وَ قَالَ (علیه السلام): لَا وَ الَّذِي أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِي غُبْرِ [غُبَّرِ] لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ تَكْشِرُ عَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ، مَا كَانَ كَذَا وَ كَذَا.
غُبْرُ لَيْلَةٍ: باقى مانده شب.الدَّهْماء: سياه، تيره.تَكْشِرُ: پيدا ميشود، آشكار مى گردد، «كشر عن اسنانه»، در هنگام خنديدن و غيره دندانهايش را آشكار كرد.الَاغَرّ: هر چيز سفيد، نيكو.
غُبر: جمع غابر، باقى ماندهدَهماء: تاريكى شديدتَكشِرُ: نمايان مى شودأغَرّ: سفيد و روشن
و فرمود (ع): نه، به خداوندى سوگند كه به توانايى او، شبى سياه را كه روزى سپيد در پى داشت، به پايان برديم، كه چنين و چنان خواهد شد.
و آن حضرت فرمود: نه، به خداوندى كه از سوى او شب كرديم در بقاياى شب تار، شبى كه لبخندش روز روشنى را مژده مى دهد، چنين و چنان نبوده.
سوگند امام عليه السّلام (اعتقادى):و درود خدا بر او، فرمود: نه، سوگند به خدايى كه با قدرت او شب تاريك را به سر برديم كه روز سپيدى در پى داشت، چنين و چنان نبود.
[و فرمود:] نه بخدايى كه از -قدرت- او درمانده شبى سياه به سر برديم كه روزى سپيدى را در پى خواهد داشت، چنين و چنان نبوده است.
امام عليه السّلام (در اخبار بظهور حضرت صاحب الزّمان) فرموده است:البتّه سوگند به خداوندى كه از (توانائى) او شب كرديم در باقى مانده شب تارى كه از روز روشن هويدا مى گردد چنين و چنان نبوده است (كه اراده و خواست خدا بر آن باشد كه همواره مردم در تاريكى ضلالت و گمراهى بدعتهاى مخالفين بسر برند، بلكه در زمان دولت حقّه و پيدايش امام زمان «عجّل اللّه فرجه» بحقائق اسلام آشنا شده از تاريكى رهائى يابند كه اين شب را سحر در پيش و اين سحر را صبح نزديك است).
امام عليه السلام فرمود: نه، سوگند به كسى كه ما را در بقاياى شب تاريك نگه داشت؛ شبى كه لبخند سپيده دمش از روزى روشن پرده برداشت، كه چنين و چنان نبوده است. (هدف از ذكر اين عبارت تنها بيان سوگند زيبا و جالب امام عليه السلام است).
سوگندى بسيار زيبا:هدف جناب سيّد رضى از ذكر اين سوگند، نشان دادن فصاحت و زيبايى كلام امام عليه السلام حتى در سوگندهاست. اما اينكه اين سوگند براى چه جارى شده است؟ يا مرحوم سيّد رضى به آن دست نيافته است و يا اگر دست يافته ذكر آن را لازم نمى دانسته است. به هر حال امام عليه السلام مى فرمايد: نه، سوگند به آن كس كه ما را در بقاياى شب تاريك نگه داشت؛ شبى كه لبخند سپيده دمش از روز روشن پرده برداشت، كه چنين و چنان نبوده است»؛ (لاَ وَالَّذِي أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِي غُبْرِ لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ، تَكْشِرُ عَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ، مَا كَانَ كَذَا وَكَذَا).امام عليه السلام در اين تشبيه جالب، نخست اشاره به تاريكى شبهاى ظلمانى مى كند («غُبْر» به معناى باقيمانده و «دَهْماء» به معناى سياه و تاريك است) كه به دنبال آن، روز روشنى است. گويى همانند انسانى است كه به هنگام لبخند، لبهاى او كنار مى رود و دندان هاى زيبايش آشكار مى شود. («تَكْشِرُ» از ريشه «كَشْر» (بر وزن نشر) به معناى كنار رفتن لبها براى خنديدن و «أغَرّ» به معناى روشن وسفيد است).اينكه امام عليه السلام اين قسم زيبا و فصيح را براى چه موضوعى ياد كرده، روشن نيست. شايد براى مرحوم سيّد رضى روشن بوده؛ ولى چون هدفش بيان زيبايى قسم بوده از ذكر آن صرف نظر كرده است. اين احتمال نيز هست كه بر سيّد رضى نيز روشن نبوده و آنچه را او به آن دست يافته اصل سوگند بوده است؛ ولى مى توان به قرينه قسمى كه امام عليه السلام ياد كرده حدس زد كه قسم، اشاره به ظهور اسلام و محو آثار شرك و كفر و بت پرستى و انتقال مردم از دوران تاريك جاهليت به دوران نورانى اسلام بوده و جمله «ما كانَ كَذا وكَذا» درواقع اشاره به نفى بعضى از بدعت هايى بود كه در اسلام گذاشته شد و در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وجود نداشت.مرحوم «مغنيه» در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: جمله (ما كان كَذا وَكَذا) ممكن است اشاره به مطلب باطلى بوده كه امام عليه السلام آن را از كسى شنيده بوده و در مقام انكار آن برآمده است؛ ولى آنچه ما ذكر كرديم مناسب تر به نظر مى رسد.در اينكه «لا» در آغاز اين قسم و مشابه آن در كلام عرب زائده است يا نافيه، در ميان مفسران و دانشمندان، گفتوگو است؛ جمعى آن را زائده نمى دانند؛ مانند آنچه در قرآن مجيد در آيه 65 سوره «نساء» آمده است كه مى فرمايد: «(فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ يُؤْمِنُونَ...). و معتقدند مطلبى قبلاً ذكر شده، آن را نفى مى كند سپس به مطلب ديگر مى پردازد؛ ولى جمعى ديگر عقيده دارند كه «لا» زائده است و براى تأكيد نفيى است كه بعدا مى آيد (و مى دانيم كه بسيارى از كلمات زائده براى تأكيد است). در تفسير فخر رازى نيز در آيه شريفه بالا دو قول نقل شده است: يكى «لا»ى زائده و براى تأكيد و ديگرى «لا»ى مفيده و براى نفى مطلبى بوده كه پيش از اين آمده است؛ ولى در تفسير جوامع الجامع، «لا» زائده گرفته شده است.
امام (ع) فرمود: «لَا وَ الَّذِي أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِي غُبَّرِ لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ- تَكْشِرُ عَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ مَا كَانَ كَذَا وَ كَذَا»:كلمه: «تكشّر» عاريه براى شب آمده است از آن رو كه از روشنى روز جدا شده، همچون كسى كه مى خندد، و اين سوگند در نهايت فصاحت است، و از چنين فصاحتى سوگند خورنده و شنونده منفعل مى گردد.
السادسة و الستون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(266) و قال عليه السّلام: لا و الّذي أمسينا منه في غبّر ليلة دهماء تكشر عن يوم أغرّ ما كان كذا و كذا. (81636- 81616)
اللغة:(غبر الليل): بقاياه (الدّهماء): السوداء المظلمة. (التكشّر): التبسّم الّذي يظهر الثنايا و الأنياب اللّامعة بياضها، و كلّ ما بدت لك من ضوء و صبح فقد بدت غرّته- المنجد.المعنى:حلف عليه السّلام باللّه الّذي يبقي الانسان طول اللّيل إلى أن يصبح، تمثيل [تكشر عن يوم أغرّ ...] و عبّر عن
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 368
طلوع الصبح بتبسّم اللّيل المظلم و ظهور طلعة الفجر الّذي تمثّل سلسلة الأسنان البيضاء، و هو من أحسن التعبيرات و أفصحها، لم يسبق به أحد، و الظاهر أنّ ما في كلامه نافية، و حلف عليه السّلام على نفي امور عرض بحضرته.قال الشارح المعتزلي: و هذا الكلام إمّا أن يكون قاله على وجه التفأل، أو أن يكون إخبارا بغيب، و الأوّل أوجه.أقول: كأنّه جعل لفظة ما في كلامه عليه السّلام موصولة و لا يفهم له معنا، فتدبّر.الترجمة:نه قسم بدان خدائى كه ما را در شبي تيره برآورد كه بروزى روشن لبخند زد چنين و چنان نبوده.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص73
و قال عليه السّلام: لا و الذى امسينا منه فى غبّر ليلة دهاء. تكشر عن يوم اغرّ، ما كان كذا و كذا. «و آن حضرت فرمود: نه سوگند به كسى كه -از قدرت او- در بازمانده شبى سياه بسر برديم كه چه بسا روز سپيدى در پى خواهد داشت كه چنين و چنان نبوده است.»
ابن ابى الحديد ضمن توضيح برخى از لغات اين سخن مى گويد: اين سخن را على عليه السّلام يا براى تفأل به خير فرموده است يا آنكه از نوع اخبار به غيب است و همان حدس نخست صحيح تر است.