وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَكَّائِيِّ [الْبَكَالِيِّ] قَالَ: رَأَيْتُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ [إِلَى] فِي النُّجُومِ، فَقَالَ لِي يَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ [يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ]. قَالَ: يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ، أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ. يَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ (علیه السلام) قَامَ فِي مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ، فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ، إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِيفاً أَوْ شُرْطِيّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ [كُوبَةٍ] كَوْبَةٍ وَ هِيَ الطَّبْلُ. (وَ قَدْ قِيلَ أَيْضاً إِنَّ الْعَرْطَبَةَ الطَّبْلُ وَ [الْكُوبَةَ] الْكَوْبَةَ الطُّنْبُور).
الرَّامِق: بيدار.شِعاراً: لباس زيرين، منظور در اينجا، آهسته خواندن قرآن است، براى عبرت و پندگيرى و تفكر در دقائق آن.دِثَاراً: لباس رو، يعنى ظاهر و آشكار دعا مى كنند.قَرَضُوا الدُّنيا: (پيوند با) دنيا را بريدند، (چنانكه قيچى پارچه را از هم مى درد).عَلى مِنْهاجِ الْمَسِيح: به روش زاهدانه حضرت مسيح.العَشّار: مأمور ماليات، كسى كه ده يك اموال را مى گيرد.الْعَرِيف: جاسوس، خبرچين.الشُرْطِى: منسوب به «شرطة»، اعوان و انصار حاكم، پليس.
راقِد: خوابيدهرامِق: چشم بازقَرض: پاره كردنعَشّار: يك دهم گيرندهعَرِيف: سخن چين دولتىشُرطِىّ: مأمور دولت ظالم
نوف بكالى گويد: شبى امير المؤمنين را ديدم كه از بستر برخاست و به ستارگان نگريست و مرا فرمود: اى نوف، خواب هستى يا بيدار؟ گفتم: يا امير المؤمنين، بيدارم. و فرمود (ع): اى نوف، خوشا به حال كسانى كه از دنيا بريده اند و به آخرت روى آورده اند. اينان مردمانى هستند كه زمين را فرش خود كرده اند و خاكش را بستر و آبش را عطر خوشبوى خود. درون خود را به قرآن آراسته اند و برون را به دعا. چون مسيح، دنيا را از خود دور ساخته اند.اى نوف، داود (ع) در چنين ساعتى از شب، برخاست و فرمود: اين ساعتى است كه هيچ بنده اى به درگاه خداوند دست به دعا برندارد، مگر آنكه، دعايش مستجاب شود، مگر عشريّه بگير (باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت گزارش كند يا شرطه، يا صاحب عرطبه «طنبور» باشد و يا صاحب كوبه «طبل».سید رضى گويد: بعضى گويند عرطبه طبل است و كوبه طنبور.
خبر از نوف بكالى است كه گفت: شبى امير المؤمنين عليه السلام را ديدم از بسترش بيرون شد، به ستارگان ديده دوخت، سپس به من گفت: اى نوف خوابى يا بيدار؟ گفتم: بيدارم يا امير المؤمنين، فرمود: اى نوف، خوشا به حال زاهدان در دنيا، و دلدادگان به آخرت. آنان مردمى هستند كه زمين را فرش، و خاكش را بستر، و آبش را شربت خوشگوار قرار دادند، قرآن را لباس دل، و دعا را جامه رو نموده، و دنيا را بر طريقه مسيح از خود بريدند چه بريدنى. اى نوف، داود عليه السّلام در مانند اين ساعت از شب برخاست و گفت: اين ساعتى است كه عبد در اين ساعت دعا نمى كند مگر اينكه مستجاب شود، مگر دعاى باج گير، يا گزارشگر وضع مردم به حاكم ستمگر، يا داروغه ظالم، يا نوازنده عرطبه يعنى طنبور، و كوبه يعنى طبل. و گفته شده: عرطبه طبل، و كوبه طنبور است.
1. وصف زاهدان (اخلاقى، تربيتى):از نوف بكّالى(1) نقل شده، كه در يكى از شب ها، امام على عليه السّلام را ديدم براى عبادت از بستر برخاست، نگاهى به ستارگان افكند، و به من فرمود: خوابى يا بيدار؟ گفتم: بيدارم. فرمود: اى نوف خوشا به حال آنان كه از دنياى حرام چشم پوشيدند، و دل به آخرت بستند، آنان مردمى هستند كه زمين را تخت، خاك را بستر، آب را عطر،(2) و قرآن را پوشش زيرين،(3) و دعا را لباس روئين خود قرار دادند، و با روش عيساى مسيح با دنيا بر خورد كردند.2. ارزش سحر خیزی:ای نوف! همانا داود پیامبر (که درود خدا بر او باد) در چنین ساعتی از شب بر می خواست و می گفت: این ساعتی است که دعای هر بنده ای به اجابت می رسد، جز باجگیران، جاسوسان، شبگردان و نیروهای انتظامی حکومت ستمگر، یا نوازنده طنبور و طبل.____________________________________________(1). نوف پسر فضّاله، اهل همدان از ياران امير المؤمنين عليه السّلام بود و بكّاله قبيله اى از يمن بود. (2). آب را عطر قرار داد، تعبيرى است كه در سخنان حضرت عيسى عليه السّلام نيز آمده است. كه فرمود: عطر خوشبوى من آب، و نان خورشم گرسنگى است. «التصّوف الاسلامى نوشته زكى مبارك». (3). شعار: جامه زيرين، و دثار: جامه رو.
[و از نوف بكالى روايت است كه شبى امير المؤمنين (ع) را ديدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود: نوف خفته اى يا ديده ات باز است؟ گفتم ديده ام باز است. فرمود:] نوف خوشا آنان كه دل از اين جهان گسستند و بدان جهان بستند. آنان مردمى اند كه زمين را گستردنى خود گرفته اند و خاك آن را بستر. و آب آن را طيب. قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان. چون مسيح دنيا را از خود دور ساخته اند -و نگاهى بدان نينداخته-.نوف داود (ع) در چنين ساعت از شب برون شد و گفت اين ساعتى است كه بنده اى در آن دعا نكند جز كه از او پذيرفته شود، مگر آن كه باج ستاند، يا گزارش كار مردمان را به حاكم رساند، يا خدمت گزار داروغه باشد، يا عرطبه -طنبور- نوازد، يا دارنده كوبه باشد و آن طبل است. [و گفته اند عرطبه، طبل است و كوبه، طنبور.]
از نوف (ابن فضاله) بكالىّ (كه از خواصّ اصحاب امام عليه السّلام مى باشد روايت شده) است كه گفته شبى امير المؤمنين عليه السّلام را ديدم كه از بستر خويش بيرون آمد و بسوى ستاره ها نگاه كرد و فرمود:1- اى نوف خوابيده اى يا بيدارى؟ گفتم: يا امير المؤمنين بيدارم، فرمود اى نوف:2- خوشا حال پارسايان در دنيا كه بآخرت دل بسته اند، ايشان گروهى هستند كه زمين را فرش و خاك آنرا بستر و آب آنرا شربت گوارا قرار داده اند (بلوازم زندگى بى اعتنا هستند) و قرآن را پيراهن (زينت و آرايش دل) و دعا و درخواست را جامه رو (جلوگير از حوادث و پيشآمدها) گردانيده اند، پس به روش (حضرت) مسيح (كه بدنيا دلبستگى نداشت) دنيا را از خود جدا كردند.3- اى نوف، داوود عليه السّلام در اين ساعت از شب (نزديك سحر براى راز و نياز با حقّ تعالى) برخاست و گفت: اين ساعتى است كه دعا و درخواست نمى كند در آن بنده اى مگر آنكه روا مى گردد مگر اينكه ده يك گير (باج گير و گمركچى و راهدار) يا كسيكه مردم را به ستمكاران بشناساند و اسرارشان را نزد آنها فاش نمايد، يا گزمه و همكاران داروغه يا نوازنده ساز يا نقّاره چى و دهل زن باشد (زيرا گناه ايشان مانع است از اينكه درخواستشان روا گردد).(سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) عرطبه بمعنى طنبور (ساز) و كوبه بمعنى طبل (دهل و نقّاره) است، و نيز گفته شده: عرطبه يعنى طبل و كوبه يعنى طنبور.
«نوف بكالى» مى گويد: اميرمؤمنان(عليه السلام) را در يكى از شب ها ديدم كه براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افكند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى يا بيدار؟ عرض كردم: بيدارم. امام(عليه السلام) فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنيا كه راغب در آخرتند، همان ها كه زمين را فرش و خاك آن را بستر و آبش را نوشيدنى گواراى خود قرار دادند. قرآن را همچون لباس زيرين و دعا را همچون لباس رويين خويش ساختند سپس دنيا را بر روش مسيح سپرى كردند. اى نوف! داود (پيامبر(عليه السلام)) در چنين ساعتى از خواب برخاست و گفت اين همان ساعتى است كه هيچ بنده اى در آن دعا نمى كند جز اين كه به اجابت مى رسد مگر آنكه مأمور جمع ماليات (براى حاكم ظالم) بوده باشد يا جاسوس گزارش گر يا مأمور انتظامى اش، و يا نوازنده طنبور و يا طبل باشد.مرحوم سيّد رضى «عَرْطَبه» را به «طنبور» و «كَوْبه» را به «طبل» تفسير كرده و مى افزايد بعضى به عكس گفته اند: «عَرْطَبه» «طبل» است و «كَوْبه» «طنبور».
زاهدان در دنيا:این کلام نورانى هنگامى از امام(علیه السلام) صادر شد که «نوف بکالى مى گوید: امیر مؤمنان(علیه السلام) را در یکى از شب ها دیدم براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم» (آن گاه این سخن نورانى که نهایت زهد در دنیا را در عباراتى کوتاه شرح مى دهد بیان فرمود); (وَ عَنْ نَوْف الْبَکَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) ذَاتَ لَیْلَة، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ، فَنَظَرَ فِی النُّجُومِ فَقَالَ لِی: یَا نَوْفُ، أَرَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ: بَلْ رَامِقٌ).نوف چنانچه خواهد آمد از دوستان نزدیک یا خادمان امیر مؤمنان بوده که حتى شب ها در خدمتش به سر مى برده است.«فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغبان در آخرتند، همان ها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند. قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند»; (قَالَ یَا نَوْفُ طُوبى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الاْخِرَةِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الاَْرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ).تعبیر زمین را فرش و خاک را بستر و... کنایه از ساده زیستن در حد اعلى است.تعبیر به قرآن را لباس زیرین و دعا را لباس رویین قرار دادند، کنایه از این است که دستورات قرآن در درون دل و جان و روحشان قرار دارد و دعا ورد زبانشان است همواره به هنگام قیام و قعود و هرگونه حرکت فردى و اجتماعى از خدا یارى مى طلبند و براى توفیق بیشتر دعا مى کنند و از این طریق هرگز خدا را از یاد نمى برند.افزون بر این، بدن انسان در حال عادى بسیار آسیب پذیر است و لباس، او را از بسیارى آسیب ها حفظ مى کند، پس دعا را لباس رویین قرار دادن اشاره به این است که آنها در سایه دعا، خود را از خطرات مختلف و عذاب هاى دنیا و آخرت و انحرافات اخلاقى حفظ مى کنند.تعبیر به «قَرَضُوا الدُّنْیا..». اشاره به پیمودن و طى کردن دنیا بر روش بسیار زاهدانه حضرت مسیح است (قرض هم به معناى قطع کردن و بریدن آمده و هم به معناى گذشتن و عبور کردن).اشاره امام در اینجا به زندگى زاهدانه حضرت عیسى به طور مشروح تر در خطبه 160 آمده است که فرمود: «و اگر بخواهى (براى نمونه دیگرى) زندگى عیسى بن مریم ـ که درود خدا بر او باد ـ را برایت بازگو مى کنم; او سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس خشن مى پوشید، غذاى ناگوار (مانند نان خشک) مى خورد، نان خورش او گرسنگى، چراغ شب هایش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغرب زمین بود (صبح ها در طرف غرب و عصرها در طرف شرق رو به آفتاب قرار مى گرفت) میوه و گل او گیاهانى بود که زمین براى چهارپایان مى رویاند. نه همسرى داشت که او را بفریبد و نه فرزندى که (مشکلاتش) او را غمگین سازد، نه مالى داشت که او را به خود مشغول دارد و نه طمعى که خوارش کند; مرکبش پاهایش بود و خادمش دست هایش!» (وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَیَأْکُلُ الْجَشِبَ، وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ، وَظِلاَلُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقُ الاَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا، وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الاَْرْضُ لِلْبَهَائِمِ; وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَلاَ وَلَدٌ یَحْزُنُهُ، وَلاَ مَالٌ یَلْفِتُهُ، وَلاَ طَمَعٌ یُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلاَهُ، وَخَادِمُهُ یَدَاهُ!).به یقین کمتر کسى مى تواند مانند حضرت مسیح زندگى کند و یا زهدى همچون پیامبر اسلام و على(علیهما السلام) داشته باشد. منظور آن است که مردم با ایمان تا آنجا که مى توانند تعلقات دنیوى را از خود دور سازند و بار خود را سبک کنند و به زندگى هر چه ساده تر قانع شوند، چرا که زندگى هاى پر خرج و تجملاتى از یک سو تمام افکار انسان را به خود جذب مى کند و از آخرت غافل مى سازد و از سویى دیگر تهیه آن از مال حلال غالباً مشکل است، لذا انسان را به حلال یا مشتبه آلوده مى سازد و از سوى سوم براى نیازمندان مایه حسرت و دل شکستگى و محدودیت و محرومیت مى شود.براى آگاهى از زندگانى زاهدانه انبیا و اولیاى الهى به بحثى که تحت عنوان «زندگى زاهدانه انبیا» در ذیل بخش چهارم خطبه 160 آورده ایم مراجعه فرمایید.آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن در بیان اهمیت بیدار ماندن در آن ساعت شب و راز و نیاز به درگاه خداوند سخن مى گوید، مى فرماید: «اى نوف! داود (پیامبر)(علیه السلام) در چنین ساعتى از خواب برخاست و گفت این همان ساعتى است که هیچ بنده اى در آن دعا نمى کند جز این که به اجابت مى رسد مگر آنکه مأمور جمع مالیات (براى حاکم ظالم) یا جاسوس گزارشگر، یا مأمور انتظامى اش و یا نوازنده طنبور و یا طبل باشد»; (یَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ(علیه السلام) قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لاَ یَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلاَّ اسْتُجِیبَ لَهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَة وَهِیَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَة وَهِیَ الطَّبْلُ).مرحوم سیّد رضى «عَرْطَبه» را به «طنبور» و «کوبه» را به «طبل» تفسیر کرده و مى افزاید بعضى به عکس گفته اند: «عرطبه» «طبل» است و «کوبه» «طنبور»; (وَقَدْ قِیلَ أَیْضاً: إِنَّ الْعَرْطَبَةَ الطَّبْلُ وَالْکَوْبَةَ الطُّنْبُورُ)ذکر نام داود در اینجا شاید از این رو باشد که او حکومت گسترده اى داشت و چنین کسى مى بایست قاعدتاً از مناجات با خداوند در چنین ساعت از شب بر اثر گرفتارى ها غافل بماند. علاوه بر این، داود به سبب صداى بسیار خوبى که داشت در مناجات با پروردگار به آن صوت دل نشین بسیار علاقه مند بود; همان صوتى که قرآن درباره آن مى گوید: (وَسَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ الطَّیْرَ).(1)در این که ساعتى که امام(علیه السلام) به آن اشاره کرده چه ساعتى از شب بوده ممکن است همان باشد که امام صادق(علیه السلام) در حدیثى که در کتاب الدعاى کافى نقل شده به آن اشاره کرده است مى فرماید: «إِنَّ فِی اللَّیْلِ لَسَاعَةً مَا یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ ثُمَّ یُصَلِّی وَیَدْعُو اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِیهَا إِلاَّ اسْتَجَابَ لَهُ فِی کُلِّ لَیْلَة قُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ وَأَیُّ سَاعَةِ هِیَ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ إِذَا مَضَى نِصْفُ اللَّیْلِ وَهِیَ السُّدُسُ الاَْوَّلُ مِنْ أَوَّلِ النِّصْفِ; در شب ساعتى است که هر بنده مسلمانى با آن هماهنگ شود سپس نماز بخواند و به درگاه خداوند دعا کند دعایش در هر شب مستجاب مى شود. راوى مى گوید: از آن حضرت سؤال کردم: آن چه ساعتى از شب است؟ فرمود: هنگامى که نصف شب بگذرد یک ششم از آغاز نصف دوم همان ساعت است».(2)از بعضى روایات نیز استفاده مى شود که بهترین ساعت شب براى راز و نیاز با خدا وقت سحر یعنى ثلث آخر شب است و ممکن است هر یک از ساعاتى که گفته شد ویژگى خاص خود را داشته باشد.(3)در قرآن مجید نیز به اهمیت استغفار در سحرها اشاره شده است.(4)قابل توجه این که امام(علیه السلام) پنج گروه را در این عبارت خود از قول داود استثنا فرموده است. نخست «عَشّار» است (عَشّار از ماده «عُشْر» به کسانى گفته مى شد که یک دهم از اموال مردم را بر در دروازه ها یا غیر آن به عنوان مالیات براى حکام ظالم مى گرفتند).سپس «عریف» که صفت مشبهه از ماده عرفان و معرفت است و اشاره به کسانى است که به عنوان جاسوسى و گزارشگرى براى حاکمان ظالم کار مى کردند.«شرطىّ» همان است که امروز به پلیس و مامور انتظامى گفته مى شود و در گذشته به آنها داروغه مى گفتند آنها کسانى بودند که براى نظم شهرها و جلب افراد خاطى و مخالف «حاکمان ظالم وقت» اقدام مى کردند. (از ماده «شَرَط» (بر وزن طرف) به معناى علامت گرفته شده، زیرا آن مأموران لباس مخصوص یا علامت هاى خاصى داشتند».صاحب «عَرْطَبَه» و صاحب «کَوْبَه» اشاره به نوازندگانى است که آهنگ هاى مناسب مجالس لهو و فساد و عیاشى و هوسرانى مى نواختند.در واقع داود دو گروه را استثنا کرده: کسانى که کمک به ظالمان و جباران مى کنند و کسانى که مردم را به عیاشى و هوسرانى دعوت مى نمایند.*****نكته ها:1.نوف بكالى كيست؟«نوف» (بر وزن خوف) یکى از یاران امیر مؤمنان على(علیه السلام) و احتمالاً از خادمان آن حضرت بود. در ضبط وصف او (بکّال) اختلاف است بعضى «بِکال» (بر وزن کتاب) و بعضى «بَکال» (بر طواف) و بعضى «بَکّال» (بر وزن فعال) گفته اند و در هر حال آن را شاخه اى مى دانند از قبیله همدان یا حِمْیَر که در یمن سکونت داشتند.قابل توجه این که در امالى صدوق (مطابق نقل قاموس الرجال مرحوم شوشترى) روایت مفصلى از قول نوف بکالى از امیر مؤمنان نقل شده که بخشى از آن چنین است: «یَا نَوْفُ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَلاَ تَکُنْ لِلظَّالِمِینَ مُعِیناً یَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ; اى نوف! اگر دوست دارى روز قیامت با ما باشى به ظالمان کمک نکن. اى نوف! هر کسى ما را دوست دارد (در آن روز) با ما خواهد بود حتى اگر کسى قطعه سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با آن محشور مى کند».(5)2. راز و نیاز شبانههنگامى که چشم هاى غالب مردم به خواب مى رود و پاسى از شب مى گذرد و محیطى آرام و روحانى و معنوى به وجود مى آید، پارسایان شب زنده دار از خواب خوش برمى خیزند و به راز و نیاز و اداى نماز به درگاه پروردگار مى پردازند مخصوصاً در نیمه دوم شب و سحرگاهان این راز و نیاز تأثیر بیشترى در پرورش روح و جان دارد; نه کسى انسان را به خود مشغول مى کند، نه کسب و کار و فعالیت هاى روزانه و نه شبهه ریاکارى است و انسان به تمام معنا، با خداى خود خلوت مى کند و به همین دلیل به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در سایه تهجد شبانه مقام محمود داده شده است; (وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً).(6)نیز به همین دلیل به این گونه افراد پاداش هایى وعده داده شده که به فکر هیچ کس نرسیده است: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).(7)در همین رابطه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «مَا مِنْ عَمَل حَسَن یَعْمَلُهُ الْعَبْدُ إِلاَّ وَلَهُ ثَوَابٌ فِی الْقُرْآنِ إِلاَّ صَلاَةُ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُبَیِّنْ ثَوَابَهَا لِعِظَمِ خَطَرِهَا عِنْدَهُ فَقَالَ: (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَمِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ); هیچ عمل نیکى نیست مگر این که پاداش معینى در قرآن براى آن بیان شده مگر نماز شب که خداوند بزرگ ثوابش را به دلیل عظمت آن بیان نکرده و فرموده: پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود (و به پا مى خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ایم انفاق مى کنند * هیچ کس نمى داند چه ثواب هایى که مایه روشنى چشمان است براى آنها نهفته و ذخیره کرده است».(8)3. زیان هاى موسیقىامام(علیه السلام) در این بیان نورانى چند چیز را مانع استجابت دعا ذکر فرمود: باج گیرى براى ظالمان، جاسوسى، در سلک داروغه هاى آنها بودن (براى تحکیم پایه هاى ظلم آنان) و همچنین نواختن طنبور و زدن طبل.موانع استجابت دعا ـ به گونه اى که از سایر روایات استفاده مى شود ـ منحصر به این پنج مورد نیست، بنابراین مواردى را که امام(علیه السلام) شمرده نمونه هایى روشن و جدى است.در آنچه امام(علیه السلام) درباره اعانت بر ظالمان گفته جاى تردید نیست، زیرا علاوه بر فرصت همکارى با آنان، درآمدى نیز که از این راه به دست عاملان آن مى رسد حرام و نامشروع است و مى دانیم کسى که غذاى حرام بخورد دعاى او مستجاب نخواهد بود. همچنین کسانى که از طریق نوازندگى کسب درآمد مى کنند.مى دانیم آهنگ هاى موسیقى بر دو گونه است: آهنگ متناسب مجالس لهو و فساد و عیاشى و هوسرانى است که حرام است، زیرا منشأ گناهان فراوان از جمله آلودگى به اعمال حرام جنسى است و تأثیر مخربى روى اعصاب دارد و به تعبیر دیگر همان تأثیرى را که مواد مخدر از طریق تزریق یا نوشیدن یا بوییدن در جسم و روح انسان دارد تخدیر از طریق موسیقى هاى نامشروع نیز همان تأثیر را از طریق گوش آدمى مى گذارد.بخش دیگرى از آهنگ که مناسب چنین جلساتى نیست و مباح و جایز است، بلکه در مورد قرآن وارد شده که آن را با آهنگ زیبا بخوانید. در جنگ ها از موسیقى هاى مخصوص استفاده مى شود. در ورزش هاى سنتى نیز نوعى موسیقى داشتیم و حتى گاه براى منظم ساختن حرکات دستجات سینه زنى از طبل و سنج بهره مى گرفتند که هیچ کدام از اینها موسیقى حرام نیست.البته تشخیص میان این دو با مراجعه به عرف آگاه، روشن مى شود. سخن درباره زیان هاى موسیقى از نظر جسم و جان فراوان است که در این مختصر نمى گنجد اما با یک حدیث ناب این سخن را پایان مى دهیم: «لاَ تَدْخُلُ الْمَلاَئِکَةُ بَیْتاً فِیهِ خَمْرٌ أَوْ دَفٌّ أَوْ طُنْبُورٌ أَوْ نَرْدٌ وَلاَ یُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَیَرْفَعُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَرَکَةَ; خانه اى که در آن شراب و قمار و آلات موسیقى باشد فرشتگان در آن وارد نمى شوند و دعا در آن مستجاب نمى گردد»(9). (10)*****پی نوشت:(1). انبیا، آیه 79.(2). کافى، ج 2، ص 478، ح 10.(3). همان، ح 9.(4). ذاریات، آیه 18.(5). امالى شیخ صدوق، ص 210.(6). اسراء، آیه 79.(7). سجده، آیه 17.(8). تفسیر قمى، ج 2، ص 168.(9). وسائل الشیعه، ج 12 ص، 235، ح 13.(10). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده است این گفتار حکیمانه را گروه کثیرى قبل از مرحوم سیّد رضى یا بعد از او نقل کرده اند از جمله کسانى که آن را نقل کرده مرحوم صدوق در خصال و اکمال الدین و مسعودى در مروج الذهب و شیخ مفید در مجالس همچنین خطیب بغدادى در تاریخ بغداد و ابن عساکر و ابو نعیم در حلیة الاولیاء و آمدى در غررالحکم در تاریخ دمشق در ضمن مسعودى داستان مفصلى در مروج الذهب در این زمینه آورده که نشان مى دهد مهتدى (عباسى) هنگامى که این کلام را براى او نقل کردند بسیار از آن لذت برد و آن را به خط خود نوشت. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 96)
از نوف بكالى نقل شده است كه گفت: شبى امير مؤمنان را ديدم كه از بستر خود بيرون آمده و به جانب ستارگان نظر مى كند و مى فرمايد:«أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ- فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ قَالَ يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا- الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ- أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً- وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً- وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً- ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ- يَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِي مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ- فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ- إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِيفاً أَوْ شُرْطِيّاً- أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ كُوبَةٍ وَ هِيَ الطَّبْلُ»:بيرون رفتن امام (ع) در آن وقت به همان جهت است كه از حضرت داود (ع) نقل كرده است و نيز از آن رو كه وقت آزادى است براى توجه و انديشيدن در باره آفرينش آسمانها و آراستگى آنها، سپس پارسايان در دنيا را با شش ويژگى به منظور پيروى ديگران از آنان معرفى فرموده است:1- زمين را فرش خود قرار داده اند.2- خاك زمين را بستر خود قرار داده اند.3- آب زمين را شربتى گوارا دانسته اند، و اينها از لوازم پارسايى آن افراد در برخوردارى از دنيا و چشم پوشيدن با ميل و رغبت از آن است.4- قرآن را شعار (جامه زيرين) خود ساخته اند.5- دعا و درخواست را «دثار» (لباس روپوش از قبيل جبّه و عبا) قرار داده اند. لفظ: «شعار» را براى قرآن از آن رو استعاره آورده است كه آنان پيوسته در حال آموزش آن و درك مقاصد قرآنند همانند لباس زيرين كه همراه بدن است. و لفظ دثار را از آن جهت استعاره آورده است براى دعا، كه آنان خود را به وسيله دعا از عذاب خدا و سختيهاى وارد بر ايشان نگه مى دارند، همان طورى كه شخص به وسيله لباس روپوش از سرما و امثال آن خويشتن را حفظ مى كند.6- بريدن آنان از دنيا، يعنى آنان با اين ويژگيها دنيا را با كمترين مقدار نياز هم چون حضرت مسيح (ع) از خود جدا ساخته اند.و به پاخاستن آن بزرگوار در نيمه دوّم شب از آن جهت بود كه در آن هنگام اميد اجابت دعا مى رود به دليل اين كه نفس انسانى از سرگرمى به كارهاى محسوس روزانه فارغ است و پس از خواب، توجه فراوان به آستان ربوبى دارد و آماده پذيرش الطاف خداوندى است.و امّا آن افرادى را كه استثنا فرموده است به خاطر ارتباطشان با گناه است كه دلهاشان را از قبول رحمت پروردگار باز مى دارد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 155
المائة من حكمه عليه السّلام:(100) و عن نوف البكالي، قال: رأيت أمير المؤمنين -عليه السّلام- ذات ليلة و قد خرج من فراشه فنظر في النجوم فقال لي: يا نوف أ راقد أنت أم رامق؟ فقلت: بل رامق يا أمير المؤمنين قال: يا نوف طوبى للزّاهدين في الدّنيا الرّاغبين في الاخرة، أولئك قوم اتّخذوا الأرض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدّعاء دثارا، ثمّ قرضوا الدّنيا قرضا على منهاج المسيح. يا نوف إنّ داود -عليه السّلام- قام في مثل هذه السّاعة من اللّيل فقال: إنّها ساعة لا يدعو فيها عبد إلّا استجيب له، إلّا أن يكون عشّارا أو عريفا، أو شرطيّا، أو صاحب عرطبة -و هى الطّنبور- أو صاحب كوبة -و هى الطبل. و قد قيل أيضا إنّ العرطبة الطّبل، و الكوبة الطّنبور-. (76008- 75892)اللغة:(رقد) رقدا: نام فهو راقد، (رمقه) رمقا: أطال النظر إليه- المنجد (شعار): و اجعل العافية شعاري أى مخالطة لجميع أعضائي غير مفارقة لها، من قولهم جعل الشيء شعاره و دثاره إذا خالطه و مارسه و زاوله كثيرا، و المراد المداومة عليه ظاهرا و باطنا، و منه حديث عليّ لأهل الكوفة: أنتم الشعار دون الدثار، و الشعار بالكسر ما تحت الدثار من اللباس، و هو ما يلي شعر الجسد و قد يفتح- مجمع البحرين (العريف): القيّم بأمر القوم، النقيب و هو دون الرئيس- المنجد.الاعراب:ذات ليلة، مفعول فيه، و قد خرج من فراشه: جملة حالية، طوبى مبتدأ و هو علم جنس للسّعادة.المعنى:(نوف البكالي) بفتح الباء نسبة إلى القبيلة، قال ثعلب: هو منسوب إلى قبيلة تدعى بكالة قبيلة في همدان، و في الرّجال الكبير، قال عبد الحميد بن أبي
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 156
الحديد: إنّه إنّما هو بكال بكسر الباء قبيلة من حمير فمنهم هذا الشخص و هو نوف بن فضالة صاحب عليّ عليه السّلام، و قال ابن ميثم في شرحه: البكالى بكسر الباء منسوب إلى بكالة قرية من اليمن.أقول: يستفاد من هذا الحديث أنّه كان من خواصّ علي عليه السّلام و الدّاخلين في خلواته، و الحافظين لأسراره، و المخلصين في بابه، و قد ألقى إليه درسا نهائيا في الزهد و المعرفة و الإيمان يليق بالفاني في اللّه و العارف الحقيقي باللّه و المرتقى إلى درجة الأنبياء و أولياء اللّه كما يشعر بذلك تعريفه منهاج المسيح في طيّ كلامه، و الإخبار بأنّ داود النبي قام في مثل هذه الساعة من اللّيل فأعلمه بالوقت المخصوص الّذي يقوم أولياء اللّه و أنبياؤه متوجّها إلى باب اللّه، و ناظرا إلى الحضرة القدسيّة.قال ابن ميثم: و كان قيامه في النصف الأخير من اللّيل، و إنّما كان مظنة الإجابة لخلوّ النفس فيه عن الاشتغال بشواغل النهار المحسوسة- انتهى- و هو أعلم بما قال.فقد ألقى عليه السّلام في كلامه هذا درسا رهيبا، و فتح مكتبا لاناس قلائل أمثال نوف و من حذا حذوه مكتبا يشتغل في ظلام الليل في بحبوحة أمواج السكوت و الصموت، ينظر الطّالب فيها إلى كتاب الكون، رامقا بصره إلى نجوم السماء يرمقها في هذه الصفحة الخضراء، و يتفكّر في خلقها و خالقها، فيجذب إلى حظيرة القدس الالهي، فيقرض الدّنيا قرضا على منهاج المسيح، فيصير الأرض بساطه و ترابها فراشه، و مائها طيبه، و يجعل القرآن شعارا، و الدّعاء دثارا.الترجمة:نوف بكالى گويد: بچشم خود علي را در نيمه شبى ديدم كه از ميان بسترش بيرون شد و بستاره نگريست و فرمود: أى نوف خوابى يا بيدار؟ گفتم: بلكه نگران أخترانم يا أمير المؤمنين فرمود:أى نوف خوشا بحال زاهدان در دنيا و مشتاقان بديگر سرا، آنان
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 157
مردمى باشند كه زمين را آسايشگاه خود دانسته و خاكش را بستر نموده و آبش را بجاى عطر بحساب آورده اند، قرآن را شعار دلنشين خود ساخته، و نياز بدرگاه خدا را شيوه هميشگى خود دانسته اند، سپس يكباره دل از دنيا كنده و رشته دوستى آنرا بريده اند بروش مسيح.اى نوف براستى كه داود در مانند اين ساعت از شب قيام كرد، پس فرمود:راستى كه اين همان ساعت است كه هيچ بنده اى در آن نياز بدرگاه بى نياز نبرد جز آنكه اجابت شود، مگر اين كه گمركچى يا كدخدا، يا دژخيم شهربانى يا طنبورزن، و يا طبّال باشد.گفت حديثى درست، نوف بكالي يار شباهنگ پايگاه معالى نيمه شبى ديده ام بديد علي را برشده از بسترش چه درّ لالى داشت نظر سوى اختران شب افروز بود در انديشه مقدّم و تالى گفت بمن خفته اى و يا كه تو بيدار گفتمش اى مير مؤمنان نخفته فمالى؟ گفت كه اى نوف خوش بحال كسانى دل ز جهان كرده اند يكسره خالى زاهد دنيا شدند و طالب عقبى پشت بسافل نموده روى بعالى كرده بساط گزين زمين خدا را بسترى از خاك نرم كرده نهالى طيب ز آب و شعار خويش ز قرآن ساخته و وز دعا حفاظ ليالى دست ز دنيا بريده همچو مسيحا بهر عبادت بدست كرده مجالي نوف در اين وقت بد كه حضرت داود كرد بدرگاه حق قيام بحالى گفت كه اين ساعت است خاص اجابت هر كه دعا كرد برد بهره عالى كر كه نه عشار و كدخدا و نه شرطى است صاحب طنبور و طبل نيست بحالى
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص317
عن نوف البكّائى و قيل البكالىّ بالّلام و هو الاصّح- قال: رايت امير المؤمنين عليه السّلام ذات ليلة و قد خرج من فراشه فنظر الى النجوم، فقال: يا نوف، اراقد انت ام رامق فقلت: بل رامق يا امير المؤمنين، قال: يا نوف، طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الآخرة اولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثمّ قرضوا الدنيا قرضا على منهاج المسيح، يا نوف، انّ داود عليه السّلام قام فى مثل هذه الساعة من الليل، فقال: انّها لساعة لا يدعو فيها عبد الّا استجيب له، الا ان يكون عشارا، او عريفا، او شرطيا، او صاحب عرطبة - و هى الطنبور- او صاحب كوبة و هى الطبل. و قد قيل ايضا: ان العرطبه الطبل، و الكوبة الطنبور.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص318
از نوف بكائى و گفته شده است بكالى با لام كه صحيح تر است روايت شده كه گفته است: امير المؤمنين على عليه السّلام را شبى ديدم كه از بستر خود بيرون آمد و به ستارگان نگريست و فرمود: اى نوف، آيا خفته اى يا بيدار؟ گفتم: اى امير المؤمنين بيدارم. فرمود: خوشا بر آنان كه در دنيا زاهدان اند و به آخرت دل بستگان، آنان مردمى اند كه زمين را گستردنى خود و خاك را بستر خويش گرفته اند و آب را به جاى عطر و بوى خوش، قرآن را جامه زيرين و دعا را جامه برونى خود قرار داده اند. آنان به روش مسيح عليه السّلام دنيا را دور انداخته اند. اى نوف، داود عليه السّلام در چنين ساعتى از شب بر مى خاست، و فرمود: اين ساعتى است كه هيچ بنده اى در آن دعا نمى كند مگر اينكه از او پذيرفته مى شود جز آنكه باج گيرنده يا گزارشگر كار مردمان به حاكم يا خدمتگزار داروغه باشد يا طنبور نواز و طبل كوب باشد. و گفته شده است «عرطبه» به معنى طبل و «كوبه» به معنى طنبور است.
مؤلف صحاح گفته است نوف بكالى يار على عليه السّلام بوده است. ثعلب گفته است: نوف منسوب به قبيله اى به نام بكاله است ولى نگفته است از كدام منطقه اعراب است و ظاهر مطلب اين است كه از يمن بوده است. بكيل نام شاخه اى از قبيله همدان است و كميت هم در شعر خود به اين قبيله اشاره دارد و گفته است: «قبيله بكيل و ارحب در آن مورد شركت داشتند.» ابن ابى الحديد سپس چند لغت را معنى كرده و شرح داده است.