته : خدا را دوست بدارید به سبب آن نعمتهایی که به شما داده است .(23) 

پس از تحقق محبت خداوند در دل انسان، او را به خاطر محبت به او بندگی می کند .  

همان طور که امام صادق علیه السلام می فرماید:

... و قوم عبدوا الله عز و جل حبا فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة  : و گروهی خداوند عز و جل را به خاطر محبت به او بندگی می کنند . پس آن بندگی آزادگان است و برترین قسم بندگی می باشد .(24)

امام سجاد علیه السلام نیز به خداوند عرض می کند:

و اذقنی طعم الفراغ لما تحب  : و به من بچشان مزه فارغ بودن نسبت به آنچه را که تو دوست داری.(25)

در جای دیگر عرض می کند:

فرغ قلبی لمحبتک... و امنن علی بشوق الیک و بالعمل بما تحب و ترضی : و قلبم را برای محبتت خالی کن... و بر من منت بگذار با شوقی به سوی تو... و به عمل کردن برای تو به آنچه دوست داری و خشنود می شوی . (26)

این قسم از بندگی، بندگی ابرار است که وجه الله را در اعمالشان در نظر می گیرند.

 قرآن کریم درباره ایشان از زبان خودشان می فرماید:

انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لاشکورا : ما به شما - مسکین و یتیم و اسیر - فقط برای وجه - رضایت - خداوند طعام می دهیم به گونه ای که نه از شما جزایی و نه شکری را می خواهیم . (27)

با تحقق این حالت است که ایشان به نتایج بلندی(28) نائل می شوند.

از این جهت در حدیث معراج می فرماید:

فمن عمل برضائی الزمه ثلث خصال، اعرفه شکرا لایخالطه الجهل و ذکرا لایخالطه النسیان و محبه لایوثر علی محبتی محبة المخلوقین (29) : پس کسی که به رضایت من عمل کنند سه صفت را ملازم او می گردانم . به او می شناسانم شکری را که با جهل مخلوط نباشد و ذکری که با فراموشی مخلوط نباشد و محبتی که محبت مخلوقین را بر آن رحجان ندهد.

رسیدن به این حالت پس از گذراندن کامل مرحله گذشته امکان پذیر است . همان طور که رسیدن به مراحل بعدی، با حاصل شدن این مرحله و ثبات قدم در آن، میسر می شود.

سوم - درک قلبی اسماء و صفات خداوند

انسان حقیقتی است که حواس ظاهری و قوای باطنی ابزار آن می باشد و هر یک از آنها احکام و حالات خاصی دارند . در عین حال که آن حقیقت - روح - بر تمامی آنها اشراف و احاطه دارد و او به واسطه آن ابزار فعالیتهای مخصوص آنها را اظهار می دهد . او در مسیر کمال تمامی اجزایش به هم مرتبط بوده به گونه ای که در یکدیگر تأثیر و تأثر دارد یعنی روح مؤثر است در آنها از جهت فعل و متأثر است از آنها از جهت حالات و دگرگونیهای ذاتی، و اساس حرکتهای او را بینشهای عقلی او نسبت به جهان و خویشتن تشکیل می دهد . از جهت ارتباط وجودی به مبدا و معاد و راه تضمین شده به سوی کمال نهایی و عدم آنها  و چون سیر کمالی او مبتنی است به پاسخ مثبت به این امور سه گانه، ایمان به  غیب و تصدیق قلبی نسبت به آنها، از ارکان این سیر می باشد . لکن این مسیر، عمل به دستورات آن راهنمای الهی را نیز لازم دارد و با توجه به مطالب گذشته هم بینش عقلی در اعمال و کیفیات آن مؤثر است و هم اعمال در بالا بردن و روشن تر شدن بینش عقلی و تصدیق قلبی .

آیات و روایات نیز به این حقیقت دلالت دارد . از جمله:

من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه : کسی که عزت و بزرگواری را می خواهد پس تمامی عزت فقط برای خداوند است . به سوی او سخنان پاک - اعتقادات صالح - بالا می رود و عمل صالح آن را بالا می برد.(30)

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه می فرماید:

کلم طیب سخن مؤمن: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله و خلیفة رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است و عمل صالح اعتقاد قلبی اوست که این امور از طرف خداوند حق است . شکی در آنها از جانب پروردگار عالمیان نیست . (31)

و امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:    

ان لکل قول مصداقا من عمل یصدقه او یکذبه فاذا قال این آدم و صدق قوله بعمله رفع قوله بعمله الی الله و اذا قال و خالف قوله عمله، رد قوله علی عمله الخبیث و هوی به فی النار :  برای هر سخن مصداقی از عمل است که آن را تصدیق یا تکذیب می کند  . پس وقتی که فرزندم آدم سخنی گفت و آن را با عملش تصدیق کرد، سخنش عمل او را به سوی خداوند بالا می برد و وقتی سخنی گفت و آن با عملش مخالف بود، سخن او بر عمل ناپاکش رد شده و آن را در آتش وارد می کند . (32)

   ازاین دو روایت استفاده می شود که مراد از سخنان پاک اقرار به اصول مذهب می باشد . زیرا اقرار به توحید آن طور که هست از راه استدلالهای صحیح عقلی، اقرار به معاد و عدل نیز در آن نهفته است و با ضمیمه شدن به اقرار به نبوت و امامت، سخنان پاک تکمیل شده و با اعتقاد قلبی به حقانیت این امور - که آن نیز عمل قلبی است - ارکان ایمان محقق  می شود . لکن با عمل به مقتضای آن، به نتیجه می رسد و در وجود انسان تأثیر اساسی می گذارد و او را بالا می برد و در غیر این صورت تأثیر منفی در وجودش گذارده و آن را پایین و به طرف جهنم می کشاند.

 در روایات و آیات قرآنی گاهی از جهت بالا به آسمان تعبیر شده است و مراد بالا بودن مکانی نیست   بلکه بالا بودن وجودی است .

از این جهت امام سجاد می فرماید:

برای خداوند تبارک و تعالی بقعه هایی است در آسمانهایش . کسی که به آنها عروج کند به تحقیق به سوی خداوند عروج کرده است . آیا کلام خداوند عز و جل را نشنیده ای که می فرماید:

ملائکه و روح به سوی خداوند عروج می کنند.

همچنین می فرماید:

سخنان پاکیزه به سوی خداوند بالا رفته و عمل صالح آن را بالا می برد .(33)

همچنین از آن حضرت نقل شده است:(34) خافضة رافعة را که از اوصاف قیامت است به پایین بردن دشمنان دین به آتش و بالا بردن اولیاء خدا به بهشت تفسیر فرموده است.

بنابراین بعد از اصلاح عمل، هم از جهت چارچوبه آن - مطابقت با دستورات الهی - و هم از جهت محتوا و انگیزه های الهی - در دو قسمت قبل بیان شد - و تداوم بر آن، ایمان قوی تر شده و قلب روشنایی بیشتری پیدا می کند و درکهای انسان از امور غیبی و اعتقاداتش از مرز مفاهیم و تصدیق قلبی گذشته و به مشاهده آنها با حقیقت جانش مبدل می شود.

قرآن از این مراتب به علم الیقین و عین الیقین تعبیر می کند و نسبت به مشاهده جهنم می فرماید:

کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین: نه چنین است اگر علم یقینی پیدا کنید حتماً جهنم  را می بینید  .سپس آن را به صورت عین الیقین خواهید دید. (35)

و در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جوانی از اصحاب آن حضرت به این مرحله رسید و به آن حضرت عرض کرد: من نسبت به دنیا و آنچه در آن است بی رغبت شده تا اینکه به عرش پروردگارم می نگرم که حساب نصب شده و مردم برای آن محشور گشته اند و من نیز در میان ایشانم و مانند اینکه به اهل بهشت نگاه می کنم که در آن بهره مندند و به یکدیگر تعارف می کنند و بر پشتیها تکیه زده اند و مانند اینکه به اهل آتش نگاه می کنم که در آن عذاب می شوند و ناله می کنند و مانند اینکه ناله آتش را می شنوم که در گوشهایم صدایش پیچیده است . (36)

نسبت به مشاهده ملکوت که جهت ربط حقیقی موجودات به حق تعالی است و از آن به ظهور اسماء و صفات الهی تعبیر می شود  . مانند : صفت خلق و رزق و رحمت و غضب و... قرآن کریم می فرماید:

و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین  : و این چنین به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم و تا اینکه از یقین کنندگان باشد . (37)

پس از دیدن ملکوت بود که حضرت ابراهیم علیه السلام با بت پرستها و ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشیدپرستان مواجه شد و تمامی ایشان را مجاب کرد  . سپس فرمود:

من چهره دلم را مواجه کردم به سوی کسی که آسمانها و زمین را آفرید و از مشرکین نمی باشم .

ملکوت همان عالم امری است که خلقت اشیاء به جمیع شئونشان از حق تعالی به آن تکیه می کند . آنجا که می فرماید:

همانا امر خداوند وقتی چیزی را بخواهد به آن می گوید موجود باش پس موجود می شو د.  پس منزه است خدایی که ملکوت هر چیزی در تحت قدرت اوست و به سوی او رجوع می کنید . (38)

و این حقیقت را می توان با تأمل و تفکر عقلانی فهمید  . از این جهت قرآن کریم همگان را ترغیب می کند که:

آیا نگاه نمی کنند در ملکوت آسمانها و زمین و آنچه را که خداوند خلق کرده است ؟(39)

لکن آن را حضرت ابراهیم علیه السلام با چشم دل مشاهده کرد. از این جهت بود که از خداوند تقاضا کرد که کیفیت زنده کردن(40) مردگان را به او نشان دهد و خداوند با سفارش به انجام مقدماتی آن حقیقت را به او نشان داد.

آنچه را که ما با ابزار عادی و حسی از اشیاء درک می کنیم جنبه ملکی و ظاهری اشیاء است و جهت افاضه آنها را از هستی مطلق حدوثاً و بقاء فقط با درک عقلانی صحیح می توان فهمید و کشف عقلی کرد . لکن یافتن آن به طوری که دیگر قابل شک نباشد  مانند  یافتن هر کس خودش و قوای وجودی خویش را، با کشف و شهود قلبی امکان پذیر است .

نظیر این کشف، درک شهودی کلام الهی است برای حضرت موسی علیه السلام(41) که پس از درک حقیقی کلام حق، شایق شد که ذات او را نیز ببیند که خداوند فرمود : همین مقدار تو را پس است و شکرگزار آن باش .این کلام خداوند از قبیل سخنان ما نبوده است که با ابزار مادی ایجاد شود و فقط از یک جهت قابل شنیدن و درک کردن باشد بلکه به گونه ای بوده است) که از شش می شنیده است (42) و با ابزار مادی قابل ایجاد نمی باشد.  رسیدن به این مقام مختص انبیاء علیهم السلام نمی باشد  . بلکه کسانی که مطابق رضای حق تعالی و برای رضای او عمل کنند به چنین مقامی می رسند . همان طور که در حدیث معراج آمده است که خداوند به پیامبرش می فرماید:

کسی که به رضای من عمل کند سه خصلت را ملازم او گردانم... پس وقتی که مرا دوست داشت من او را دوست خواهم داشت و و نزد مخلوقاتم محبوبش می کنم و چشم دلش را به جلال و عظمتم باز می کنم پس بر او علم مخلوقات مخصوصم را مخفی نمی کنم و با او در ظلمتهای شب و روشنایی روز مناجات می کنم تا اینکه سخن و همنشینی او با مردم قطع شده و کلام خود و ملائکه ام را به او می شنوایانم...(43)

و در حدیث قرب نوافل آمده است که امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از خداوند متعال نقل می کند که می فرماید:

و انه لیتقرب الی بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها...(44) و همواره بنده با انجام کارهای زیادی - از قبیل مستحبات و انجام کارها برای او - به من نزدیکی می جوید تا اینکه او را دوست خواهم داشت در این هنگام گوش او می شوم که با آن می شنود و بیناییش می شوم که با آن می بیند و زبانش می شوم که با آن سخن می گوید و دستش می شوم که با آن کار می کند و پایش می شوم که با آن راه می رود...

مراد از این امور، اوصافی است که به واسطه آن انسان این فعالیتها را انجام می دهد  . از قبیل درک از راه دیدن و شنیدن و القاء معانی به واسطه الفاظ و قدرت بر فعالیت نه اینکه مراد خصوص فعالیت جسمانی این قوا باشد  . زیرا خداوند از این امور ناقصه مبراست و وقتی چنین درکی حاصل شود که شخص درک کننده خود را مدرک این امور و صاحب این اوصاف نبیند بلکه خدا را ببیند که از این طریق فیوضات را افاضه می کند از این امر به ظهور توحید افعالی و اسماء و صفاتی حق تعالی تعبیر می شود و شاید قسمتی از فرازهای دعای مباهله که در سحرهای ماه مبارک رمضان (45) خوانده می شود تقاضای حصول این مرتبه از لقاء باشد

. امام سجاد علیه السلام نیز در دعای ابوحمزه چنین ایمانی را از  خداوند تقاضا می کند که:

اللهم انی اسئلک ایمانا لااجل له دون لقائک تحیینی ما احییتنی علیه و توفینی اذ توفیتتنی علیه و تبعثنی اذا بعثتنی علیه  : خداوندا ! از تو ایمانی می خواهم که نهایتی جز لقایت نداشته باشد تا وقتی مرا زنده می داری بر آن زنده بداری و تا وقتی که مرا می میرانی بر آن بمیرانی و وقتی مبعوثم می کنی بر آن مبعوثم کنی . (46)

چهارم - درک قلبی ذات خداوند

از آنجا که با دلایل عقلی و نقلی(47) محکم و صحیح ثابت شده است که صفات ذاتیه خداوند متعال عین ذات مقدسش می باشد و از آن ذات نامحدود اسماء و صفاتی ظهور می کنند و مطابق روایات(48) نیز ذات مقدسش نام و نشانی ندارد، این اسماء و صفات را برای نیاز مخلوقین ظهور داده تا از این طریق با او ارتباط برقرار کنند . بنابراین، حقیقت این اسماء و صفات برای او ثابت است  . به گونه ای که عقل با محدودیتش به هر جهتی به او توجه می کند . اسمی را برایش قرار می دهد که در نهایت اثبات می کند که ذات او کمال مطلق است و ما به جهت محدودیتمان با کمالات گوناگون و مختلف برخورد می کنیم. این مطالب از لحاظ درک عقلانی نسبت به ذات مقدس ربوبی بود. اما از جهت درک قلبی و شهودی، آن نیز پس از پیمودن مقدمات حصول این درک، قلب نورانیت خاص پیدا کرده و حجابهای ظلمانی و نورانی - دیدن اعمال صالح و اوصاف حسنه برای خود و انتساب آنها به خود حتی دیدن خود و دیدن اسماء و صفات الهی به طور متعدد - از چهره دل برکنار می رود و می تواند حقایق توحیدی را به اندازه ظرفیت وجودی درک کند لکن در مراحل اولیه  توحید افعالی سپس اسماء و صفاتی و در نهایت به درک قلبی توحید ذاتی حق تعالی نایل می شود  . به گونه ای که دیگر هستی برای موجودات در برابر هستی حق تعالی نمی بیند و تمامی هستیها را فانی و مندک در هستی مطلق او مشاهده می کند و در واقع نیز این چنین است .  لکن تاکنون برای چنین شخصی در اثر حجابها مخفی بوده است  .

همان طور که قرآن کریم می فرماید:

کل شی ء هالک الا وجهه: هر چیزی جز وجه خداوند نابود است . (49) 

وجه را نیز معنا کردیم که مطابق آیات و روایات(50) آن جهت ربط محض و آیه مطلق بودن اشیاء است نسبت به ذات حق .

 لکن پس از نورانیت پیدا کردن قلب این حقایق را با تمام وجودش می یابد  .

همان طور که امام حسین علیه السلام چنین نورانیتی را به حق تعالی نسبت می دهد و در واقع آن را تقاضا می کند و عرض می کند:

انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک و انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک و لم یلجاؤا الی غیرک : تو خدایی هستی که انوار را در دل اولیائت تاباندی تا اینکه تو را شناخته و یگانه دانستند و تو کسی هستی که غیر خودت را از دل دوستانت زایل کردی تا اینکه غیر تو را دوست نداشته و به غیر تو پناه نبرند . (51) 

این نورانیت به واسطه بریدن قلب از غیر حق تعالی حاصل می شود که پس از آن معرفت حاصل می شود  . به گونه ای که حق تعالی را به طور وحدت مطلقه می بیند . حتی خود و معرفتش و تعدد اسماء و صفات ذات الهی را محو در او می یابد.  حتی یابنده را نیز خود نمی یابد و از این حالت و مقام، به ظهور مقام عظمت و عزت الهی تعبیر می شود که مقام عزت حقیقی و مطلق جایگاهی برای غیر خودش نمی گذارد .

همان طور که علی علیه السلام در مناجات بسیار لطیف و بلند مرتبه شعبانیه حصول این مقام را از خداوند تقاضا می کند . البته ایشان آن را دارند تقاضای آن از ایشان یا به معنای تقاضای تداوم آن است از حق تعالی یا به صورت تعلیم است :

 الهی هب لی کمال الانقطاع الیک وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک... الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا یا ذالجلال و الاکرام : خدایا ! کمال بریدن از غیر خودت را به من عنایت کن و چشمان دلهای ما را به روشنایی نظرش به سویت نورانی کن تا اینکه چشمهای دل پرده های نورانی را پاره کرده و به معدن عظمت برسد و ارواح ما وابسته به مقام مقدس عزتت گردد... خدایا !  مرا به نور عزت با سرور و برافروخته ات ملحق فرما تا اینکه معرفت به تو پیدا کرده و از غیر تو منحرف شده و ترسان و مراقب تو بوده باشم . ای صاحب جلالت و بزرگواری ! (52)

 معرفت حقیقی از حق تعالی این گونه حاصل می شود که در این حال عارف معرفتش را نیز به حق تعالی می بیند و او را با او می شناسد .

در چنین صورت است که امام سجاد علیه السلام به خداوند متعال عرض می کند:

بک عرفتک و انت دللتنی علیک : تو را به تو شناختم و تو مرا به خودت راهنمایی کردی .(53)

همچنین حضرات ائمه علیهم السلام  شیعیان و محبین خود را به سوی چنین معرفتی راهنمایی و امر کرده اند .

همان طور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اباذر سفارش می فرماید:

احفظ الله یحفظک احفظ الله تجده امامک  : خدا را حفظ کن تا تو را حفظ کند . خدا را حفظ کن تا او را در پیش رویت بیابی. (54) 

( چون خداوند جهت ندارد معنایش ظهور حق تعالی است با کمال وضوح به صورت احاطه وجودی ) 

و امام صادق علیه السلام از علی علیه السلام نقل می کند که فرموده است:

اعرفوا الله بالله : خدا را با خدا بشناسید .(55)

در روایتی امام صادق علیه السلام محبین خود را به سه دسته طبقه اعلی و طبقه وسط و طبقه پایین تقسیم کرده و در اوصاف طبقه اعلی که آنها ایشان را در ظاهر و در خفا دوست دارند می فرماید: نشانه هایی دارند که به آن شناخته می شوند .

روای سؤال کرد: آنها کدام است؟

حضرت فرمودند: متعدد است . اولی آنها آن است که ایشان خداوند را می شناسند آن طوری که شایسته اوست و به توحیدش آگاهی استواری دارند و بعد از آن ایمان به او و صفاتش پیدا کرده اند سپس حدود ایمان و حقایق و شرایط و تأویل آن را می دانند .

سدیر گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، نشنیده بودم که ایمان او را تاکنون به این اوصاف توصیف فرمایی .

فرمود: بله ای سدیر! سؤال کننده نمی تواند سؤال کند که ایمان چیست تا اینکه بداند ایمان به چه کسی مراد است؟

سدیر گوید: عرض کردم ای فرزند رسول خدا!  اگر خواستید آنچه را که فرمودید تفسیر فرمائید.

حضرت فرمود: کسی که گمان کند که خدا را توهم دلها می شناسد او مشرک است و کسی که گمان کند خدا را با اسم می شناسد نه معنا (با ظهوراتش نه با خودش) اقرار به طعن کرده است (مورد طعن و سرزنش قرار می گیرد) زیرا اسم حادث است (موجود ازلی با حادث شناخته نمی شود) و کسی که گمان کند اسم و معنا (ذات حق و اوصافش) را بندگی می کند پس برای او شریک قائل شده است و کسی گمان کند خدا را به واسطه اوصافش بندگی می کند پس بر موجود غایب تکیه کرده است و کسی که گمان کند صفت و موصوف را بندگی می کند توحید را باطل کرده است  . زیرا صفت غیر از موصوف است . کسی که گمان کند موصوف را به صفت اضافه کرده است پس بزرگ را کوچک کرده است و خداوند را به طور شایسته قدر ندانسته است .

به آن حضرت عرض شد: پس راه توحید چگونه است؟ حضرت فرمودند؟ راه بحث ممکن است . کوشش برای بیرون آمدن - از بحث - موجود است . همانا شناخت عین شاهد - خود موجود به طور حضوری - قبل از صفتش می باشد و شناخت صفت شی غایب قبل از خودش می باشد.

عرض شد: چگونه خود شاهد قبل از صفتش شناخته می شود؟

فرمود: او را می شناسی و به او علم داری و خودت را به او می شناسی و خودت را به خود از خودت - به گونه ای که امتیاز از غیر خودت پیدا کنی - نمی شناسی و می دانی که آنچه در اوست برای اوست و به اوست همان طور که برادران یوسف به یوسف گفتند: آیا تو یوسفی؟ او گفت : من یوسفم و این برادرم می باشد . پس او را با او شناختند و او را به غیر خودش نشناختند و او را از راه خودشان اثبات نکردند با توهم دلها(56).

البته باید توجه کرد که این چنین معرفتهایی برای هر کسی حاصل نمی شود و همان طور که در متن آیات و روایات و ادعیه آمده باید انسان از آلودگیهای عملی و اخلاقی پاک شود تا در ساحت قرب ربوبی قرار گیرد و به تعبیر قرآن کریم مورد انتخاب خداوند قرار گرفته و پس از تحصیل مقدمات، او قلب ایشان را از غیر خودش پاک و خالص کند . چنانچه می فرماید:

و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولی الایدی و الابصار انا اخلصناهم بخالصة ذکری الدار و انهم عندنا لمن المصطفین الاخیار : و یاد بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحبان قدرتها و بیناییها بودند. ما ایشان را پاک کردیم به واسطه یاد خالص عالم آخرت و ایشان نزد ما از برگزیدگان خوبان می باشند .(57)

در قسمتی از حدیث معراج خداوند می فرماید:

 کسی که به رضای من عمل کند عنایتهایی به او می کنم... سپس پرده ها را بین خودم و او کنار می زنم پس او را به کلامم متنعم می کنم و لذت دیدن خود را به او می چشانم... و عقل او را به معرفتم غرق می کنم و جای عقلش می نشینم... خداوند به او می فرماید : به عزت و جلالم قسم که بین خود و بین تو در هیچ وقتی مانع نمی شوم تا هر وقت خواستی بر من وارد شوی و این چنین با دوستانم برخورد می کنم . (58)

 نوعاً این چنین معرفت شهودی در اول حصولش آنی و لحظه ای است تا شخص توان تحملش را پیدا کند. سپس تدریجاً آن حالات قوی تر شده و لحظات بیشتری ادامه پیدا می کند و از آن به جذبه و تجلی تعبیر می شود و آن در حالتی رخ می دهد که - با تحصیل مقدمات - حجاب توجه به خلقت از بین رفته باشد و انسان جز توجه به حق تعالی به چیز دیگری توجه نداشته باشد  .

همان طور که موسی بن جعفر علیه السلام می فرماید:

لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه : بین خداوند و مخلوقاتش پرده ای جز خلقیت آنها چیزی نیست .(59)

علی علیه السلام(60) و امام رضا علیه السلام نیز شبیه این کلام را دارند:

 حجب بعضها عن بعض لیعلم ان لاحجاب بینه و بین خلقه غیر خلقه: خداوند بعضی موجودات را از بعضی دیگر پوشانده تا معلوم شود که بین او و موجودات پرده ای جز جنبه خلقیت آنها نیست.(61)

 حصول این حالتها توأم است با یک حالت عشوه و از خود بیخود شدن  که در این صورت قوای ادراکی حسی و عقلی از کار می افتد و انسان با تمام وجودش حقایق توحیدی را درک می کند .

از این جهت در رابطه با درک قلبی تجلی اسماء و صفاتی حق تعالی، برای امام صادق علیه السلام در حال تلاوت قرآن در نماز حالت غشوه ای عارض شد و بعد از بهوش آمدن از علت این حالت از آن حضرت سؤال شد  . فرمودند:

همواره آیات قرآن را تکرار کردم تا به حالی رسیدم مانند اینکه از نازل کننده اش - خداوند متعال - به صورت شفاهی شنیدم(62)

همچنین از آن حضرت در رابطه با غشوه ای که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگام نزول وحی عارض می شد سؤال شد  .

حضرت فرمودند: ذاک اذاکم یکن بینه و بین الله احد، ذاک اذا تجلی الله له : این، آن هنگامی بود که بین پیامبر و بین خداوند کسی فاصله نبود . آن هنگامی بود که خدا برای او تجلی می کرد . (63)

این روایت ممکن است ناظر به تجلی ذاتی حق تعالی برای پیامبرش باشد . اینها روایاتی بود که بیانگر عروض حالات غیر طبیعی هنگام تجلی حق تعالی برای بنده بود و الا روایات زیادی داریم که دلالت می کند آن حضرت خداوند متعال را با نور عظمتش با قلب مقدسش مشاهده کرده است که آنها قبل از این ذکر شد. .

پس از بیان اجمالی این حالات باید توجه داشت که پس از حصول این حقایق به صورت حال و تکرار آن به واسطه انجام اعمال صالح، به گونه ای که به صورت مقام و ملکه در بیاید، صاحب این مقام تمامی حرکات و سکناتش با این بینش قلبی خواهد بود - از این امر به تمکن در توحید و ظهور وحدت در کثرت و فناء کثرت در وحدت تعبیر می شود - . همان طور که خداوند در حدیث معراج نسبت به محبین واقعی خود پس از پرده برداری از خویش برای آنها و سؤال کردن از ایشان که چگونه با دنیا برخورد کردید؟ و جواب دادن ایشان که علمی به دنیا ندارم - در حالی که به حسب ظاهر در دنیا بوده است - خداوند دیدگاه ایشان را تصدیق کرده و می فرماید:

راست می گویی بنده من، تو با بدنت در دنیا بودی، و با روحت با من بودی... به عزت و جلالم سوگند که در هیچ وقت بین خود و بین تو پرده ای نداشتم تا اینکه هر وقت بخواهی بر من وارد شوی .(64)

 همچنین علی علیه السلام نسبت به اولیای الهی می فرماید:

ان اولیاء الله هم الذین نظروا الی باطن الدنیا اذا نظر الناس الی ظاهرها :  به راستی اولیای خداوند کسانی هستند که به باطن دنیا می نگرند هنگامی که مردم به ظاهر آن می نگرند . (65)

 منافات ندارد این دو مرتبه از لقاء از طریق مظاهر الهی حاصل شده و تجلی کند . (66)

همچنان که در بهشت نیز این گونه است و مراتب عالیه آن به لحاظ این گونه تجلیات است که خود بحث مستقلی را می طلبد و در روایات(67) اوصاف بهشت آمده است .

همچنین باید توجه داشت که این حالات را باید با یک استاد حاذق که به قرآن و سنت مسلط بوده و خودش این راه را رفته باشد در میان گذاشت تا دچار انحراف نشود .زیرا این وادی جای بسیار خطرناکی است که با کوچک ترین انحراف، انسان در پرتگاه جهنم قرار می گیرد.


پی نوشت:

1- انعام : 103.
2- بحارالانوار، ج 4، ص 29، روایت 4 و 7 و 12 و 13 و 16 و 17 و 22 و 23.
3- نجم : 16 - 8.
4- بحارالانوار، ج 4، ص 26، روایت 1 و 2 و 10 و 15 و 19 و 21 و 23 و 24 و 28 و 29 و 30 و 32 و 34.
5- همان ، ج 1، ص 224، روایت 17.
6- بقره : 253، اسراء: 55.
7- اعراف : 144 - 143.
8- نجم : 18 - 8.
9- المیزان ، ج 8، ص 248 - 281، ج 19، ص 28 - 37.
10- انعام : 85، انبیاء: 72 و 75 و 86، قلم : 50.
11- شعراء: 83.
12- نمل : 19.
13- یوسف : 101.
14- بقره : 130، نحل : 120، عنکبوت : 27.
15- اعراف : 196.
16- همان ، ج 2، ص 182 - 212.
17- همان ، ج 1، ص 162 - 186.
18- همان ، ج 4، ص 36، روایت 7.
19- همان ، روایت 9.
20- صحیفه سجادیه ، دعای 45 و 22 و نهج البلاغه ، کتاب 62.
21- نهج البلاغه ، خطبه 97 و 193، کتاب 87 و 59.
22- همان ، کلمات قصار 237.
23- بحارالانوار، ج 70، ص 16، روایت 7.
24- همان ، ص 355، روایت 12.
25- صحیفه سجادیه ، دعای 47.
26- همان ، دعای 21.
27- انسان : 9.
28- انفطار: 13، مطففین : 22.
29- وافی ، ج 3، قسمت 2، ص 40.
30- فاطر: 10.
31- تفسیر قمی ، ج 2، ص 208.
32- همان .
33- توحید صدوق ، ص 177، روایت 8.
34- المیزان ، ج 19، ص 133.
35- تکاثر: 7 - 5.
36- اصول کافی ، ج 2، ص 53، روایت 2.
37- انعام : 79 - 75.
38- یس : 83 - 82.
39- اعراف : 185.
40- بقره : 260.
41- اعراف : 144 - 143.
42- توحید صدوق ، ص 121، روایت 24.
43- وافی ، ج 3، قسمت 2، ص 40.
44- اصول کافی ، ج 2، ص 352، روایت 8 و 7.
45- همان ، ج 98، ص 94.
46- همان ، ص 92.
47- نهج البلاغه ، خطبه 1، بحارالانوار، ج 4، ص 62 - 72.
48- بحارالانوار، ج 4، ص 175، روایت 3.
49- قصص : 88.
50- بحارالانوار، ج 4، ص 5، روایت 14 7.
51- اقبال الاعمال ، ص 349.
52- همان ، ص 687.
53- همان ، ص 67.
54- بحارالانوار، ج 77، ص 87.
55- اصول کافی ، ج 1، ص 85، روایت 1.
56- تحف العقول ، ص 240.
57- ص : 47 - 45.
58- وافی ، ج 3، قسمت 2، ص 41 - 40.
59- بحارالانوار، ج 3، ص 327، روایت 27.
60- همان ، ج 4، ص 304، روایت 34.
61- همان ، ص 227، روایت 3.
62- همان ، ج 47، ص 58، روایت 108.
63- توحید صدوق ، ص 119، روایت 15.
64- وافی ، ج 3، قسمت 2، ص 4.
65- نهج البلاغه ، کلمات قصار 432.
66- کامل الزیاره ، در رابطه با تجلی خداوند برای پیامبر (ص ) از راه امام حسین (ع )، ص 70، روایت 6.
67- بحارالانوار، ج 8، باب بحث از بهشت . 
 
منبع:
سیمای مخبتین ( شرح زیارت امین الله) ، شیخ محمود تحریری

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث