وَ قَالَ (علیه السلام): هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ.
و فرمود (ع): كسى كه قدر و منزلت خويش نشناسد، هلاك شود.
و آن حضرت فرمود: انسانى كه اندازه خود را نشناخت هلاك شد.
ضرورت خودشناسى (اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: نابود شد كسى كه ارزش خود را ندانست.
[و فرمود:] كسى كه ارج خود نشناخت جان خود را باخت.
امام عليه السّلام (در باره مقام و منزلت) فرموده است:تباه گشت مردى كه قدر و منزلت خود را نشناخت (ندانست كه چه گوهر گران مايه است، يا از حدّ تجاوز كرده پا از گليمش درازتر نمود).
امام(عليه السلام) فرمود: آن كس كه قدر خود را نشناسد هلاك مى شود.
به حدّ خود قانع باش!امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى كوتاه و پرمعنايش به افرادى كه از حدّ خود تجاوز مى كنند هشدار مى دهد مى فرمايد: «آن كسى كه قدر خود را نشناسد هلاك مى شود»; (هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ).مى دانيم يكى از عميق ترين غرايز انسان، دوست داشتن خويشتن است و بسيار مى شود كه بر اثر آن انسان قدر و منزلت خود را گم مى كند جنبه هاى مثبت خويش را بسيار بيش از آنچه هست مى پندارد و حتى گاهى جنبه هاى منفى خود را مثبت مى انگارد. به همين دليل بر جاى خود تكيه نمى كند، بلكه خود را در جايى قرار مى دهد كه شايسته آن نيست و در آنجا گاه سخنانى مى گويد كه دين و دنياى او را بر باد مى دهد، آبروى او را مى ريزد، سرچشمه مفاسدى در جامعه مى شود كه نتيجه همه آنها هلاكت معنوى و مادّى است. مثلاً كسى چند صباحى آموزش علوم دين را ديده و هنوز به مقام اجتهاد نرسيده خود را مجتهدى اعلم بداند و به استنباط احكام بنشيند و احكامى را آميخته با اشتباهات فراوان براى اين و آن بازگو كند و عبادات و معاملات آنها را ضايع سازد، چنين شخصى كه قدر خود را نشناخته به يقين مسئوليت سنگينى را در قيامت خواهد داشت. يا شخصى چند كتاب طبى را مطالعه كرده، ناگهان براثر خودبزرگ بينى خويش را طبيبى حاذق و لايق بپندارد و دستورات طبى صادر كند كه باعث خطر جانى براى گروهى شود، او به يقين دنيا و آخرت خود را تباه ساخته است. شاهد اين تفسير، جمله معروفى است كه در افواه دانشمندان شهرت يافته «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ يَتَجاوَزْ حَدَّهُ; خدا رحمت كند كسى را كه قدر و منزلت خويش را بشناسد و از حدّ خود تجاوز نكند».شاهد ديگر بر اين تفسير همان چيزى است كه در خطبة 16 نهج البلاغه گذشت: «هَلَكَ مَنِ ادَّعَى، وَخابَ مَنِ افْتَرى، مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ وَكَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ; آن كس كه به ناحق ادعايى كند هلاك مى شود و آن كس كه با دروغ و افترا مقامى را طلب كند محروم مى گردد و به جايى نمى رسد و آن كس كه (با ادّعاهاى باطل) به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم كند هلاك خواهد شد و در نادانى انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد».ولى همان گونه که در ذیل خطبه 103 گذشت(1) این جمله تفسیر دیگرى نیز مى تواند داشته باشد که انسان به موهبت الهى قدر و مقام والایى دارد و جِرم صغیرى است که عالم کبیر در آن خلاصه شده است حتى مى تواند از فرشتگان آسمان بالاتر رود. آرى چنین است مقام آدمیت، بنابراین اگر مقام خود را درست نشناسد و شخصیت خویش را با درهم و دینار و مقامى معاوضه کند و در هوا و هوس ها و شهوات غوطه ور شود و از رسیدن به مقام قرب الهى باز ماند خود را هلاک کرده است، چرا که قدر خود را نشناخته است.با توجه به آنچه گذشت و تبادر عمومى دانشمندان از این حدیث معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد، هرچند در بعضى از روایات نیز تعبیراتى است که معناى دوم را تداعى مى کند; مانند آنچه در کلام دیگرى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است که مى فرماید: «مَنْ حَصَّنَ شَهْوَتَهُ فَقَدْ صَانَ قَدْرَه»(2) هرچند جمع میان دو معنا نیز ممکن است که از یک سو نگاه به معناى اول کند و از سویى دیگر نگاه به معناى دوم.(3)*****پی نوشت:(1). در عبارت: «العالِمُ مَنْ عَلِمَ قَدْرُهُ».(2). کافى، ج 8، ص 22، خطبه وسیله.(3). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در کتاب مصادر نهج البلاغه از شیخ صدوق در کتاب خصال چنین نقل مى کند که عامر شعبى ـ از علماى معروف اهل سنت که او را از تابعین و فقهاى معروفشان شمردند ـ (وفات او در سال 104 هجرى واقع شده است) مى گوید امیرمؤمنان على(علیه السلام) نه جمله ارتجالاً (بدون مطالعه قبلى) بیان فرمود که چشم بلاغت را خیره ساخت و گوهرهاى حکمت را کم ارزش نمود و همه را از رسیدن به یکى از آنها باز داشت. سه جمله در مناجات است و سه جمله از آنها در حکمت و سه جمله در ادب. اما آن سه جمله اى که در مناجات وارد شده این است که فرمود: «کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً» و «کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً» و «أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ; این عزت براى من بس است که بنده تو باشم و این افتخار براى من کافى است که تو پروردگار من باشى تو آن گونه هستى که من دوست دارم و مرا چنان قرار ده که تو دوست دارى». سه جمله اى که در حکمت از آن حضرت نقل شده این است: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئ مَا یُحْسِنُهُ» و «مَا هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ» و «الْمَرْءُ مَخْبُوٌّ تَحْتَ لِسَانِهِ; ارزش هر کس به اندازه کارى است که به خوبى از عهده آن بر مى آید و آن کس که قدر و مقام خود را بشناسد هرگز هلاک نمى شود و انسان در زیر زبانش نهفته شده است». اما آن سه جمله نقل شده در ادب این است: «امْنُنْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیرَهُ» و «احْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسِیرَهُ» و «اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظِیرَهُ; به هر کس مى خواهى نعمت ببخش تا امیرش باشى و دست حاجت به هر کس مى خواهى دراز کن تا اسیرش شوى و از هر که مى خواهى بى نیاز شو تا نظیرش باشى». نویسنده کتاب مصادر بعد از ذکر این کلام شعبى مى گوید: از جاحظ (مرد فصیح و بلیغ مشهور) نقل شده که گفته است هیچ سخنى بعد از کلام خداوند و کلام رسول الله(صلى الله علیه وآله) از کسى صادر نشد مگر این که من به معارضه با آن برخاستم مگر کلماتى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) که من قادر به معارضه با آن نشدم آن کلمات چنین است: «ما هَلَکَ امْرَءٌ عَرَفَ قَدْرَهُ» و جمله «الْمَرُء عَدُوُّ ما جَهِل» و جمله «اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظیره...». (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 130)
امام (ع) فرمود: «هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ»:در سخن قبل معلوم شد كه قدر همان مقدار و منزلت شخص از داشتن فضيلت و نداشتن آن است. و هر كس منزلت خود را نداند، ممكن است از حدّ خود تجاوز كند و در نتيجه هلاك شود. مثلا كسى كه جايگاه خود را نسبت به دانش نشناسد ممكن است آن را بالاتر از موضع خود قرار دهد و يا نادانى خويش را به عقيده خود كمال بپندارد. و در نتيجه به هلاكت اخروى بيفتد و چه بسا هلاكت دنيايى را نيز در پى داشته باشد، و لازمه تجاوز او از حدّ خود، بازيچه دست و زبان مردم شدن و بدان وسيله به هلاكت رسيدن است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 229
الحادية و الاربعون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(141) و قال عليه السّلام: هلك امرء لم يعرف قدره. (77779- 77772)
المعنى:قدر الإنسان غال، و رتبته عالية، فهو أشرف المخلوقات، و زبدة الكائنات و خليفة اللَّه في أرضه، قد أمر اللَّه الملائكة المقرّبين بالسجود لأبيه، و أنزل في كتابه آية التكريم بشأنه، فقال تعالى (70- الاسراء): «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا».و افتتح باسمه سورة الدّهر فقال: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً».فالمقصود من عرفانه نفسه حفظ رتبته الانسانية بمتابعة الشرع و العمل بالحكمة و العقل و ترك الشهوات و اتّباع الشياطين الغواة، فلو جهل قدره و ترك جوهره و اتّبع بطنه و فرجه، فقد هلك، و قوله: (هلك امرؤ) يحتمل أن يكون جملة دعائيّة.الترجمة:نابود باد مرديكه اندازه خود را نشناسد.هر كس نشناخت قدر خود را در چاه هلاك سرنگون شد
هلك امرو لم يعرف قدره. «مردى كه قدر خود را نشناخت هلاك شد.»