وَ قَالَ (علیه السلام): الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ، وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ، إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِه.
و فرمود (ع): كسى كه از اعمال قومى خشنود باشد، گويى خود در داخل كارهاى آنان بوده است. بر هركس كه در مجلس فاسقان نشيند، دو گناه باشد، يكى، گناه آن كار كه مرتكب شده و يكى گناه خشنودى او به آن كار.
و آن حضرت فرمود: آن كه به عمل قومى راضى است همانند آن است كه با آن كار همراه آن قوم بوده. و بر هر وارد در باطل دو گناه است: گناه انجام باطل، و گناه رضايت به آن.
اهميّت نيّت ها (اخلاقى، سياسى):و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه از كار مردمى خشنود باشد، چونان كسى است كه همراه آنان بوده و هر كس كه به باطلى روى آورد، دو گناه بر عهده او باشد، گناه كردار باطل، و گناه خشنودى به كار باطل.
[و فرمود:] آن كه به كار كسانى خشنود است، چنان است كه در ميان كار آنان بوده است، و هر كه در باطلى پا نهاد، دو گناه بر گردن وى افتاد، گناه كردار و گناه خشنودى بدان كار.
امام عليه السّلام (در باره راضى بودن بكار ديگرى) فرموده است:كسيكه بكار گروهى خوشنود باشد مانند آنست كه با ايشان در آن كار همراه بوده (چون رضا بكار زشت مستلزم دوست داشتن آنست و آن از صفات رذيله و گناه و مستحقّ كيفر مى باشد) و (امتياز بين كننده كار و راضى بآن اينست كه) بر هر كننده كار باطل و نادرست دو گناه است (يكى) گناه بجا آوردن آن، و (ديگرى) گناه رضا و خوشنودى بآن (كه در نيّت و دل است).
امام عليه السلام فرمود : آن كس كه به كار جمعيتى راضى باشد همچون كسى است كه در آن كار با آنها شركت كرده (منتها) آن كس كه در انجام كار باطل دخالت دارد دو گناه مىكند: گناه عمل وگناه رضايت به آن (ولى شخصى كه بيرون از دايره عمل است و به آن راضى است تنها مرتكب يك گناه مىشود و آن گناه رضايت است).
گناه رضايت! امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكته مهمى مى كند كه در سرنوشت افراد و امت ها تأثير قابل توجهى دارد. مى فرمايد: «آن كس كه به كار جمعيتى راضى باشد همچون كسى است كه در آن كار با آنها شركت نموده (منتها) آن كس كه در انجام كار باطل دخالت دارد دو گناه مى كند: گناه عمل و گناه رضايت به آن (ولى شخصى كه بيرون از دايره عمل است و به آن راضى است تنها مرتكب يك گناه مى شود و آن گناه رضايت است)»; (الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْم كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ. وَعَلَى كُلِّ دَاخِل فِي بَاطِل إِثْمَانِ: إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ، وَإِثْمُ الرِّضَى بِهِ).ممكن است در بدو نظر چنين تصور شود كه اگر كسى گناهى را مرتكب نشود و هيچ گونه دخالتى حتى در اعانت و يارى گنهكاران در آن نداشته باشد چرا رضايت قلبى به آن گناه او را هم شريك گناه سازد؟ دليل آن با دقت روشن مى شود و آن اين كه هنگامى كه رضايت به كارهاى خلاف ديگران در قلب انسان جايگزين شد تدريجاً در اقوال و افعال او خود را نشان مى دهد، زيرا نمى شود انسان به چيزى محبت داشته باشد و در اعمال و اقوالش ظاهر نگردد. اضافه بر اين كسى كه به اعمال خلاف ديگران راضى مى شود هرگز به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر عمل نخواهد كرد، زيرا آن عمل را دوست دارد و به گنهكاران به سبب اين گناه عشق مى ورزد.اين مسئله بازتاب گسترده اى در آيات قرآن و روايات اسلامى دارد كه مسئله رضايت به گناه گنهكاران جزء گناهان كبيره شمرده شده و حتى عذاب الهى دامن چنين افرادى را مى گيرد. در داستان كشتن ناقه ثمود (همان معجزه الهى خداوند كه به پيامبرشان حضرت صالح داد) قرآن مى گويد: همه آن قوم بر اثر عذاب الهى از ميان رفتند در حالى كه همان گونه كه در كلام ديگرى از اميرمؤمنان به آن اشاره شده ناقه ثمود را يك نفر كشت و چون ديگران به آن رضايت دادند خداوند همگى را عذاب كرد: (وَإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا).(1)در زیارت نامه ها نیز کراراً این مطلب به چشم مى خورد که زائر لعن و نفرین مى کند به کسانى که جنایات یزیدیان را در کربلا را شنیدند و به آن رضایت دادند: «وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِه».(2)*****نكته: پيوند اهداف و خواسته ها:بر خلاف آنچه در دنياى مادى معمول است كه رضايت به اعمال مجرمانه ديگرى جرم محسوب نمى شود همان گونه كه رضايت به اعمال نيك نيكوكاران بى پاداش است، در تعليمات اسلام، مسئله رضايت به كارهاى نيكوكاران و بدكاران عنوان خاصى دارد و با صراحت در روايات آمده است كه هر كس به كار ديگرى رضايت دهد در سلك و گروه او قرار خواهد گرفت. منتها مجرمان، دو گناه دارند و راضيان به اعمال آنها يك گناه، راضيان به اعمال نيك يك ثواب دارند و عاملان دو ثواب. همان گونه كه در كلام حكمت آميز بالا آمد.مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار بابى به اين موضوع اختصاص داده و در عنوان باب مى گويد: «إنَّ مَنْ رَضِىَ بِفِعْل فَهُوَ كَمَنْ أتاهُ; كسى كه راضى به فعلى شود همانند كسى است كه آن را انجام داده است» و در ذيل آن هشت روايت نقل مى كند. از جمله حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه 183 سوره آل عمران آورده که خطاب به گروهى از کافران است که مى گفتند: ما به هیچ پیغمبرى ایمان نمى آوریم تا معجزه اى انجام دهد: «(قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِى بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ); بگو: پیامبرانى پیش از من، براى شما آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند; اگر راست مى گویید چرا آنها را به قتل رساندید؟!»(3) امام(علیه السلام) در اینجا مى فرماید: «وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ هَؤُلاَءِ لَمْ تَقْتُلُوا; معلوم است اینها که در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند انبیاى پیشین را نکشتند» «وَلَکِنْ لَقَدْ کَانَ هَوَاهُمْ مَعَ الَّذِینَ قَتَلُوا فَسَمَّاهُمُ اللَّهُ قَاتِلِینَ لِمُتَابَعَةِ هَوَاهُمْ وَ رِضَاهُمْ بِذَلِکَ الْفِعْلِ; ولى آن ها علاقه و فکرشان با قاتلان بود; از این رو خدا آنها را قاتل نامید چون خواسته و رضاى آنها به فعل آنان تعلق مى گرفت».(4)امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) در پاسخ کسى که سؤال کرد: چگونه هنگامى که حضرت مهدى(علیه السلام) قیام مى کند فرزندان قاتلان حسین(علیه السلام) را به سبب اعمال پدرانشان به قتل مى رساند در حالى که خداوند مى فرماید: «(وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى); و هیچ گناهکارى بار گناه دیگرى را به دوش نمى کشد»(5)؟ امام(علیه السلام) فرمود: به سبب آن که این فرزندان به اعمال پدرانشان رضایت دادند و به آن افتخار مى کنند و هر کس به چیزى راضى شود مانند این است که آن را انجام داده باشد، سپس امام(علیه السلام) افزود: «وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ لَکَانَ الرَّاضِی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ شَرِیکَ الْقَاتِلِ; اگر کسى در مشرق به قتل برسد و دیگرى در مغرب باشد و به آن قتل رضایت دهد شخص راضى در نزد خداوند شریک قاتل است».(6)روشن است کسانى که به قتل امام حسین(علیه السلام) راضى شوند و به آن افتخار کنند در حقیقت ناصبى اند و ناصبى ها به منزله کفار حربى هستند. روایات دیگرى نیز در همین زمینه هست که ذکر همه آنها به درازا مى کشد.مرحوم صاحب وسائل نیز در جلد 11 در کتاب «الامر بالمعروف و النهى عن المنکر» باب پنجم را به همین مسئله اختصاص داده و هفده روایت در این زمینه در آن نقل مى کند; از جمله در حدیثى از على(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند: «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَکَرِهَهُ کَانَ کَمَنْ غَابَ عَنْهُ وَمَنْ غَابَ عَنْ أَمْر فَرَضِیَهُ کَانَ کَمَنْ شَهِدَهُ; کسى که در صحنه انجام کارى حضور داشته باشد اما در دل از آن ناخشنود باشد مانند آن است که حضور نداشته و اما کسى که غایب بوده و به آن رضایت داده گویى حاضر بوده (و در آن کار شرکت داشته است)».(7)در اینجا ممکن است سؤالى مطرح شود که ما روایات فراوانى داریم که نیت معصیت، معصیت نیست در حالى که انسانى که نیت معصیت مى کند در آن لحظه قطعاً راضى به معصیت است. جایى که رضایت به معصیت خود گناهى نداشته باشد رضایت به معصیت دیگرى چگونه ممکن است موجب گناه شود؟پاسخ این سؤال روشن است; شخصى که نیت معصیت مى کند رضایت به معصیتى داده که انجام نشده و این شخص با کسى که به معصیت و گناهى که انجام گرفته است رضایت مى دهد تفاوت بسیار دارد.(8)*****پی نوشت:(1). نهج البلاغه، خطبه 201.(2). بخشى از زیارت عاشورا و زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام).(3). آل عمران، آیه 183.(4). بحارالانوار، ج 9، ص 192، ح 22.(5). اسراء، آیه 15.(6). بحارالانوار، ج 45، ص 295، ح 1.(7). وسائل الشیعه، ج 11، ص 409، ح 2.(8). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر نهج البلاغه تنها مورد دیگرى که در اسناد این کلام حکمت آمیز نقل کرده است مطلبى است که از غرر الحکم آمدى آورده که با آنچه مرحوم سید رضى آورده، تفاوت دارد و نشان مى دهد منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه در اختیار داشته، او چنین نقل مى کند «الرّاضی بِفِعْلِ قَوْم کَالدّاخِلِ فیهِ مَعَهُمْ. وَلِکُلِّ داخِل فی باطل إثْمانِ: إثْمُ الرِّضا وَإثْمُ الْعَمَلِ بِهِ». (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص136)
امام (ع) فرمود: «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ- وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ- إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَا بِهِ»:وجه شبه شركت داشتن با آنان در خشنودى به آن عمل لازمه اش علاقمندى و ميل قلبى به آن كار و رابطه آن كار با طبع اوست، امام (ع) از ورود در كار نادرست به دليل گناهانى كه در پى دارد، برحذر داشته است: گناه انجام كار، روشن است و اما گناه رضايت به كار، از آن رو كه خشنودى به كار نادرست نتيجه علاقمندى به آن است پس چنين علاقه اى خود، ناپسند و گناه است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 238
السادسة و الاربعون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(146) و قال عليه السّلام: الرّاضي بفعل قوم كالدّاخل فيه معهم و على كلّ داخل في باطل إثمان: إثم العمل به، و إثم الرّضا به. (78138- 78116)
المعنى:كلّ عمل اختياريّ يصدر من الفاعل فانّما هو تطبيق برنامج قلبيّ على سطح الفضاء الخارجي، فالعمل الاختياري يتحقّق في القلب قبل أن يظهر في الخارج و آلات الصورة القلبيّة للعمل تتركّب من تصوّره و الميل به و التصميم و الجزم على ايجاده خارجا.فالرّضا بالعمل عنوان هذا الفعل القلبي الّذي هو ألصق بالفاعل من صورته الخارجيّة، و هو المناط في مدح الفاعل و ذمّه و المكتوب في كتاب أعماله الّذي يؤتى بيمنه و يقال له «هاؤم اقرؤا كتابيه إنّي ظننت أنّي ملاق حسابيه» فيسعد بعيشة راضية أو يؤتى بشماله فيقول: «يا ليتني لم اوت كتابيه» فيصدر الفعل من الفاعل المختار مرّتين: مرّة في قلبه و باطنه، و مرّة اخرى بيده في ظاهره، فعلى كلّ داخل في الباطل إثمان: إثم العمل و هو الصورة الخارجيّة له، و إثم الرّضا و هو الصورة القلبيّة له.و الراضي بفعل قوم كالعامل معهم، لأنّه ارتكب فعلهم في المرحلة الباطنيّة و إن لم يخرجه إلى المرحلة الثانية الخارجيّة.الترجمة:پسند كننده كردار مردمى چون شريك در كار آنها است، بر هر كه در كار باطلى مداخله دارد دو گناه است: گناه كردار آن، و گناه پسنديدن آن.آنكه كار مردمى دارد پسند آن چنان باشد كه همكارى كنند هر كه در كار خلافي شد دخيل دو گنه كرد است و بار او ثقيل يك گنه از بهر كردارش بود ديگر از بهر رضا بارش بود
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص370
الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم، و على كل داخل فى باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به. «آن كس كه به كار گروهى خشنود است، چنان است كه در آن كار همراه و ميان ايشان بوده است، و هر كس در باطلى وارد شود، دو گناه بر اوست يكى گناه كردار و ديگرى گناه راضى بودن به آن.»
ميان رضايت به انجام دادن كارى و شركت در انجام دادن آن فرقى نيست، مگر نمى بينى كه اگر آن كار زشت باشد همان گونه كه فاعل آن شايسته نكوهش است، راضى به آن هم شايسته نكوهش است. رضايت به دو گونه تفسير مى شود، يكى اينكه خود او هم آن را اراده كرده بوده است، ديگرى اعتراض نكردن، - سكوت موجب رضاست- اگر خود اراده آن را داشته است، ترديد نيست كه سزاوار نكوهش است زيرا كسى كه اراده كار زشت مى كند، انجام دهنده كار زشت است. در مورد ترك اعتراض هم در صورتى كه توانايى بر اعتراض داشته باشد، ترديد نيست كه سزاوار نكوهش است. زيرا كسى كه با نبودن مانع نهى از منكر را ترك كند، شايسته نكوهش است.