وَ قَالَ (علیه السلام): لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، لَكَانَ يَجِبُ أَلَّا يُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ.
التَوَعُّد: بيم دادن، ترساندن.
و فرمود (ع): اگر خداوند، به سبب نافرمانيش، مردم را بيم نمى داد باز هم فرمانبرداريش واجب بود تا سپاس نعمتش را بگزاريم.
و آن حضرت فرمود: اگر خداوند در برابر گناه، تهديد به عذاب نكرده بود، هر آينه واجب بود به خاطر شكر نعمتش نافرمانى نشود.
مسؤوليّت نعمت ها (اعتقادى، اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى داد، لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت هايش نافرمانى نشود.
[و فرمود:] اگر خداوند از نافرمانى خود بيم نمى داد، واجب بود بشكرانه نعمت هايش نافرمانى نشود.
امام عليه السّلام (در ترك معصيت) فرموده است:اگر خداوند (مردم را بوسيله انبياء) بر معصيت و نافرمانى خود نترسانيده بود براى سپاسگزارى از نعمتهاى او واجب بود كه او را معصيت نكنند (براى آنكه شكر نعمت به گفتار و كردار عقلا واجب است پس ترك معصيت هم كه لازمه اطاعت و سپاسگزارى است واجب خواهد بود).
امام عليه السلام فرمود: اگر خدا تهديد به عذاب در برابر عصيان نكرده بود باز واجب بود كه به پاس نعمتهايش نافرمانى او نشود.
به پاس نعمت هايش عصيان مكن:امام عليه السلام در اين كلام شريف خود به نكته دقيقى در مسائل مربوط به اطاعت وترك معصيت اشاره مى كند، مى فرمايد: «اگر خداوند تهديد به عذاب در برابر عصيان نكرده بود باز واجب بود كه به پاس نعمتهايش نافرمانى او نشود»؛ (لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ آللّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ لَكَانَ يَجِبُ أَلاَّ يُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ).متكلمان، در علم كلام، نخستين مسئله اى را كه مورد بحث قرار مى دهند مسئله وجوب معرفة الله است؛ يعنى ما بايد به دنبال اين مسئله برويم كه خالق اين جهان كيست و صفاتش چيست؟ چراكه وجود خود را مشمول نعمتهاى فراوان مادى و معنوى مى بينيم و مى دانيم اين نعمتها از ما نيست؛ از لحظه انعقاد نطفه ما در رحم مادر، تا لحظه اى كه چشم از اين جهان فرو مى بنديم نعمت هايى به سوى ما سرازير است كه بسيارى از آنها را حتّى يك گام براى تحصيلش برنداشتيم. وجدان آدمى قضاوت مى كند كه به دنبال آفريننده اين نعمتها برويم و شكر منعم به جا بياوريم. از اينجا مسائل مربوط به خداشناسى و معارف دينى شكل مى گيرد. در مسائل عملى كه مربوط به اطاعت و ترك عصيان است نيز همين معنا صادق است. به فرض كه خداوند مجازاتى براى معصيت كاران قرار نداده بود بازهم وجدان ما قضاوت مى كرد كه از باب شكر منعم عصيان او را ترك كنيم. از اينجا روشن مى شود كه مسئله اطاعت فرمان خدا و ترك عصيان او مسئله اى عقلى است كه از مسئله شكر منعم، سرچشمه مى گيرد. برخلاف كسانى كه تصور مى كنند اينها تنها جنبه شرعى و قرارداد الهى دارد. ازاينرو در حديثى از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مى خوانيم كه شبى از شبها عايشه (هنگامى كه تلاش و كوشش پيامبر صلي الله عليه و آله را در عبادت پروردگار ديد) گفت: چرا اينقدر خود را به زحمت و رنج مى افكنى در حالى كه خداوند گذشته و آينده تو را بخشيده است؟ پيامبر صلي اله عليه و آله فرمود: «اى عايشه! أَلا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً؟؛ آيا بنده شكرگزار خدا نباشم؟».اضافه بر اينها مى دانيم، ترك معصيت پروردگار و اطاعت فرمان او چيزى بر جلال و عظمت او نمى افزايد، بلكه تمام واجبات داراى آثار مثبت و مصالحى است كه به فاعل آن مى رسد و تمام معاصى و گناهان داراى زيانها و آثار منفى است كه از تارك آن دور مى شود.در كتاب مناقب «ابن جوزى» دو شعر در زمينه همين روايت، از شاعرى آمده است كه بعضى گفته اند گوينده اين شعر، مولا اميرمؤمنان عليه السلام است:هَبِ الْبَعْثَ لَمْ تَأْتِنَا رُسُلُهُ وَجَاحِمَةُ النَّارِ لَمْ تُضْرَمْ أَلَيْسَ مِنَ الْوَاجِبِ الْمُسْتَحَقِّ حَيَاءُ الْعِبَادِ مِنَ الْمُنْعِمگيرم خداوند پيامبرانش را به سوى ما نفرستاده بود ـ و آتش دوزخ افروخته نبود. آيا واجب و لازم نيست ـ كه بندگان از بخشنده نعمت ها حيا كنند؟ (و ترك نافرمانى و عصيان نمايند؟)مرحوم كمره اى اين حديث را به شعر فارسى درآورده و مى گويد:خدا گر به عصيان نكردى عذاب سزا بود تركش به شكر نعمقابل توجه اينكه در حديث ديگرى از همان امام عليه السلام كه در غررالحكم آمده است مى خوانيم: «اَقَلُّ ما يَجِبُ لِلْمُنْعِمِ أنْ لا يَعْصِىَ بِنِعْمَتِهِ؛ كمترين چيزى كه به عنوان اداى حق بخشنده نعمتها واجب است اين است كه با نعمت او عصيان او نشود». مثلاً خداوند به انسان چشم و گوش بخشيده است، با چشم و گوش خود او را معصيت نكنيم، اموالى عنايت فرموده، با اين اموال به عصيان او برنخيزيم. از آنچه گفته شد اين نكته روشن مى شود كه پاداش هاى الهى، تفضلى است از سوى او نه استحقاقى از سوى بندگان، چراكه هرگونه اطاعت و ترك معصيت، حداقلِ شكر نعمت است، بنابراين استحقاقى در كار نيست و همانگونه كه در بالا آمد در اطاعت فرمان خدا و ترك معصيت او منافعى است كه به مكلفان بازمى گردد. در برابر خدمتى كه انسان دارد به خود مى كند پاداش، چه مفهومى دارد؟
امام (ع) فرمود: «لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ- لَكَانَ يَجِبُ أَلَّا يُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ»:چون شكر نعمت، در گفتار و رفتار مطابق هم، عقلا واجب است، ترك معصيت هم كه ملازم با طاعت واجبه است، آن هم واجب مى شود، زيرا لازم واجب نيز واجب است. و مقتضاى اين سخن آن است كه اگر خداوند در برابر نافرمانى خود وعده عذاب نداده بود باز هم ترك معصيت به خاطر شكر نعمت واجب بود، تا چه رسد كه وعده عذاب هم براى نافرمانى داده است، بنا بر اين به طريق اولى بايد ترك معصيت كرد.
التاسعة و السبعون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(279) و قال عليه السّلام: لو لم يتوعّد اللَّه على معصيته لكان يجب أن لا يعصى شكرا لنعمته. (81928- 81914)
المعنى:ظاهر هذا الكلام أنّ حرمة العصيان شرعيّة و مورد وعيد من اللَّه، و لكنّ التحقيق
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 382
أنّ المعصية محرّم عقلي كما أنّ الطاعة واجب عقلى، و لا يصحّ تعلّق التحريم المولوى على عنوان المعصية، فالمقصود من المعصية عنوانها الموضوعي على سبيل الفرض و بيان أنّ شكر نعمة اللَّه على عبده يكفي لوجوب إطاعته و ترك معصيته.و إذا توجّه العباد إلى أنهم مخلوقون للّه و موجودون بعنايته بحيث لو انقطع عنهم فيض وجوده و سحابة جوده يمح أثرهم من العالم، يوجبون على أنفسهم طاعته و ملازمة عبوديّته، فالوعيد أكّد هذا الواجب العقلي، فمن العجب غفلة أكثر الناس عن طاعة اللَّه، و اشتغالهم بمعصيته.الترجمة:فرمود: اگر خداوند بر نافرمانى خود تهديد بعذاب هم نكرده بود، لازم بود كه نافرمانى نشود بپاس نعمتش.خدا گر بعصيان نكردى عذاب سزا بود تركش بشكر نعم
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص81
لو لم يتوعّد الله سبحانه على معصيته، لكان يجب الّا يعصى شكرا لنعمه. «اگر خداوند بر نافرمانى خود بيم نداده بود، باز هم واجب بود كه به سپاس نعمتهايش معصيت نشود.»
معتزله مى گويند: بر فرض كه بيم و تهديدى هم شنيده نمى شد، اخلالى در اين مسأله كه واجب از لحاظ عقلى واجب شده است، وارد نمى شد. عدل و صدق و علم و امانتدارى به هر حال پسنديده و واجب است و ظلم نكردن، دروغ نگفتن، خيانت در امانت نكردن پسنديده است. البته در مورد اينكه ثواب دادن و پاداش ارزانى داشتن بر خداوند متعالى واجب است يا نه، ميان متكلمان معتزله اختلاف است. معتزله بغداد مى گويند: ثواب دادن بر خدا واجب نيست زيرا انجام دادن واجبات بر مكلف از اين جهت لازم و واجب است كه شكر نعمت منعم است و دليلى براى وجوب پاداش نيست ولى معتزله بصره بر خلاف اين مى گويند.