وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ، أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ.
أُتِيحَ لَهُ: برايش مقدر شد، فراهم و مهيا شد.
أُتِيحَ: مقدر مى شود، بدست مى آيد
و فرمود (ع): كسى را كه نزديكانش واگذارند، بيگانگانش دست گيرند.
و آن حضرت فرمود: آن را كه نزديك واگذارد، يارى بيگانه بسيار دور را دريابد.
روش برخورد با خويشاوندان (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: كسى را كه نزديكانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا مى گردد.
[و فرمود:] آن را كه نزديك واگذارد، يارى دور را به دست آرد.
امام عليه السّلام (در اينكه خداوند بى ياران را كمك ميكند) فرموده است:كسيرا كه خويشان بسيار نزديك (مانند برادر و عمو و دائى) رها كنند بيگانه بسيار دور براى (يارى و كمك) او خواهد رسيد (خداوند كسانى را مى گمارد كه او را تنها نگذارند).
امام(عليه السلام) فرمود: کسى که نزديکانش او را رها سازند آنها که دورند براى (حمايت از او و يارى اش) آماده مى شوند.
نتيجه بى مِهرى بستگان:امام(عليه السلام) در اين جمله به کسانى که بستگان نزديکش نسبت به او بى مهرى مى کنند و رهايش مى سازند دلدارى و اميدوارى مى دهد که نبايد از اين جريان مايوس گردند; خداوند راه ديگرى به روى او مى گشايد و مى فرمايد: «کسى که نزديکانش او را رها سازند آنها که دورند براى (حمايت از او و يارى اش) آماده مى شوند»; (مَنْ ضَيَّعَهُ الاَْقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الاَْبْعَدُ).در واقع اين حکمت و رحمت الهى است که انسان ها به وسيله بستگان و دوستان نزديک حمايت شوند; ولى اگر آنها به وظيفه خود عمل نکردند و به صله رحم و مسئوليت هاى دوستى پشت پا زدند اين مسئوليت را بر عهده ديگران مى گذارد تا بنده اش در ميان توفان حوادث تنها نماند.مثلا پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) طائفه قريش که نزديک ترين نزديکان او بودند نه تنها حمايتش نکردند بلکه به دشمنى او برخاستند; اما خداوند دورافتاده ترين قبائل را از قبيله قريش يعنى اوس و خزرج را به حمايت او برانگيخت که از جان و دل او را حمايت کردند و آئين او را پيش بردند و جالب اين که اوس و خزرج با هم عداوت و دشمنى ديرينه اى داشتند ولى در حمايت از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) متحد و متفق بودند و امثال اين موضوع در طول تاريخ بسيار ديده شده است.در حديث پرمعنايى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که براى دلدارى و تسلى خاطر مى فرمايد: «کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو; نسبت به آنچه اميدى به آن ندارى از آنچه اميد به آن دارى اميدوارتر باش» و جالب اين که در ذيل اين حديث اشاره به داستان موسى(عليه السلام) شده و مى فرمايد: «موسى براى به دست آوردن شعله آتشى به دنبال نورى که از درخت برمى خواست روان شد ولى در آنجا پيام نبوت را دريافت داشت».(1)احتمال ديگرى که در تفسير اين کلمه حکمت آميز وجود دارد اين است که امام مى خواهد بفرمايد: در صورتى که نزديکان و بستگان از نيروهاى يکديگر استفاده نکنند و نسبت به هم بى اعتنا باشند اى بسا دورافتادگان آنها را مى ربايند و از وجود آنان بهره مى گيرند.نمونه اين مطلب مسئله اى است که در اين ايام کشور ما و بسيارى از کشورها با آن روبرو هستند که به نام فرار مغزها معروف است; هنگامى که ما از مغزهاى لايق و آماده و افکار بلند و استعدادهاى سرشار جوانانمان استفاده نکنيم آنها از ميان ما فرار کرده و دورافتادگان از نيروهاى آنها استفاده مى کنند که اين ضايعه اى است بزرگ و غير قابل جبران.در واقع تفسير اول دلدارى و تسلى خاطرى است به تضييع شدگان و تفسير دوم سرزنشى است نسبت به تضييع کنندگان. البته تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد، هرچند جمع ميان دو تفسير نيز امکان پذير است.«أُتيحَ» از ماده «تَيح» (بر وزن شَىء) در اصل براى مهيا شدن براى انجام کارى است و هنگامى که به باب افعال مى رود به معناى مهيا کردن است و گاه به معناى مقدر ساختن نيز آمده که آن هم نوعى مهيا کردن است.(2)*****پی نوشت:(1). کافى، ج 5، ص 83، ح 2.(2). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب نهایة الارب این جمله را در ضمن چند جمله دیگر به عنوان کلام على(علیه السلام) نقل کرده است که نشان مى دهد به صورت مجموعى از منبعى غیر از نهج البلاغه گرفته است. میدانى نیز در مجمع الامثال آن را در کتاب خود آورده است. درست است که نویسنده نهایة الارب بعد از سیّد رضى مى زیسته ولى نقل آن با جمله هاى دیگر نشان مى دهد منبعى غیر از نهج البلاغه داشته است همچنین میدانى هر چند بعد از مرحوم شریف رضى بوده ولى در آغاز کتاب خود منابع کتاب را ذکر کرده و نهج البلاغه جزء منابع آن نیست. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 15). در کتاب تمام نهج البلاغه نیز این جمله ضمن بیان مشروحى که امام(علیه السلام) براى مالک اشتر بیان کرده است آمده و این بیان مشروح در نهج البلاغه نیامده و در آن کتاب منابع دیگرى براى آن ذکر شده است. (تمام نهج البلاغه، ص 740).
امام (ع) فرمود: «مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»:يعنى، خداوند مقدّر كرده و اراده اش بر اين تعلق گرفته است كه براى هر چيزى علّت و سببى قرار دهد تا بدان وسيله و با وجود آن سبب، آن چيز ضرورت پيدا كند. چون اكثر وقتها نزديكترين افراد خاندان و فاميل انسان براى منافع و كارهاى لازم او اقدام مى كنند، در حكمت خداوندى مقرر نشده است كه جز از طريق آنان سودى عايد انسان شود، بناچار اگر آنها وى را ترك گويند و رها سازند، بايد خداوند كسانى را از افراد بسيار دور و بيگانه مقدّر و معيّن كند تا مصالح و كمك و يارى او را عهده دار شوند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 30
الثالثة عشرة من حكمه عليه السّلام:(13) و قال عليه السّلام: من ضيّعه الأقرب أتيح له الأبعد. (73421- 73413)اللغة:(ضيّع) الشيء: أهمله أهلكه فقده، (تاح) توحا له الشيء: تهيّأ- المنجد-.الاعراب:اتيح مبنيّ للمفعول من أتاح يتيح، و الأبعد نائب الفاعل مرفوع.المعنى:كلّ موجود له أثر و يترتّب عليه غرض في نظام التكوين، فالموجودات كلّها كلمات اللَّه و ليس في كلماته كلمة مهملة من الذرة إلى الدّرة، و كلّ فرد من أفراد الانسان عضو في عالم الكون و جزء مؤثّر في الاجتماع البشري أيّا من كان من عامل و زارع و تاجر و عالم و وصيّ و نبيّ، فنظام الخلقة يقتضى ظهور ماله من الأثر بماله من الاستعداد و الثمر، و ينبغي أن يثمر كلّ موجود في محيط وجوده و كلّ إنسان في عشيرته و أقربائه، و لكن يشترط أن يكون المحيط مستقبلا لذلك و الأقرباء مستعدّون للاستفادة من هذا الفرد، فان رفضوه و طردوه يهيّأ له مناخا يثمر فيه و يؤثّر أثره.و في هذه الجملة إشارة و عتاب إلى قريش في مكّة حين ضيّعوا النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و طردوه و لم يستفيدوا من مقام نبوّته و لم ينصروه في بثّ دعوته، فاتيح له من قبائل أوس و الخزرج الأبعداء أن ينصروه و يأزروه حتى بثّ دعوته و استكمل رسالته.و إلى قريش و أتباعهم في المدينة حيث رفضوا ولايته و إمامته بعد وفاة النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و تركوه فاتيح له أنصار من الموالى و سائر العرب حتى بثّ دعوته و أظهر إمامته في الجمل و صفّين، و بثّ تعاليمه العالية في الكوفة بين أظهر سائر الملل.الترجمة:هر كه را نزديكانش بدور اندازند، بيگانگانش سر رسند و بنوازند. هر كه خويشان را ز دست دهند بر سر دست، ديگران ببرند
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص239
من ضيّعه الاقرب اتيح له الابعد. «هر كس را نزديك رها كند، دور يار او مى شود.»
گاهى آدمى را كسانى يارى مى دهند كه اميدى به يارى دادن آنان ندارد، و اگر خويشاوندان نزديكش او را يارى ندهند و رها سازند، گروهى از مردم بيگانه در مورد كار او قيام مى كنند. اين موضوع را در مورد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به وضوح مى بينيم كه نزديكان و خويشاوندانش از قريش، او را يارى ندادند بلكه بر ضد او دست به دست دادند ولى افراد قبايل اوس و خزرج كه از لحاظ نسبت از همه مردم از او دورتر بودند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عدنانى است و ايشان قحطانى، به يارى او قيام كردند. هيچ يك از آن دو گروه يعنى انصار و قريش يكديگر را دوست نمى داشتند تا سر انجام خونها ريخته شد. قبيله ربيعه هم در جنگ صفين به نصرت على عليه السّلام قيام كرد و حال آنكه دشمنان مضر بودند كه خويشاوندان و عشيره على بودند. يمانيها نيز در صفين به نصرت معاويه برخاستند و آنان هم دشمنان مضر بودند. خراسانيها كه عجم بودند به يارى بنى عباس كه دولتى عرب بود، قيام كردند و اگر به سيره و تاريخ تأمل كنى نظير اين موضوع را فراوان و به صورتى شايع خواهى ديد.