وَ قَالَ (علیه السلام): طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ.
خوشا به حال كسى كه همواره به ياد معاد باشد و براى روز حساب عمل كند و به آنچه روزيش داده اند، قانع باشد و از خداى راضى.
و آن حضرت فرمود: خوشا به حال كسى كه به ياد معاد بود، و براى حساب كار كرد، و به آنچه او را كفايت مى نمود قناعت ورزيد، و با خشنودى از خدا زيست.
ارزش آخرت گرايى (اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد، براى حسابرسى قيامت كار كند، با قناعت زندگى كند، و از خدا راضى باشد.
[و فرمود:] خوشا كسى كه معاد را به ياد آورد، و براى حساب كار كرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضى بود.
(پس از آن او (خبّاب بن أرت) را ستوده و مى فرمايد:)خوشا بحال كسيكه بياد معاد و بازگشت باشد، و براى حساب و وارسى (در آنروز) كار كند، و باندازه روزى خود قناعت نمايد، و از (داده) خدا راضى و خوشنود باشد.
امام(عليه السلام) فرمود: خوشا به حال كسى كه (پيوسته) به ياد معاد باشد و براى روز حساب عمل كند. به مقدار كفايت قانع گردد و از خدا راضى باشد.
خوشا به حال چنين كسان:امام(علیه السلام) در این گفتار پرمعناى خود به چهار جمله اشاره مى کند و آن را مایه خوشبختى انسان مى داند که جمله سوم و چهارم آن با حکمت 43 مشترک است.در جمله اول و دوم مى فرماید: «خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند»; (طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ، وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ).هنگامى که واژه معاد گفته مى شود دنیایى در برابر انسان مجسم مى گردد که در آن موازین سنجش اعمال برپاست و نامه هاى اعمال به دست افراد است; گروهى (نیکوکاران) به دست راست و گروهى (بدکاران) به دست چپ; همان نامه عملى که «(لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا); هیچ عمل کوچک و بزرگى از صاحب آن سر نزده مگر این که در آن احصا شده است»(1) همه از سرنوشت خود نگرانند و اضطراب بر همه حاکم است. تمام اعضاى بدن انسان در آن دادگاه بزرگ گواه بر اعمال او هستند و نیازى به گواهى فرشتگان ثبت اعمال نیست، هرچند آنها نیز گواهى مى دهند.آن کس که چنین دادگاهى را باور داشته باشد و به یاد آن بیفتد به یقین به سراغ گناه و ظلم و فساد نمى رود، زیرا چنین ایمانى انگیزه عمل است; عملى پاک و خالى از هرگونه آلودگى و اگر لغزشى از او سر زند به زودى توبه مى کند و به سراغ جبران مى رود. ممکن نیست ایمان به چیزى در دل انسان راسخ باشد و عملى هماهنگ آن انجام ندهد.در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در کتاب شریف کافى آمده است که شخصى از او سؤال کرد «أَلاَ تُخْبِرُنِى عَنِ الاِْیمَانِ أَقَوْلٌ هُوَ وَعَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلاَ عَمَل; عرض کرد آیا به من خبر نمى دهى که ایمان اعتقاد و عمل هر دو است یا فقط اعتقاد است» امام در پاسخ فرمود: «الاِْیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذَلِکَ الْعَمَلِ; تمام ایمان عمل است و ایمان بعضى از آن عمل است. (اشاره به این که رکن اصلى ایمان عمل است)».(2)آن گاه در سومین و چهارمین جمله مى فرماید: «به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد»; (وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَرَضِیَ عَنِ اللَّهِ).منظور از قانع بودن به مقدار کفایت این است که حداقل لازم زندگى را داشته باشد، زیرا بالاتر از آن خالى از مسئولیت نیست و کمتر از آن خالى از ذلت.قانع بودن به مقدار کفایت به قدرى اهمیت دارد که در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که با یارانش از بیابانى مى گذشت، ساربانى در آنجا بود، حضرت براى رفع عطش یا براى نیاز به غذا مقدارى شیر از او طلب کردند (البته در برابر وجه) و او بخل ورزید و گفت: آنچه از شیر در پستان و یا در ظرف هاست همه براى صبحانه و شام قبیله است و به دیگرى نمى رسد. پیامبر در حق او دعا کرد: خداوندا مال و فرزندانش را افزایش ده. بعدا به چوپان دیگرى رسید و همین درخواست را نمود. چوپان نه تنها شیرى را که در ظرف داشت بلکه آنچه در پستان گوسفند بود را نیز دوشید و به عنوان هدیه، با احترام به نزد پیامبر آورد و به آن حضرت تقدیم کرد. پیغمبر در حق او نیز دعا کرد; ولى چنین عرضه داشت: «اللّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفافِ; خداوندا به حد کفاف به او مرحمت کن» بعضى از یاران تعجب کردند که چگونه در حق آن بخیل پیغمبر اکرم دعاى فزونى مال و فرزند کرد ولى درباره این مؤمن سخاوتمند دعایى کمتر از آن فرمود. از این مطلب سؤال کردند و پیامبر در جواب فرمود: «إِنَّ مَا قَلَّ وَکَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَى; مقدار کم که براى زندگانى انسان کافى باشد بهتر از مقدار فراوانى است که آدمى را از خدا غافل سازد».(3)منظور از رضایت پروردگار که در سخن پربار بالا به آن اشاره شده همان رضایت از مقدارات خداست چه مطابق میل انسان باشد و چه بر خلاف میل او همان گونه که در حدیثى از امام صادق مى خوانیم: «رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ الصَّبْرُ وَالرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ الْعَبْدُ أَوْ کَرِهَ وَلاَ یَرْضَى عَبْدٌ عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلاَّ کَانَ خَیْراً لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ; برترین طاعت الهى صبر و شکیبایى و رضایت و خشنودى از خداست; چه در امورى که بنده او دوست دارد یا دوست ندارد و هیچ بنده اى از مقدرات الهى در آنچه دوست دارد یا دوست ندارد راضى نمى شود مگر این که در هر دو صورت خیر اوست»(4). (5)*****پی نوشت:(1). کهف، آیه 49.(2). کافى، ج 2، ص 33، ح 1.(3). کافى، ج 2، ص 140، ح 4 با تلخیص.(4). همان، ص 60، ح 1.(5). سند گفتار حکیمانه: همان گونه که در شرح مدرک حکمت 43 آمد، جمعى آن جمله حکمت آمیز را جمله 44 یک جا آورده اند و مدرک آن را در یک جا ذکر کرده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 40 و 41).
عبارت امام (ع): «طوبى ...»، در زمينه تعريف خبّاب و مشعر بر اين است كه وى آن چنان بوده است. طوبى وزن فعلى از صفت طيّب است. در تفسير آمده است كه آن، درختى در بهشت است. و با اين عبارت امام (ع) وادار به ياد كردن روز قيامت و حساب آن روز فرموده است كه خود باعث عمل براى آنهاست. و همچنين انگيزه براى فضيلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضايت به قضا و قدر اوست. قناعت فضيلتى از شاخه هاى عفّت، و رضا فضيلتى از شاخه هاى عدالت است.