وَ قَالَ (علیه السلام) لِرَجُلٍ رَآهُ يَسْعَى عَلَى عَدُوٍّ لَهُ بِمَا فِيهِ إِضْرَارٌ بِنَفْسِهِ: إِنَّمَا أَنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ.
الرِّدْف: نفر دومى كه پشت سر راكب مى نشيند.
به مردى كه براى زيان رسانيدن به دشمن سعى مى كرد ولى به گونه اى كه به خود زيان مى رسانيد، فرمود: تو مانند كسى هستى كه نيزه اى در تن خود فرو كند تا كسى را كه پشت سرش بر اسب سوار شده، بكشد.
به كسى كه براى ضربه زدن به دشمنش در برنامه اى مى كوشيد كه براى خودش ضرر داشت، فرمود: تو مانند كسى هستى كه بر خود نيزه فرو مى برد تا كسى را كه پشت سر خود سوار كرده از پاى در آورد.
پرهيز از دشمنى ها (اخلاقى):و درود خدا بر او، (شخصى را ديد كه چنان بر ضد دشمنش مى كوشيد كه به خود زيان مى رسانيد، فرمود:) تو مانند كسى هستى كه نيزه در بدن خود فرو برد تا ديگرى را كه در كنار اوست بكشد.
[و مردى را ديد كه براى زيان دشمن خويش مى كوشيد و به خود زيان مى رسانيد بدو فرمود:] تو كسى را مانى كه به خود نيزه اى فرو برد تا آن را كه پس وى سوار است بكشد.
امام عليه السّلام به مردى كه ديد او را براى زيان رساندن به دشمنش در كارى مى كوشد كه بخود زيان مى رساند (در نكوهش زيان رساندن) فرمود:تو مانند كسى هستى كه بخود نيزه فرو ميكند تا بكشد كسيرا كه پس پشت او سوار است (به سينه خودش نيزه مى زند تا از پشتش بيرون آمده به سينه سوار عقب برسد و او را بكشد، و چنين كسى كه براى ديگرى بدى انديشد كه در اوّل زيان آن به خودش برسد يا بسيار خبيث و ناپاك است و يا بى خرد و نادان).
امام عليه السلام مردى را ديد كه بر ضدّ دشمنش سعايت و سخن چينى مى كند، اما از طريقى كه به خودش ضرر مى زند. به او فرمود: تو به كسى مى مانى كه نيزه بر خود مى زند تا كسى را كه پشت سرش سوار شده به قتل برساند.
به خودت ضرر مى زنى:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه، اشاره به نكته جالبى مى كند كه بعضى از افراد احمق و نادان مرتكب آن مى شوند: امام عليه السلام به كسى كه بر ضد دشمنش سعايت مى كرد؛ ولى در عين حال به خودش ضرر مى زد فرمود: «تو مانند كسى هستى كه نيزه بر خود مى زند تا كسى را كه پشت سرش سوار شده به قتل برساند»؛ (لِرَجُلٍ رَآهُ يَسْعى عَلى عَدوٍّ لَهُ، بِما فيهِ إِضرارٌ بِنَفْسِهِ: إِنَّما أَنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ).«طاعِن» از ريشه «طَعْن» شخصى است كه نيزه مى زند. «رِدْف» به معناى كسى است كه پشت سر ديگرى بر اسب يا شتر سوار مى شود. منظور اين است كه نيزه را در شكم خود فرو كند كه از پشت درآيد وبه شكم دشمنش كه پشت او سوار است برسد. اين نهايت بى عقلى و حماقت است كه براى صدمه زدن به ديگرى، خودش را از ميان بردارد.در افسانه هاى قديمى آمده است كه شخصى به همسايه اش بسيار حسادت داشت. به غلامش گفت: سر مرا از تن جدا كن و به پشت بام همسايه بينداز و بعد مأموران را خبر كن كه او قاتل است تا او را به عنوان قاتل تعقيب كنند و بگيرند. انگيزه اينگونه كارها گاه حسادت است و گاه حماقت و گاه هر دو و گاه ممكن است انسان، به دست ديگرى چنان گرفتار شود كه از زندگى سير گردد و جز اين راهى براى نجات خود نبيند.در عصر و زمان ما گروهى از وهابى هاى سلفى انتحارى كه از احمق ترين انسانها هستند، مواد منفجره به خود مى بندند و در ميان جمعيتى بى گناه، آن را منفجر مى كنند، خودشان بيش از همه متلاشى مى شوند تا ديگران را هم به قتل برسانند و از حماقت آنها اين است كه آن را وسيله اى براى قرب الى الله و جاى گرفتن در بهشت جاويدان مى دانند. سلفى هاى متعصب و خونخوار معمولا به سراغ افراد عقب مانده ذهنى مى روند و آنها را در جلساتى شستشوى مغزى مى دهند كه اگر صبح، دست به چنين كارى بزنيد، عصر در آغوش پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله هستيد. آن سبك مغزان هم باور مى كنند و به سراغ چنين جنايت هولناكى مى روند و مصداق بارز كلام مولا على عليه السلام مى شوند. انگيزه سلفى هاى تكفيرى در اين كار، تعصب، حسادت وحماقت است. آنها فكر مى كنند شيعه در اين عصر و زمان با سرعت در دنيا پيشروى مى كند و كشورهاى اسلامى را يكى پس از ديگرى تحت تأثير خود قرار مى دهد و در خارج نيز معارف مكتب اهل بيت برجسته تر از ساير گروه هاى مسلمان جلوه كرده و اين امر حسادت آنها را برانگيخته است.در زمانى كه اين بخش از سخن مولا را مى نويسيم، حكومت اسلامى شيعه با كمال قدرت بر ايران سلطه دارد، عراق نيز تحت سلطه حكومت شيعى است، در لبنان نيز به بركت پيروزى شگفت انگيز حزب الله بر دشمنان، شيعيان و پيروان مكتب اهل بيت عظمت و قدرت فوق العاده اى پيدا كرده اند و در اين اواخر، در تركيه نيز آثار پيشرفت افكار شيعى ظاهر و آشكار گشته است.مرحوم علامه شوشترى، داستانى از جنگ جمل كه مى تواند يكى از مصداق هاى كلام امام عليه السلام باشد نقل مى كند، وى مى گويد: «عبدالله بن زبير» در روز جنگ جمل مهار شتر عايشه را در دست داشت. «مالك اشتر» براى جنگ با او آماده شد. ابن زبير مهار ناقه را رها كرد و به سوى مالك آمد. آنها با هم به جنگ پرداختند و هر دو بر زمين افتادند؛ ولى مالك اشتر گلوى ابن زبير را گرفته بود. ابن زبير فرياد مى زد: بياييد من و مالك، هر دو را به قتل برسانيد. اشتر مى گويد: من از اين خوشحال شدم كه نام مرا به عنوان «مالك» برد (كه مردم چندان با آن آشنا نبودند) اگر گفته بود «اشتر»، مردم مى ريختند و ما هر دو را مى كشتند. به خدا قسم از حماقت «ابن زبير» تعجب كردم كه فرياد مى زد: من و او هر دو را به قتل برسانيد؛ در حالى كه قتل هر دو نفر سودى به حال او نداشت. من او را رها كردم و فرار كرد در حالى كه زخم عميقى در يك طرف از صورت خود برداشته بود.
امام (ع) مردى را ديد كه براى آن كه به دشمن صدمه اى بزند، به خود زيان مى رساند، فرمود: «إِنَّمَا أَنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ»:تو مانند كسى هستى كه به خود نيزه اى فرو مى برد تا كسى را كه به پشت سرش سوار است بكشد. وجه شبه همان قصد اذيت ديگرى است به وسيله اى كه باعث آزردن خويشتن است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 388
الخامسة و الثمانون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(285) و قال عليه السّلام لرجل رآه يسعى على عدوّ له بما فيه إضرار بنفسه: إنّما أنت كالطّاعن نفسه ليقتل ردفه. (82101- 82083)
اللغة:(الرّدف)، الرّجل الّذي ترتدفه خلفك على فرس أو ناقة أو غيرهما.الترجمة:مردى را ديد بر عليه دشمنش كوششي ميكرد كه بزيان خودش بود باو فرمود: همانا تو چون كسى باشي كه نيزه بر خود زني تا كسي را كه دنبالت سوار است بكشي.ديد علي بيخردى را دوان كاز ضررش خصم كند در زيان گفت تو چون طاعن خويشى عمو تا بكشى پشت سر خود عدو
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص86
و قال عليه السّلام لرجل رآه يسعى على عدو له بما فيه اضرار بنفسه: انما انت كالطاعن نفسه ليقتل ردفه.«آن حضرت مردى را ديد كه براى زيان دشمن خود مى كوشيد ولى در كوششى كه زيانش به خودش مى رسيد، فرمود: تو همچون كسى هستى كه به خويش نيزه مى زند تا آن كس را كه پشت سرش سوار است، بكشد.»