وَ قَالَ (علیه السلام) فِي ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ:[رَحِمَ] يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً.
الْكَفاف: زندگى متوسطى كه در آن نيازهاى اصلى انسان بر آورده ميشود.
هنگامى كه از خبّاب من الارت ياد مى كرد چنين فرمود:خداوند خبّاب بن الارتّ را رحمت كند. به رغبت اسلام آورد و در عين اطاعت، مهاجرت كرد و به آنچه روزيش داده بودند، قناعت نمود و از خدا راضى بود و مجاهد زيست.
و آن حضرت در باره خبّاب بن ارت فرمود:خداوند خبّاب بن ارت را رحمت كند، از روى رغبت اسلام آورد، و به خاطر اطاعت از حق هجرت نمود، و به آنچه او را كافى بود قناعت ورزيد، و از خداوند خشنود بود، و جهاد گر در راه حق زيست.
الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى يكى از ياران) (تاريخى، تربيتى):در ياد يكى از ياران، «خبّاب بن أرت»(1) فرمود: خدا خبّاب بن أرت را رحمت كند، با رغبت مسلمان شد، و از روى فرمانبردارى هجرت كرد، و با قناعت زندگى گذراند، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى كرد.______________________________(1). خبّاب پسر أرت، از مسلمانان صدر اسلام است كه در مكّه آسيب فراوان ديد تا آنجا كه مشركين پشت او را داغ كردند، در جنگ صفّين در ركاب امير المؤمنين عليه السّلام بود و در سال 37 هجرى در كوفه در گذشت.
[و آن گاه كه از خبّاب ياد كرد فرمود:]خدا بيامرزاد خبّاب پسر أرتّ را. به رغبت اسلام آورد و از روى فرمانبردارى هجرت كرد و به گذران روز قناعت، و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى نمود.
امام عليه السّلام در باره (نيكبختى و اوصاف پسنديده) خبّاب ابن ارتّ (كه يكى از نيكان اصحاب رسول خدا -صلّى اللّه عليه و آله- و از دانشمندان اوّلين مهاجرين بودهو در جنگ بدر و جنگهاى بعد از آن رسول اكرم را همراهى نموده و در كوفه در سنّ هفتاد و سه سالگى در سال سى و هفت يا سى و نه هجرىّ پس از آنكه در جنگ صفّين و نهروان همراه امير المؤمنين عليه السّلام بوده دار دنيا را بدرود گفته، امام عليه السّلام بر او نماز خوانده در بيرون كوفه دفن شد و او اوّل كسى است كه در بيرون كوفه دفن گشته و پيش از آن مردم مردگانش را در خانه ها يا جلو خانه هاشان دفن مى نمودند، خلاصه حضرت در حقّ او) فرموده است:خدا خبّاب ابن ارتّ را بيامرزد كه از روى رغبت اسلام آورد (نه به اكراه و اجبار) و از وطن هجرت نمود (و نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد) براى فرمانبرى، و قناعت كرد (از كالاى دنيا) باندازه كفايت، و از خدا (بداده او از خوشى و سختى و بيمارى و تندرستى) راضى و خوشنود بود، و در زندگانى (همه عمر در راه خدا) جهاد كننده بود.
امام(عليه السلام) به هنگام ذكر نام «خباب بن ارت» فرمود:خدا رحمت كند خباب بن الارت را او از روى رغبت اسلام آورد و براى اطاعت خداوند هجرت كرد، به زندگى ساده قناعت نمود، از خدا خشنود و در تمام دوران عمرش مجاهد بود.
مجاهدى وارسته:امام(عليه السلام) در اين گفتار پرمايه خود تعريف و تمجيدى از يكى از مجاهدان اسلام و مسلمانان راستين به نام «خبّاب بن الارتّ» دارد، اوصافى كه مى تواند براى همه الگو باشد و از آن پند و اندرز گيرند. آن حضرت(عليه السلام) به هنگام ذكر نام «خبّاب بن الارت» چنين فرمود: «خدا رحمت كند خباب بن الارت را او از روى رغبت اسلام آورد و براى اطاعت خداوند هجرت كرد، به زندگى ساده قناعت نمود، از خدا خشنود و در تمام دوران عمرش مجاهد بود»; (وَقَالَ(عليه السلام): فِي ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الاَْرَتِّ: يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الاَْرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَهَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَرَضِىَ عَنِ اللَّهِ، وَعَاشَ مُجَاهِداً).امام(عليه السلام) در اينجا پنج وصف مهم براى خبّاب به دنبال طلب رحمت الهى، براى او ذكر مى كند: نخست اسلام وى از روى عشق و علاقه و رغبت است نه از روى ترس و نه از روى طمع و نه به سبب تقليد كوركورانه. آرى او اسلام را به خوبى شناخت و به آن عشق ورزيد و مسلمان شد و بهترين دليل براى عشق و علاقه او به اسلام اين بود كه بارها مشركان او را شكنجه كردند كه دست از اسلام بر دارد، شكنجه ها را تحمل كرد و دست از دامان پيامبر نكشيد.وصف دوم اينكه او جزء مهاجران بود و مهاجرتش براى اطاعت خدا صورت گرفت. شايد هجرت بعضى از مكه به مدينه براى ترس از مشركان يا طمع در آينده اسلام بود; ولى اين مرد مجاهد تنها به موجب اطاعت خداوند هجرت كرد و مى دانيم هجرت مهاجران فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود، زيرا آنها با انصار مدينه دست به دست هم داده لشكر نيرومندى براى اسلام فراهم شد كه در سايه آن توانست در مبارزات خود با دشمنان پيروز گردد و حكومت اسلامى به كمك آنها تحقق يابد. جالب اين كه در حالات خبّاب نوشته اند كه او در ميدان بدر و تمام غزواتى كه بعد از آن صورت گرفت از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) جدا نشد.سوم اينكه او مرد قانعى بود و زندگى ساده و زاهدانه اى داشت و مى دانيم افراد قانع افرادى عزيز و سربلندند و در برابر ثروتمندان از خدا بى خبر هرگز سر تعظيم فرود نمى آورند. در حقيقت او در اين كار از پيغمبر گرامى اسلام الگو مى گرفت.در چهارمين جمله خشنودى او را از تقديرات الهى بيان مى كند با اين كه او دوران هاى سخت و طوفانى اسلام را از نزديك مشاهده كرد و زجر بسيار كشيد و تحمل شدائد نمود; اما با اين حال هميشه از خدا راضى بود; راضى از مقدرات الهى و به پاداش هاى نيك. قرآن مجيد درباره گروهى از مؤمنان راستين مى فرمايد: «(رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه); هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از خدا» (1) و درباره صاحبان نفس مطمئنه مى فرماید: «(راضِیَةً مَرْضِیَّةً); هم آنها از خدا خشنود بودند و هم خدا از آنها خشنود».(2)در پنجمین و آخرین توصیف مى فرماید: او در تمام عمر مجاهد بود; در مکه جهادى آمیخته با شکنجه داشت. مشرکان آتش افروختند، او را به پشت بر آتش خواباندند به گونه اى که قسمت زیادى از پشت او سوخت; ولى هرگز از اسلام باز نگشت. در دوران مدینه که دوران جهادهاى سخت و سنگین اسلامى بود در تمام میدان هاى نبرد حضور داشت و مى جنگید و در دوران حکومت امیر مؤمنان على(علیه السلام) گفته اند در جنگ صفین و نهروان حضور داشت، هرچند بعضى از مورخان معتقدند او در اواخر عمرش بیمار بود و نتوانست در صفین شرکت کند و پیش از جنگ نهروان از دنیا چشم پوشید.صفات بالا نشان مى دهد چه کسانى مى توانند محبوب اولیاء الله باشند و چه صفاتى انسان را به خدا و معصومان(علیهم السلام) نزدیک مى کند.*****نكته:خباب بن ارتّ كه بود؟«خباب بن ارت» كه كنيه او ابو عبدالله يا ابو محمد يا ابو يحيى بود از سابقين در اسلام و بزرگان صحابه. او از طايفه بنى تميم بود. در زمان جاهليت او را اسير كردند و به مكه آورند و فروختند و سپس آزاد شد. در عصر جاهليت كار او آهنگرى و ساختن شمشير بود. بعضى مى گويند: ششمين نفرى است كه اسلام را پذيرفت و بعضى معتقدند پس از چند نفرى به افتخار اسلام درآمد و همان گونه كه قبلاً اشاره كرديم او شكنجه هاى سختى از مشركان مكه ديد. در بعضى از تواريخ آمده است كه خليفه دوم در ايام خلافتش از او سؤال كرد: مشركان مكه با تو چه كردند؟ پشت خودش را نشان داد و گفت: نگاه كن. هنگامى كه خليفه آثار آتشى را كه بر پشت او افروخته بودند مشاهده كرد كه پس از سال ها باقى بود گفت: تا امروز پشت كسى را اين چنين نديده بودم و همان گونه كه در بالا اشاره شد، او در جنگ بدر و تمام غزوات اسلامى بعد از آن شركت داشت. در اواخر عمرش به كوفه رفت و در سال 37 و بعضى گفته اند 39 هجرى چشم از جهان بربست.بعضى گفته اند در جنگ صفين و نهروان در لشكر على(عليه السلام) بود در حالى كه از بعضى از روايات استفاده مى شود هنگامى كه امير مؤمنان از صفين بازگشت قبرى را در بيرون دروازه كوفه ديد. از صاحب آن پرسيد عرض كردند: قبر خباب است. او فرزندى داشت، كه در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) متولد شده و حضرت نام «عبداللّه» را بر او نهاد. به اين ترتيب او هم جزء صحابه محسوب مى شد. او مردى پارسا و از شيعيان مخلص على(عليه السلام) بود كه خوارج وى و همسرش را به طرز بسيار بى رحمانه اى كشتند; او را ذبح و شكم همسرش را كه باردار بود پاره كردند. امير مؤمنان هنگامى كه جنايات خوارج را برمى شمرد، شهادت عبدالله را مطرح فرمود و آنها را مسئول خون او دانست(3). (4)*****پی نوشت:(1). مائده، آیه 119.(2). فجر، آیه 28.(3). استیعاب و أسد الغابه در شرح حال «خباب بن الارت» و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 171.(4). سند گفتار حکیمانه: طبق بعضى از روایات، امام(علیه السلام) این جمله حکمت آمیز و جمله 44 را یک جا بیان فرمود و آن زمانى بود که از صفین باز مى گشت. هنگامى که به دروازه کوفه رسید هفت قبر در طرف راست دروازه مشاهده فرمود و گفت: این قبرها چیست؟ عرض کردند: اى امیر مؤمنان بعد از آنى که شما به سوى میدان صفین حرکت کردید «خباب بن ارتّ» (که از یاران قدیمى پیغمبر اکرم بود از دنیا رفت و وصیت کرده بود که او را در بیرون دروازه کوفه دفن کنند در حالى که در آن زمان مردم، مردگان خود را در اطراف خانه خویش دفن مى کردند (بعضى دیگر نیز که چنین دیدند مردگان خود را در کنار قبر خباب دفن کردند) آن گاه امام(علیه السلام) جمله بالا را بیان فرمود و سپس رو به سوى قبرهاى آنان کرد و جمله معروف: «السلام علیکم یا اهل الدیار...» را بیان فرمود. به هر حال این گفتار حکیمانه را پیش از سیّد رضى، نصر بن مزاحم در کتاب صفین و طبرى در تاریخ معروف خود و جاحظ در البیان و التبیین و ابو نعیم در حلیة الاولیاء و گروه دیگر نقل کرده اند (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 40 با تلخیص).
امام (ع) در باره خبّاب بن ارّت فرموده: «يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ ...»:خبّاب با خاى نقطه دار و باى مشدّد، نام يكى از مهاجران و ياران امام (ع) است، او پس از بازگشت از جنگ صفين، در كوفه از دنيا رفت، و نخستين كسى است كه امام (ع) با دست خود او را دفن كرد، و با سه صفت از اوصاف صالحان او را ستوده است:1- اسلام آوردن از روى ميل و رغبت كه اسلام سودمندى است.2- مهاجرت علاقه مندانه وى با پيامبر خدا (ص)، كه هجرت كامل از روى ميل و رغبت در راه خدا و پيامبر خداست.3- زندگى خود را با پيامبر خدا در جهاد با كفّار و در زمان امام (ع) در جهاد با سركشان، خوارج و بيعت شكنان، گذراند.
الحادية و الاربعون من حكمه عليه السّلام:(41) و قال عليه السّلام- في ذكر خبّاب بن الأرتّ: يرحم اللَّه خبّاب ابن الأرتّ فلقد أسلم راغبا، و هاجر طائعا، و قنع بالكفاف، و رضى عن اللَّه، و عاش مجاهدا. «1» طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب، و قنع بالكفاف و رضى عن اللَّه. (74452- 74407)
اللغة:(الطوبى): الغبطة و السعادة، الخير و الخيرة، يقال: طوبى لك، أي لك الحظّ و العيش الطيب- المنجد.الاعراب:الظّاهر أنّ طوبى مبتدأ و الظّرفية و هي لمن ذكر- إلخ- خبره، أى السعادة.______________________________(1) فى أكثر النسخ هذه هى الحكمة الثانية و الاربعون، للفصل بينها و بين ما قبلها بجملة: و قال عليه السلام، و يظهر من الشارح أنها من تتمة الحكمة الحادية و الاربعين فتذكر المصحح.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 82
لمن كان كذا، و الجملة اسميّة خبريّة في مقام الدّعاء أو التحسّر باختلاف المقام أو التغبّط، و مقتضى المقام هو الأوّل، و الظّاهر أنّ طوبى علم للجنس فتدبّر.المعنى:كان خباب بن الأرت من أفذاذ أصحاب النّبي صلّى اللَّه عليه و آله المخلصين و الحاملين لأسرار الشّريعة الإسلاميّة، ممّن تلمسوا الحقيقة بقلوبهم و بلغوا الدّرجة القصوى من اليقين بالنسبة إلى معالم الدّين، و من الّذين كانوا شهداء على النّاس و موازين للحق عند ظهور الخلاف، فكونه في صفّ أصحاب أمير المؤمنين مجاهدا معه في صفّين من الأدلّة القاطعة على أنّ عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليّ يدور معه أينما دار فمثله في أصحابه عليه السّلام مثل عمّار.و قال الشّارح المعتزلي: و هو قديم الإسلام، قيل: إنّه كان سادس ستّة و شهد بدرا و ما بعدها من المشاهد، و هو معدود في المعذّبين فى اللَّه.و في التنقيح قال العلّامة الطباطبائي رحمه اللَّه: إنّ فيه و في سلمان و أبي ذر و العمّار أنزل اللَّه تعالى «وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» 52- الأنعام»- إلخ.و عن الخصال عن عليّ عليه السّلام السّباق خمسة: فأنا سابق العرب، و سلمان سابق الفرس، و بلال سابق الحبشة، و صهيب سابق الرّوم، و خباب سابق النبط.و في حاشية التنقيح عن اليافعي في تاريخه أنّ فضائل صهيب و سلمان و أبي ذر و خباب لا يحيط بها كتاب.و قد وصفه عليّ عليه السّلام في هذا الوجيز من الكلام بما لا مزيد عليه، و أثبت له فضيلة الرغبة إلى الإسلام و الطّوع على الهجرة و صرف الحياة في الجهاد فناهيك بهذه الفضائل عن التّتبّع للأقوال، و ثناء سائر الرّجال، و الظّاهر أنّ ما ذكره عليه السّلام في الجمل التالية تغبّط على خباب عرضه على سائر الأصحاب و حثّهم بذلك على سلوك سيرته و الاقتداء بطريقته.ذكر ابن هشام في سيرته «ج 1 ص 211 ط مصر في إسلام عمر بن الخطّاب»:
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 83
قال ابن إسحاق: و كان إسلام عمر فيما بلغني أنّ اخته فاطمة بنت الخطّاب و كانت عند سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل و كانت قد أسلمت و أسلم بعلها سعيد بن زيد و هما مستخفيان بإسلامهما من عمر، و كان نعيم بن عبد اللَّه النحام من مكّة رجل من قومه من بني عدي بن كعب قد أسلم و كان أيضا يستخفي بإسلامه فرقا من قومه و كان خباب بن الأرتّ يختلف إلى فاطمة بنت الخطاب يقرئها القرآن- إلخ انتهى و كفى بذلك دليلا على أنّ خباب أحد دعاة الإسلام السابقين الّذين يعاونون النّبيّ في بثّ الدّعوة الإسلامية أبان غربة الإسلام و اضطهاده من أعدائه الألدّاء قال ابن أبي الحديد: إنه أوّل من دفن بظهر الكوفة من الصحابة.الترجمة:در مورد ياد آورى از خباب بن ارت، فرمود: خداى رحمت كناد خباب بن ارت را كه محققا از شوق مسلمان شد و با طوع و رغبت راه هجرت پيش گرفت و زندگانى را بجهاد گزرانيد، خوشا بحال كسى كه در ياد معاد است و براي هنگام حساب قيامت كار ميكند و بكفاف معيشت قناعت دارد و از خدا خشنود است.علي ياد خباب ميكرد و گفت خدا رحمت آرد به بن ارت جفت كه از دل مسلمان شد و با شعف بهجرت گرائيد تا در نجف نمود عمر خود صرف اندر جهاد خوشا حال آن كو بياد معاد براي حساب خدا كارگر قناعت منش راضى از دادگر
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص264
آن حضرت در باره خبّاب چنين فرموده است: يرحم الله خبّاب بن الارت، فلقد اسلم راغبا، و هاجر طائعا و قنع بالكفاف، و رضى عن الله، و عاش مجاهدا. طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب، و قنع بالكفاف، و رضى عن الله. «خداى خباب بن ارت را رحمت فرمايد، كه با ميل و رغبت مسلمان شد و فرمانبردار هجرت كرد و به آنچه بسنده بود قناعت كرد و از خداى خشنود بود و مجاهد زندگى كرد. خوشا بر آن كس كه معاد را فراياد آورد و براى حساب كار كرد و به آنچه بسنده بود قناعت كرد و از خداى خشنود بود.»
خبّاب بن الارت:
نام و نسب او، خباب بن ارت بن جندلة بن سعد بن خزيمة بن كعب بن سعد بن زيد منات بن تميم است، كنيه او را ابو عبد الله و ابو محمد و ابو يحيى گفته اند. گروهى او را به اسيرى گرفتند و در مكه او را فروختند. مادرش هم از زنانى بود كه ختنه مى كردند. خبّاب از فقراى برگزيده مسلمانان است. او بيمار هم بود. در دوره جاهلى هم بنده اى آهنگر بود كه شمشير مى ساخت. او از مسلمانان بسيار قديمى است و گفته شده است ششمين مسلمان است. در جنگ بدر و ديگر جنگها شركت كرد و از شمار شكنجه شدگان در راه خداوند است. عمر بن خطاب به روزگار خلافت خود از او پرسيد از مردم مكه چه كشيدى؟ گفت: پشت مرا نگاه كن، عمر به پشت او نگريست و گفت: تا كنون پشت هيچ مردى را چنين نديده ام، خباب گفت: آرى، براى من آتشى مى افروختند و مرا با پشت بر آن مى افكندند و چربى و آب گوشتهاى پشت من آن را خاموش مى كرد.
بارى ديگر كه خباب پيش عمر آمد، عمر گفت: او را نزديك و نزديكتر بنشانيد. سپس به او گفت: هيچ كس جز تو شايسته براى نشستن اين جا نيست، مگر عمار بن ياسر اگر بيايد. خباب ساكن كوفه شد و در همان شهر به سال سى و هفت و هم گفته شده است به سال سى و نهم پس از شركت در جنگهاى صفين و نهروان در التزام على عليه السّلام درگذشت. على عليه السّلام بر پيكرش نماز گزارد و عمر او به هنگام مرگ هفتاد و سه سال بود و پشت كوفه به خاك سپرده شد. پسرش عبد الله بن خباب را خوارج كشتند و على عليه السّلام خون او را از ايشان مطالبه كرد و همين موضوع را بر ايشان حجت آورد، و اين موضوع را پيش از اين آورديم.