وَ قَالَ (علیه السلام): الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ.
و فرمود (ع): آدمى در زير زبان خود پنهان است.
و آن حضرت فرمود: شخصيت مرد در زير زبانش پنهان است.
نقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى) (اخلاقى، علمى):و درود خدا بر او، فرمود: انسان زير زبان خود پنهان است.__________________________________________(1) آدمى مخفى است در زير زبان اين زبان پرده است بر درگاه جان «مولوى»تا مرد سخن نگفته باشد علم و هنرش نهفته باشد. «سعدى: گلستان»
[و فرمود:] آدمى نهفته در زير زبان خويش است.
امام عليه السّلام (در باره گفتار) فرموده است:مرد در زير زبان خود پنهان است (تا سخن نگويد شناخته نشود).
امام(عليه السلام) فرمود: انسان زير زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد).
تا سخن نگفته اى معلوم نيست كيستى!امام(عليه السلام) در اين كلام بسيار كوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «انسان زير زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد)»; (الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ).منظور از «مرء» (انسان) در اينجا شخصيت و ارزش انسان است و منظور از «مخبوء» (نهفته بودن) در زير زبان اين است كه هنگامى كه سخن بگويد شخصيت او آشكار مى شود، چرا كه سخن ترجمان عقل و دريچه اى به سوى روح آدمى است. هرچه در روح اوست از خوب و بد، والا و پست، بر زبان و كلماتش ظاهر مى شود. گاه انسان به افرادى برخورد مى كند كه از نظر ظاهر بسيار آراسته و پرابهت اند; اما همين كه زبان به سخن مى گشايد مى بيند كه چقدر تو خالى است. و بر عكس به افرادى برخورد مى كند كه ابداً ظاهرى ندارند; اما هنگامى كه زبان به سخن مى گشايد، انسان احساس مى كند شخص دانشمند و حكيمى است.مرحوم علامه مجلسى این کلام را از مصباح الشریعة با اضافه اى از امام صادق از امیرمؤمنان على(علیهما السلام) نقل کرده است و آن این که امام(علیه السلام) به دنبال این جمله مى فرماید: «فَزِنْ کَلاَمَکَ وَاعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَالْمَعْرِفَةِ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَفِی اللَّهِ فَتَکَلَّمْ بِهِ وَإِنْ کَانَ غَیْرَ ذَلِکَ فَالسُّکُوتُ خَیْرٌ مِنْه; حال که چنین است کلام خود را بسنج و بر عقل و معرفت عرضه دار هرگاه رضاى خدا در آن است آن را بر زبان جارى کن و اگر غیر از آن است سکوت از چنین سخن گفتنى بهتر است».(1)درباره اهمیت این جمله کوتاه و تاثیر آن در شناخت انسان ها دانشمندان اسلام سخن هاى برجسته اى گفته اند از جمله ابن ابى الحدید در ذیل همین کلام حکمت آمیز مى گوید: مفهوم این کلام در عبارات مختلفى آمده; اما تعبیرى که در اینجا آمده است از نظر کوتاه بودن و پرمعنا بودن نظیر و مانند ندارد.(2)مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: ادیب و فقیه و فیلسوف تنها با سخنانشان شناخته مى شوند و همچنین وکلا و اخترشناسان، ولى طبیب و مهندس و مانند آنها هم با سخنانشان شناخته مى شوند و هم با کارهایشان و به هر حال هر انسانى که سخنان تازه مفیدى در اختیار برادر هم نوعش بگذارد عاقل و عالم و ادیب و فقیه و فیلسوف است; اما سخنوران فصیحى که اثر با ارزشى از خود به یادگار نگذاردند سوفسطائیانى بیش نیستند، هرچند هزاران جلد نثر و نظم نوشته باشند.(3)تأثیر این سخن امام(علیه السلام) به قدرى در شعرا و ادیبان زیاد بوده که در اشعار آنها نمایان است.سعدى مى گوید:تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشدنیز مى گوید:زبان در دهان اى خردمند چیست *** کلید در گنج صاحب هنرچو در بسته باشد چه داند کسى *** که گوهر فروش است یا پیلهورشاعر دیگرى مى گوید:آدمى مخفى است در زیر زبان *** این زبان پرده است بر درگاه جانشاعر دیگرى مى گوید:مرد، ار خزف و طلاى کان است *** در زیر زبان خود نهان است (4)*****پی نوشت:(1). بحارالانوار، ج 68، ص 285، ح 39.(2). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 353.(3). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 316.(4). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه این کلام گهربار حکمت آمیز از مرحوم شیخ طوسى در کتاب امالى از عبدالعظیم حسنى از امام جواد(علیه السلام) از پدرش امام على بن موسى الرضا از اجدادش از جدش امیرمؤمنان(علیهم السلام) در ضمن روایتى نقل کرده است که آن حضرت فرمود: چهار جمله من گفته ام که در قرآن مجید تصدیقش آمده است; گفته ام: «الْمَرءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ فَإذا تَکَلَّمَ ظَهَرَ; انسان در زیر زبانش نهفته است، هنگامى که سخن بگوید شخصیتش آشکار مى شود». خداوند در قرآن مجید (درباره منافقان) فرموده است: «(وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ); آنها را از طرز سخنانشان خواهى شناخت» (محمد، آیه 30). نیز جاحظ که قبل از مرحوم رضى مى زیسته است در کتاب المائة المختارة این کلام شریف را نقل مى کند (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 130). جالب این که همین کلام حکمت آمیز با اضافه اى در حکمت 392 آمده است.
امام (ع) فرمود: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ»:يعنى حالت شخص در سخن نگفتن او پنهان مى ماند، بنا بر اين مضاف [حال] به دليل روشن بودنش حذف شده است و زير زبانش، كنايه از سكوت و خاموشى است. توضيح آن كه ارزش آدمى به مقدار عقل اوست، و مقدار عقل از ارزش سخن گفتن و كلام شخص به دست مى آيد چون سخن است كه دليل عقل مى باشد. پس اگر همچون حكما و دانايان سخن گفت، روشن مى شود كه او هم داناست و اگر همچون نادانان سخن گفت معلوم مى شود كه از آن قبيل است و ما بين اين دو مرتبه مراتب نسبى وجود دارد.
الاربعون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(140) و قال عليه السّلام: المرء مخبوء تحت لسانه. (77771- 77765)
اللغة:(خبأ) خبأ الشيء: ستره و أخفاه- المنجد.الاعراب:تحت لسانه، ظرف متعلّق بقوله: مخبوء.المعنى:قد امتاز الإنسان عن سائر الحيوانات بالعقل و الادراك، و التعقل نطق الروح الإنسانية و فصله الجوهرى و لكنه لطيفة ربانية لا يدركها الحواسّ الظاهرة، و على رأى الحكماء جوهر مجرّد عن المادّة و المدّة لا يحويه زمان و لا مكان و أعطى اللَّه الإنسان لسانا ناطقا و قوّة للتكلّم و البيان ليكون ترجمانا لهذه الجوهر القدسي و مظهرا له، و أشار إليه في قوله تعالى «الرحمن ... خَلَقَ الْإِنْسانَ. عَلَّمَهُ الْبَيانَ» فالمرء بجوهره الانساني هو الناطقة القدسيّة يستعدّ تارة باللحوق إلى الملاء
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 229
الأعلى و التخلّق بأخلاق الأنبياء، و تشقى مرّة بالنزول إلى دركات الشياطين و تتحوّل إلى صفحات كتاب الفجّار الّذي في سجّين، و يظهر حاله من كلامه، فهو مخبوء تحت لسانه.الترجمة:مرد در زير زبان خود نهانست.مرد ار خزف ار طلاى كانست در زير زبان خود نهانست و خوش سروده:تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص367
المرء مخبوء تحت لسانه. «مرد پنهان شده زير زبان خود است».
ابن ابى الحديد مى گويد: گر چه اين معنى مكرر آمده است ولى اين سخن را نظيرى در ايجاز و دلالت بر معنى نيست و از سخنان كم نظير آن حضرت است. او يكى دو لطيفه هم نقل كرده است كه ترجمه آن خالى از لطف نيست. گويد: مردى به عربى صحرا نشين گفت: فكر مى كنى من چگونه خواهم مرد؟ گفت: به خواست خداوند بر دار كشيده مى شوى.
مسلمة بن عبد الملك لشكر را سان مى ديد، از مردى پرسيد نامت چيست؟ گفت: عبد الله و كلمه عبد را با كسره تلفظ كرد. مسلمه پرسيد پسر كيستى؟ گفت: پسر عبد الله و كلمه عبد را با فتحه تلفظ كرد. مسلمه فرمان داد او را تازيانه بزنند و آن مرد شروع به گفتن سبحان الله كرد و سبحان را با ضمه نون تلفظ كرد. مسلمه گفت: رهايش كنيد كه سرشت او با غلط و اشتباه آميخته است و اگر قرار بود اشتباه را رها كند هنگامى كه زير ضربه هاى تازيانه بود، رها مى كرد.