جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص37
از سخنان آن حضرت (ع) [در اين خطبه كه با عبارت «الحمد لله المعروف من غير رؤية» (سپاس خداوندى را كه خرد او را بدون ديدن شناخته است) شروع مى شود. ابن ابى الحديد هيچ گونه بحث ضمنى و مستقلى در امور تاريخى نياورده است. او اقوالى را درباره تقوى و سپس حكايات مختصر لطيفى را نقل كرده است. آن گاه خطبه يى از «ابى الشحماء عسقلانى» نقل مى كند و در پى آن بحثى ايراد مى كند كه اگر چه تاريخى نيست ولى از لحاظ نقد ادبى در خور اهميت است و سزاوار نيست خوانندگان گرامى از چنان نقد و اظهار نظرى بى اطلاع بمانند. ابن ابى الحديد پس از نقل خطبه ابى شخباء چنين مى گويد:]
اين بهترين خطبه يى است كه اين نويسنده ايراد كرده است و همان گونه كه مى بينى آشكارا تكلّف از آن مى بارد و مصنوع بودن آن بسيار واضح است و خود خطبه گوياى اين مسئله است. من اين خطبه را از اين جهت آوردم كه بسيارى از افراد متعصب و پيرو هوس مى گويند بسيارى از نهج البلاغه سخن تازه پرداخته يى است كه گروهى از شيعه آن را جعل كرده اند و برخى از آن را به سيد رضى و كسان ديگر نسبت داده اند. اين گروه كسانى هستند كه تعصب چشمهاى ايشان را كور ساخته است و از راه روشن گمراه گشته و به كژ راهه ها رفته اند و اين به سبب كمى شناخت ايشان از اسلوبها و سبكهاى گفتار است و من با كلامى مختصر اين فكر اشتباه را براى تو روشن مى كنم و مى گويم اين سخن او از دو حال بيرون نيست. يا آنكه مى گويند تمام نهج البلاغه جعلى و ساختگى است يا بخشى از آن. فرض اول كه تمام آن مجعول باشد، از روى ضرورت باطل است زيرا ما با تواتر اخبار از صحت اسناد برخى از اين خطبه ها به امير المومنين على آگاهيم و همه يا بسيارى از محدثان و مورخان بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه را آورده اند و شيعه هم نيستند كه متهم و منسوب به غرض و هدف مخصوصى باشند.
فرض دوم كه برخى از آن مجعول باشد بايد در آن دوگانگى احساس شود، و هر كس به كلام و خطابه انس داشته باشد و اندكى از علم بيان بهره مند باشد و او را در اين كار ذوقى باشد ناچار ميان سخن سست و استوار و ميان سخن شيوا و شيواتر و سخن اصيل و ريشه دار و سخن تازه فرق مى گذارد و چون بر جزوه يى واقف شود كه متضمن سخن تنى چند از خطيبان يا دو نفر از ايشان باشد ميان سخن آنان فرق مى گذارد و سبك آن دو را از يكديگر تمييز مى دهد. مگر نمى بينى كه ما اگر قدرت شناخت و نقد و بررسى شعر داشته باشيم و ديوان ابو تمام را ورق بزنيم و، در آن ميان يك يا چند قصيده از كس ديگرى ببينيم با ذوق خود مى شناسيم و مباينت آن را با قصايد ابو تمام مى فهميم و متوجه مى شويم كه راه و روش و خرده كارى هاى او در
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص38
آن قصيده نيست و مگر نمى دانى كه شعرشناسان و عالمان به همين سبب قصايد بسيارى را كه منسوب به او بوده و به نامش ساخته اند از ديوانش حذف كرده اند كه با راه و روش شعرى او مباينت داشته است. در مورد ابو نواس هم همين گونه رفتار كرده اند و بسيارى از اشعار را كه از كلمات آنها معلوم شده كه از شعر او نيست حذف كرده اند و درباره شاعران ديگرى غير از آن دو نيز همين گونه رفتار كرده اند و در اين مورد به چيزى جز ذوق اعتماد نكرده اند.
اينك اگر در نهج البلاغه تأمل كنى تمام آن را يكدست و از يك سرچشمه و آن را يكنواخت خواهى ديد كه سبك آن يكسان است و همچون يك عنصر خالص است كه هيچ آميزه اى ندارد و هيچيك از اجزاء آن مخالف اجزاء ديگر نيست و ماهيت آن تفاوتى ندارد و همچون قرآن مجيد است كه آغازش همچون ميانه اش و ميانه اش همچون پايان آن است و هر سوره و آيه اش از لحاظ راه و روش و فن و نظم چون ديگرى است. اگر بعضى از قسمتهاى نهج البلاغه صحيح و بعضى ساختگى بود با اين برهان براى تو روشن مى شد و حال آنكه گمراهى كسانى آشكار مى شود كه پنداشته اند اين كتاب يا بخشى از آن منسوب به على عليه السلام و ساختگى است.
وانگهى بدان، كسى كه چنين ادعايى مى كند ادعاى چيزى كرده است كه او را ياراى آن نيست و براى ادعايش نهايت و اندازه يى متصور نيست زيرا اگر ما اين باب را بگشائيم و در اينگونه موارد شك و ترديد كنيم نبايد به درستى و صحت هيچ سخنى كه از رسول خدا (ص) نقل شده است اعتماد و وثوق داشته باشيم و هر طعنه زننده اى مى تواند اشكال كند و بگويد اين سخن ساخته و ديگرى پرداخته است و همينگونه سخنانى كه از ابوبكر و عمر نقل شده و خطبه ها و مواعظ و مسائل ادبى مورد شك و ترديد قرار مى گيرد، و در مورد كسى كه در نهج البلاغه شك مى كند هر دليلى را كه مستند خود براى آنچه از پيامبر (ص) و ائمه و اصحاب و تابعان و شعراء و مترسلان قرار دهد ارائه مى دهد ياران امير المومنين عليه السلام هم مى توانند همان مستند را در مورد نهج البلاغه ارائه دهند و اين واضح و روشن است.