وَ قَالَ (علیه السلام) الْعَجْزُ آفَةٌ، وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ، وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ، وَ نِعْمَ الْقَرِينُ [الرِّضَا] الرِّضَى.
الْجُنَّة: سپر.
و فرمود (ع): و ناتوانى، آفت است و شكيبايى، دليرى است و زهد، توانگرى است و پارسايى، چونان سپر است. بهترين همنشين خشنودى است از خواست خداوند.
آن حضرت فرمود: ناتوانى آفت، پايدارى شجاعت، زهد در دنيا ثروت، و پاكدامنى سپر از بلاست. و رضا به قضا همنشينى نيكوست.
ارزش هاى اخلاقى و ضدّ ارزش ها (اخلاقى، تربيتى):و درود خدا بر او، فرمود: ناتوانى، آفت و شكيبايى، شجاعت و زهد ثروت و پرهيزكارى سپر نگه دارنده است. و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى.
[و فرمود:] ناتوانى آفت است، و شكيبايى شجاعت و ناخواستن -دنيا- ثروت و پرهيزگارى سپرى -نگه دار- و رضا نيكو همنشين -و يار-.
امام عليه السّلام فرموده است:1- و عجز و واماندگى آفت و بيچارگى است (كه شخص را از پا در مى آورد)2- و شكيبائى دلاورى است3- و پارسائى دارائى است (زيرا پارسا مانند مال دار كه بكسى نيازمند نيست بدنيا و كالاى آن نيازمند نمى باشد)4- و دورى از گناهان سپر است (از عذاب الهىّ، همانطور كه سپر شخص را از شمشير محافظت مى نمايد پرهيزكارى او را از سختيهاى دنيا و آخرت رهائى مى دهد)5- رضا و خوشنود بودن بقضاء نيكو همنشينى است (همانطور كه همنشين شخص را در رفاه و آسايش دارد، خوشنود بآنچه خداوند خواسته در رفاه و آسايش مى باشد).
امام(عليه السلام) فرمود: عجز و ناتواني آفت است و صبر، شجاعت و زهد، ثروت و تقوا و پرهيز گاري سپري است ( در برابر گناهان و خطرات شيطان و هواي نفس) و رضايت و خشنودى (از تقديرات الهى) بهترين همنشين است.
قوىّ و صبور باش:امام در چهارمین کلمه از کلمات قصارش به پنج وصف از اوصاف انسانى اشاره مى کند که یکى منفى و چهار وصف از آن مثبت است و آثار هر کدام را در جمله بسیار کوتاهى بر مى شمارد.نخست مى فرماید: «عجز و ناتوانى آفت است»; (الْعَجْزُ آفَةٌ).عجز مفهوم وسیعى دارد که هرگونه ناتوانى علمى، جسمى، اقتصادى و فکرى را شامل مى شود و به یقین اینها بزرگ ترین آفات زندگى انسان است; انسان عاجز، ذلیل و خوار عقب مانده و شکست خورده و بى ارزش و بى مقدار است به همین دلیل اسلام مى گوید: بکوشید و هرگونه عجز را از خود دور سازید و با قدرت و قوت به اهداف مالى و معنوى خود برسید. البته گاه مى شود که عجز و ناتوانى بدون اختیار دامان انسان را مى گیرد، ولى غالباً چنین نیست، بلکه نتیجه کوتاهى ها و بى برنامگى هاست. همان گونه که در حدیث جالبى که کلینى در کافى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل کرد مى خوانیم: «إِنَّ الاَْشْیَاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَالْعَجْزُ فَنُتِجَا بَیْنَهُمَا الْفَقْرَ; هنگامى که اشیاء با یکدیگر ازدواج کردند تنبلى و ناتوانى نیز به هم پیوستند و فرزند آنها فقر بود».(1)سپس در دومین نکته اشاره به آثار مثبت صبر و شکیبایى کرده مى فرماید: «صبر شجاعت است»; (وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ).بدیهى است صبر چه در مقابل عوامل معصیت باشد، چه در مسیر اطاعت پروردگار چه در برابر مصائب روزگار انجام گیرد، نوعى شجاعت محسوب مى شود و تنها شجاعانند که از عهده شکیبایى در این مراحل سه گانه بر مى آیند.نمونه کامل این سخن همان چیزى است که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در صدر اسلام از پیغمبر و یاران باوفایش تجربه کرده بود که در برابر انواع مشکلاتى که از سوى دشمنان اسلام هر روز به شکلى انجام مى شد صبر و استقامت کرده بودند و با شجاعت تمام آنها را پشت سر گذاشتند و اگر این شکیبایى شجاعانه مسلمانان صدر اول در دوران محاصره شعب ابى طالب و هجرت به حبشه و سپس هجرت به سوى مدینه و بعد از آن حضور در میدان هاى جنگ بدر، خیبر، خندق و حنین نبود امروز آیینى به نام اسلام بر بخش عظیمى از جهان سایه نیفکنده بود.در واقع مسلمانان هم در برابر خواسته هاى دل استقامت و صبر نشان دادند، هم در مسیر اطاعت پروردگار و هم در مقابل مصائب و مشکلات پى در پى.همان گونه که در حدیثى در جلد دوم کافى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که مى فرماید: «الصَّبْرُ ثَلاَثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَصَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَصَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَة».(2)در کلمات بزرگان نیز تعبیرات جالبى درباره صبر آمده است از جمله این که گفته اند: «الصَّبْرُ مُرٌّ لا یَتَجَرَّعُهُ إلاّ حُرٌّ; صبر تلخ است ولى جز آزادگان این شربت ناگوار را نمى نوشند».نیز گفته اند «إنَّ لِلاْزْمانِ الْمَحْمُودَةِ وَالْمَذْمُومَةِ أعْماراً وَآجالاً کَأَعْمارِ النّاسِ وَآجالِهِمْ فَاصْبِرُوا لِزَمانِ السُّوءِ حَتّى یَفْنى عُمْرُهُ وَیَأتی أجَلُهُ; دوران هاى خوب و بد عمر و اجلى دارند مانند عمر و اجل انسان ها; به هنگامى که دوران سختى پیش آید صبر کنید تا عمرش پایان گیرد و اجلش فرا رسد».نیز گفته اند: «إذا تَضَیَّفَتْکَ نازِلَةٌ فَأقْرِهَا الصَّبْرُ عَلَیْها وَأکْرِمْ مَثْواها لَدَیْکَ بِالتَّوَکُّلِ وَالاْحْتِسابِ لِتُرِحِّلَ عَنْکَ وَقَدْ أبْقَتْ عَلَیْکَ أکْثَرَ مِمّا سَلَبَتْ مِنْکَ; هنگامى که حادثه سختى به میهمانى تو آمد با صبر و شکیبایى از آن پذیرایى کن و جایگاه آن را با توکل بر خدا و حساب عند الله گرامى بدار تا زمانى که این میهمان از نزد تو برود در حالى که بیش از آنچه از تو گرفته است براى تو باقى خواهد گذارد».(3)آن گاه در سومین جمله مى فرماید: «زهد ثروت است»; (وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ).اشاره به اینکه انسان از ثروت آیا چیزى جز بى نیازى مى خواهد و آدم زاهدِ قانع، از همه خلق بى نیاز است و چه بسا ثروتمندانى که جزء نیازمندان هستند.زهد همان بى اعتنایى به زرق و برق دنیا و مال و منال و شهرت و آوازه است. زاهد کسى نیست که فاقد این امور باشد بلکه زاهد کسى است که دلبسته و وابسته به این امور نباشد; خواه آن را داشته باشد یا نه! بلکه مى توان گفت: زاهدان از ثروتمندان غنى ترند، چرا که ثروتمندان از یک سو باید پیوسته ثروت خود را حساب و کتاب کنند و از سوى دیگر مراقب باشند سارق و دشمنى آن را از دست آنها نگیرد در حالى که زاهدان از همه اینها بى نیازند.در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که خطاب به على(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَیَّنَکَ بِزِینَة لَمْ یُزَیِّنِ الْعِبَادَ بِزِینَة أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا; زَیَّنَکَ بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیَا; اى على خداوند تو را به زینتى آراسته که هیچ بنده اى به زینتى بهتر از آن نزد خداوند آراسته نشده است تو را به زهد در دنیا آراسته است».(4) و در حقیقت چنین است چون آراستگى به زهد انسان را به بسیارى از صفات دیگر از فضایل اخلاقى مى آراید.به همین دلیل در حدیث دیگرى از امام صادق(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «جُعِلَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی بَیْت وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا... حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِکُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلاَوَةَ الاِْیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیَا; تمام نیکى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن زهد در دنیاست... سپس فرمود: حلاوت ایمان بر دل و جان شما حرام است تا زمانى که دل هایتان زهد در دنیا پیشه کند».(5)آن گاه در چهارمین جمله مى فرماید: «تقوا و پرهیزگارى سپرى است (در برابر گناهان و خطرات شیطان و هواى نفس)»; (وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ).ورع به معناى تقوا یا حد اعلاى تقواست به گونه اى که انسان حتى از شبهات پرهیز کند. این فضیلت انسانى از حالت خداترسى باطنى سرچشمه مى گیرد که چون در برابر او گناهى ظاهر شود سدى در میان او و گناه ایجاد کند.تعبیر به «جنة» تعبیر جالبى است، زیرا سپر وسیله اى دفاعى در مقابل آماج تیرهاى دشمن یا شمشیرها و نیزه هاست گویا هواى نفس و شیطان پیوسته قلب انسان را هدف تیرهاى خود قرار مى دهد و انسان با ورع به وسیله این سپر مى تواند از آزار آنها در امان بماند.در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «لِکُلِّ شَىْء أُسٌّ وَأُسُّ الاْیمانِ الْوَرَعُ; هر چیز اساس و شالوده اى دارد و شالوده ایمان ورع است».(6)در حدیثى که از امیر مؤمنان على(علیه السلام) در غررالحکم نقل شده مى خوانیم: «عَلَیْکَ بِالْوَرَعِ فَإنَّهُ عَوْنُ الدّینِ وَشَیْمَةُ الْمُخْلِصینَ; بر تو باد به پیشه کردن ورع، زیرا (بهترین) یاور دین و روش مخلصان است».(7)سپس در پنجمین و آخرین جمله مى فرماید: «رضایت و خشنودى (از تقدیرات الهى) بهترین همنشین است»; (وَنِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى).همنشین خوب کسى است که به انسان آرامش بخشد و او را از بى تابى در برابر مشکلات باز دارد و در او روح امید بدمد و تمام این آثار در راضى بودن به قضاى الهى است.آنکس که مقدرات را از سوى خداوند حکیم و مهربان مى داند هرگز از مصائبى که به هر حال در دنیا روى مى دهد و مشکلاتى که گریبان انسان را ناخواسته مى گیرد ناراحت نمى شود و بى تابى نمى کند و اعصاب خود را در هم نمى کوبد.البته این بدان معنا نیست که انسان در برابر هر حادثه اى تسلیم شود، بلکه به این معناست که تمام کوشش خود را براى پیروزى بر مشکلات به کار گیرد; ولى اگر حوادثى خارج از حیطه قدرت او رخ دهد در برابر آن راضى باشد و زبان به ناشکرى نگشاید و جزع و بى تابى نکند.در روایتى آمده است که موسى بن عمران(علیه السلام) به پیشگاه خداوند عرضه داشت: مرا به عملى راهنمایى کن که اگر آن را انجام دهم رضاى تو را به دست آورده باشم. خداوند به او وحى فرستاد که رضاى من (گاه) در ناخوشنودى توست و طاقت آن را ندارى... موسى بر زمین به سجده افتاد عرض کرد خداوندا افتخار سخن گفتنت با من را به من بخشیده اى و پیش از من به کس دیگرى نداده اى و هنوز مرا به عملى راهنمایى نکرده اى که با آن رضا و خوشنودى ات را به دست آورم «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّ رِضَایَ فِی رِضَاکَ بِقَضَائِی; خداوند به او وحى فرستاد که رضاى من در این است که تو راضى به قضاى من باشى».(8)*****پی نوشت:(1). کافى، ج 5، ص 86، ح 8.(2). کافى، ج 2، ص 91، ح 15.(3). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 90.(4). بحارالانوار، ج 39، ص 297، ح 103.(5). کافى، ج 2، ص 128، ح 2.(6). کنزالعمال، ح 7284.(7). غررالحکم، ح 5915.(8). بحارالانوار، ج 79، ص 134.
هشتم: ناتوانى بلا است. كلمه العجز لفظ مهملى است كه احتمال دارد منظور ناتوانى جسمى باشد يعنى ناتوانى بر دخل و تصرّفات بدنى از كارهايى كه بايد توان انجام آنها را داشته باشد، و ممكن است مقصود ناتوانى روحى، يعنى ناتوانى در برابر هواى نفس و جلوگيرى از آن باشد. نوع اوّل، بلاى جسمانى و كمبود در آن است، و دوّمى، بلا و نقصى در عقل و هوش است.نهم- بردبارى دلاورى است، بردبارى فضيلتى از شاخه هاى پاكدامنى و تعريف آن چنين است ايستادگى در برابر هواى نفس تا انسان را به سمت لذّتهاى ناروا سوق ندهد. يعنى مبارزه با نفس امّاره كه لازمه اش داشتن فضيلت شجاعت است، از اين رو حمل كلمه: الشّجاعه بر كلمه الصبر حمل لازم بر ملزوم به شمار مى آيد.دهم- پارسايى سرمايه و دارايى است، پارسايى فضيلتى وابسته به پاكدامنى است. در تعريف آن گفته اند: خوددارى نفس از متاع و خوشيهاى دنياست و چون مالدارى در عرف مردم عبارت است از بى نيازى و فزونى ثروت، به خاطر شباهت پارسايى به بى نيازى حاصل از ثروت، كلمه ثروت را استعاره براى پارسايى آورده است از آن رو كه هر دو باعث بى نيازى مى باشند.يازدهم- پرهيزگارى سپر است، حقيقت پرهيزگارى عبارت است از پايبندى به كارهاى خوب و از اين رو لفظ الجنّة را استعاره آورده است كه پارسايى نيز همانند سپر انسان را از عذاب خدا در آخرت و از بزرگترين گرفتاريها در دنيا نگه مى دارد، چنان كه با سپر و ديگر سلاحها نگهدارى مى شود.دوازدهم- خوشنودى به قضاى الهى همدمى نيكوست. قبلا روشن شد كه خوشنودى به قضاى الهى، و آنچه مقدّر باشد، خود درى بزرگ از درهاى بهشت، و از جمله نتايج صفات پسنديده است. بديهى است كه چنين چيزى در دنيا و آخرت همدمى نيكوست.
و العجز آفة، و الصّبر شجاعة، و الزّهد ثروة، و الورع جنّة، نعم القرين الرّضا. (73248- 73216)المعنى:
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 12
و تلحق الفقرة التالية و هو قوله عليه السّلام (و العجز آفة) بهاتين الفقرتين فانّ العجز في الانسان نوع من الفقر و الاقلال لأنّه عوز ما يحتاج إليه في العمل و إنفاد الامور الدّنيويّة أو الدّينية، فكما أنّ الفقر و عدم المال نوع من العجز حيث إنّ الفقير لا يقدر على إنفاد الأمر المحتاجة إلى بذل المال، فهو عاجز عن كثير من الأعمال أىّ عاجز، فكذا العاجز الجسمي مثل الأعمى و الزمنى و الأشل، و العاجز النّفساني كالسفيه و الكسلان لا يقدر على كثير من الأعمال، فهو كمن عراه مرض أو عاهة منعته عن العمل.(الشجاعة) هي المقاومة تجاه العدوّ المهاجم و دفع هجومه بما تيسّر، أو
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 13
الهجوم على العدوّ اللّدود لدفعه، و كلّما لا يلائم عدوّ كالبلاء و هجران الأصدقاء و مفارقة الأقرباء و ترك التمتّع بما اشتهاه الانسان (و الصبر) هو المقاومة تجاه عدوّ المكاره و البلايا، فحقيقة الشجاعة هو الصّبر، و هو من الصفات الممدوحة الّتي ورد في الحثّ عليها آيات الكتاب و مستفيض السنّة بغير حساب. (و الثروة) المال و المتاع المصروفان في إنجاز الحوائج، و الزاهد هو الّذي ترك الحوائج العادية و رغب عنها و كرهها، فيتحصّل بالزهد للزاهد ما يحصّله غيره بصرف الثروة مضافا إلى أنّ الزاهد في راحة عن تحصيل الحاجة و عواقبها، فمن صرف الدّينار و الدرهم في تحصيل غذاء لذيذ تعب نفسه بتحصيله و تحمّل ألم ما يعقبه من البطنة و الكسل و الدّفع، و ربّما بعض الأمراض، و لكن الزاهد في راحة عن ذلك كلّه، فالزهد ثروة بلا تعب.(و الورع) هو التحرّز عما يضرّ عاجلا أو آجلا فهو (جنّة) دون أيّ بلية و عاهة في الدّنيا، و دون أيّ عذاب و عقوبة في الاخرة.(و الرّضا) هو حسن الاستقبال عمّا يعرض للانسان في كلّ حال من حيث لا يقدر على تغييره بتدبيره، فمن تلبّس بالرّضا تجاه ما قدر و قضى فقد قرن بما حسن حاله في كلّ حين، و جعل لنفسه من نفسه رفيقا يفيض السرور في قلبه.الترجمة:-و ناتوانى خود آفتى است جانى- و شكيبائى دليريست- و زهد توانگرى- و پارسائى سپريست محكم- و رضا به پيشامد چه خوب رفيقى است خوشامد-.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص230
العجز آفة، و الصبر شجاعه، و الزهد ثروه، و الورع جنة، و نعم القرين الرضا. «ناتوانى آفت است و شكيبايى دليرى، پارسايى توانگرى و پرهيزكارى سپر است و خوشنودى چه نيكو همنشينى است.»آفت به معنى كاستى و چيزى است كه سبب كاستى باشد و ناتوانى بدون ترديد اين چنين است، و در باره صبر گفته اند، صبر تلخ است و جز آزاده آن را نمى آشامد. و اينكه فرموده است «پارسايى توانگرى است» سخنى بر حق است، زيرا مال و ثروت چيزى است كه آدمى را از مردم بى نياز گرداند و هيچ چيز چون زهد آدمى را از دنياى ديگران بى نياز نمى كند و در حقيقت زهد بزرگترين توانگرى است.
روايت است كه على عليه السّلام هنگامى كه عمر بن خطاب به خلافت رسيد، به او گفت: اگر مى خواهى به مقام دو سالار خود - پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ابو بكر- برسى و شاد شوى، بر تو باد كه آرزويت را كوتاه كنى و كمتر از حد سيرى بخورى و پيراهن خويش را رقعه زنى و كفش خود را پاره دوزى و با فقر - و قناعت به آن- از مردم بى نياز شوى، در آن صورت به آن دو ملحق خواهى شد.
سقراط در آفتاب نشسته و پشت به خاكهاى چاهى كه در آن مى آرميد، داده بود. پادشاهى كنار او ايستاد و گفت: نياز خود را بخواه. گفت: نياز من اين است كه از كنار من دور شوى كه سايه ات مانع استفاده من از آفتاب شده است.و گفته شده است زهد در دنيا عبارت از زهد در رياست و در دوست داشتن ستايش است نه در خوراك و آشاميدنى، و در نظر عارفان زهد، ترك هر چيزى است كه تو را از خداوند باز دارد.در مورد رضا خبرى مرفوع از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده است كه فرموده است: خداوند متعال مى فرمايد «هر كس به قضاى من راضى نيست، پروردگار ديگرى جز من براى خود برگزيند.»