جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص79
و قال عليه السّلام: كان لى فيما مضى اخ فى الله، و كان يعظّمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه، و كان خارجا من سلطان بطنه، فلا يتشهّى ما لا يجد، و لا يكثر اذا وجد، و كان اكثر دهره صامتا، فان قال بذّ القائلين، و نقع غليل السائلين، و كان ضعيفا مستضعفا، فان جاء الجد فهو ليث عاد، و صلّ واد، لا يدلى بحجّة حتى يأتى قاضيا، كان لا يلوم احدا على ما يجد العذر فى مثله حتى يسمع اعتذاره، و كان لا يشكو وجعا الا عند برئه، و كان يفعل ما يقول، و لا يقول ما لا يفعل، و كان ان غلب على الكلام لم يغلب على السكوت، و كان على ان يسمع احرص منه على ان يتكلّم، و كان اذا بدهه امران نظر ايهما اقرب الى الهوى فخالفه، فعليكم بهذه الخلائق فالزموها، و تنافسوا فيها، فان لم تستطيعوها فاعلموا انّ اخذ القليل خير من ترك الكثير. «و آن حضرت فرمود: در گذشته مرا برادرى در راه خدا بود كه خردى دنيا در ديده اش او را در چشم من بزرگ مى نمود، از حيطه سلطه شكم بر خود بيرون بود و آنچه را نمى يافت آرزو نمى كرد و چون مى يافت فراوان به كار نمى برد- اسراف نمى كرد- بيشترين روزگار خويش را خاموش بود و چون سخن مى گفت بر همه گويندگان چيره مى آمد و تشنگى پرسندگان را فرو مى نشاند. هر چند فروتن و در ديده ها افتاده بود به گاه كارزار چون شير بيشه و افعى گرزه بيابان بود. تا پيش قاضى نمى رفت حجتى نمى آورد و كسى را كه عذرى داشت تا عذرش را نمى شنود سرزنش نمى كرد. از دردى شكوه نمى كرد مگر پس از آنكه بهبود مى يافت، بدانچه مى گفت عمل مى كرد و آنچه را عمل نمى كرد نمى گفت. و اگر در سخن گفتن بر او چيره مى شدند، در خاموشى كسى بر او چيره نمى شد، بر شنيدن آزمندتر بود تا به سخن گفتن و گاهى كه او را دو كار پيش مى آمد، مى نگريست تا ببيند كدام يك به هوس نزديكتر است و همان را رها مى كرد. بر شما باد بر اين خصلتها كه ملازم آنها باشيد و با يكديگر همچشمى كنيد و اگر نتوانستيد همه را به دست آوريد. بدانيد كه گرفتن اندك بهتر است تا رها كردن بسيار.»
مردم در مورد اينكه اين برادر كه در اين سخن به او اشاره شده است، كيست اختلاف نظر دارند، برخى گفته اند: منظور از آن برادر، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و گروهى ديگر آن را بعيد دانسته و گفته اند: در مورد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اصطلاح ضعيف مستضعف به كار برده نمى شود و درباره صفات آن حضرت نظير اين كلمه مستعمل نيست، هر چند ممكن است اين كلمه را به گفتار نرم و اخلاق پسنديده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تأويل كرد، ولى به كار بردن اين لغت لايق وجود مقدس آن حضرت نيست.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص80
گروهى ديگر گفته اند: مقصود ابوذر غفارى است و گروهى آن را بعيد دانسته اند كه در وصف او آمده است كه به هنگام كارزار شير بيشه و مار گرزه بيابان بوده است، زيرا ابو ذر هيچ گاه به شجاعت و دليرى نامور نبوده است.
برخى ديگر گفته اند: مقصود مقداد بن عمرو معروف به مقداد بن اسود است كه از شيعيان مخلص على عليه السّلام و دلير و مجاهد و پسنديده سيرت بوده است و در فضيلت او احاديث صحيح مرفوع رسيده است. برخى هم گفته اند: اين كلمه اشاره به برادر معينى نيست بلكه از باب مثل است و عرب در كلام خود اين چنين عادتى دارد و در شعر فراوان آمده است كه به دوست خود چنين گفتم، و اى دوست، و به نظر من - ابن ابى الحديد- اين بهترين و درست ترين وجه آن است.
ابن ابى الحديد، سپس نمونه هايى از گفتارهاى حكمت آميز را درباره ستايش از كم خوراكى و قناعت آورده است و اشعارى از شاعران دوره جاهلى از جمله ابياتى از اعشى و شنفرى صاحب لامية العرب و ديگران آورده است و مطالبى هم از قول بزرگان نقل كرده است كه به ترجمه يكى دو مورد بسنده مى شود.
گفته مى شده است كم بخور، آسوده بخواب.
عبد الملك از ابو الزعيرعه پرسيد: آيا هرگز تخمه كرده اى؟ گفت: نه، گفت: چگونه ممكن است؟ گفت: ما غذاى خود را خوب مى پزيم و خوب مى جويم و معده خود را انباشته نمى كنيم و آن را خالى هم نمى گذاريم.
و گفته مى شده است، از نشانه هاى جوانمردى اين است كه آدمى تا هنوز اشتها دارد خوراك را بس كند.
از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت است كه فرموده اند: دلها را با بسيار خوردن و آشاميدن مميرانيد كه دل با آن دو مى ميرد، همچون كشته اى كه اگر بر آن بسيار آب دهند خشك مى شود.
امير المؤمنين على عليه السّلام در ماه رمضانى كه در آن به شهادت رسيد، شبى در خانه امام حسن و شبى در خانه امام حسين و شبى در خانه عبد الله بن جعفر - يعنى خانه دختر بزرگوارش زينب- افطار مى كرد و بيش از دو يا سه لقمه نمى خورد و چون مى گفتند
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص81
چرا آن قدر اندك مى خورد، مى فرمود: چند شبى بيش باقى نمانده است، دوست دارم در حالى كه شكمم خالى و گرسنه باشم فرمان حق در رسد. ابن ملجم كه نفرين خدا بر او باد، در همان شب او را ضربت زد.
عيسى عليه السّلام فرموده است: اى بنى اسرائيل فراوان خوراك مخوريد كه هر كس خوراك بسيار خورد، خوابش بسيار شود و هر كس بسيار بخوابد، كمتر نماز مى گزارد و آن كس كه كمتر نماز مى گزارد، در زمره غافلان نوشته مى شود.
به يوسف عليه السّلام گفته شد: با آنكه گنجينه هاى مصر همه در دست توست چرا به سيرى نمى خورى؟ فرمود: هرگاه سير شوم، گرسنگان را فراموش مى كنم.
براى شاپور ذو الاكتاف مردى از مردم استخر را براى قضاوت توصيف كردند، شاپور او را احضار كرد و بر سفره خود فرا خواند، شاپور جوجه اى را برداشت و دو نيم كرد و نيمى را مقابل آن مرد نهاد. او پيش از اينكه پادشاه از خوردن آن آسوده شود، نيمه جوجه خود را خورد. پادشاه او را به شهر خود برگرداند و گفت: پيشينيان ما مى گفته اند هر كس به خوردن خوراك سلطان آزمند باشد نسبت به اموال رعيت آزمندتر است.
مسروق روايت مى كند و مى گويد: پيش عايشه رفتم مى گريست، گفتم: چه چيز تو را به گريه واداشته است؟ گفت: نمى خواستم بگريم، ولى گريستم زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رحلت فرمود در حالى كه هرگز در روز دو بار از نان گندم سير نشد و پس از او دنيا به ما روى آورد و فراخى كرد.