وَ قَالَ (علیه السلام): كَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً.
و فرمود (ع): مدت مقرر عمر، نگهبانى را كافى است.
و آن حضرت فرمود: اجل حتمى براى نگهدارى انسان بس است.
نگهدارندگى أجل (اعتقادى):و درود خدا بر او، فرمود: اجل، نگهبان خوبى است.(1)___________________________________________(1). در يكى از روزهاى جنگ صفّين، امام سوار بر اسب در ميان ميدان رجز مى خواند و شمشير را به گردن آويخته بود، يكى از ياران گفت: يا امير المؤمنين! خود را حفظ كن. نكند شما را غافلگير كنند. در پاسخ او جمله بالا را فرمود. «توحيد صدوق ص 264»
[و فرمود:] براى پاسبانى بس بود مدت زندگانى.
امام عليه السّلام (در باره بسر رسيدن عمر) فرموده است:براى نگاه دارى (شخص از هر پيشامدى) اجل (مدّت بسر رسيدن عمر) بس است (چون هيچكس پيش از رسيدن اجل نمى ميرد پس بآن ماند كه اجل او را نگاه دار است).
امام عليه السلام فرمود: اجل و سرنوشت قطعى، براى حفظ انسان كافى است. (تا عمر به پايان نرسد هيچ حادثه اى نمى تواند انسان را از پاى درآورد).
سرآمد مقدّر، حافظ انسان است!امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته اى اشاره مى كند كه توجه به آن انسان را در برابر حوادث سخت شجاعت مى بخشد، مى فرمايد: «اجل و سرنوشت حتمى براى حفظ انسان كافى است»؛ (كَفَى بِالأَجَلِ حاَرِساً).اشاره به اينكه هركس سرنوشت حتمى معينى دارد و تا آن زمان فرا نرسد جان او محفوظ است؛ اما هنگامى كه فرمان نهايى رسيد، هيچكس و هيچ چيز نمى تواند در برابر آن مقاومت كند.همانگونه كه در سند اين كلام شريف ذكر كرديم، مرحوم «صدوق» آن را در ضمن بيان ماجرايى از جنگ صفين آورده است. طبق اين روايت يكى از ياران على عليه السلام مى گويد: در روز صفين على عليه السلام در مقابل معاويه ايستاده بود و حتى شمشير خود را از نيام درنياورده بود. يكى از اصحابش عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! مراقب خويش باش، ما از اين مى ترسيم كه اين مرد در حمله اى غافلگيرانه شما را از پاى درآورد. امام عليه السلام فرمود: درست است كه او انسان بى دين و شقاوتمندى است ولى اجل و سرنوشت قطعى، براى حفظ انسان كافى است. هيچكس نيست مگر اينكه فرشتگانى از سوى خدا مأمور حفظ او هستند تا در چاهى سقوط نكند يا ديوارى بر او فرود نيايد و يا مصيبت بد ديگرى دامن او را نگيرد تا اجلش فرا رسد. هنگامى كه اجل او فرا رسيد او را در مقابل حوادث تنها مى گذارند. من نيز چنين هستم؛ هنگامى كه اجلم فرا رسد، شقى ترين امت مى آيد و محاسنم را با خون سرم رنگين مى سازد. اين وعده اى مسلم و كاملاً صدق است. شبيه همين كلام شريف به شكل ديگرى در حكمت 201 آمده بود.در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه اگر اين سخن را بپذيريم بايد تمام اقدامات احتياطى در برابر حوادث گوناگون و در مقابل دشمنان را ترك كنيم؛ نه سپرى در جنگ لازم خواهد بود و نه درست كردن سنگر، نه وسايل اختفا و نه پرهيز از جاده هاى خطرناك وغذاهاى مشكوك، بلكه بايد بگوييم تا سرآمد عمر ما نرسد هيچ چيز و هيچكس نمى تواند به ما آسيبى برساند. اين مطلبى است كه نه با تعليمات قرآن و اسلام منطبق است و نه با منطق عقل. حتى قرآن مجيد مى فرمايد كه به هنگام نمازِ خوف در برابر دشمن تا ناچار نشويد وسايل حفاظتى خود (مانند سپر و زره و خود) را از خود دور نسازيد.پيش از اين در ذيل همان حكمت 201 و همچنين در جلد سوم، ذيل خطبه 62 پاسخى به اين سؤال داده ايم. در اينجا به كلامى كه از علامه مجلسى؛ در بحارالانوار يافتيم اشاره مى كنيم. او درواقع در پاسخ اين سؤال چنين مى گويد: اوّلاً اين در مواردى بوده است كه مردم به اندك چيزى از حوادث مى ترسيدند وبه احتمالات بعيده ترتيب اثر مى دادند. امام عليه السلام مى فرمايد: به اينگونه احتمالات و توهمات بعيد اعتنا نكنند؛ تا اجل كسى فرا نرسد از دنيا نمى رود. ثانيآ ممكن است اين از خصائص خود امام عليه السلام باشد، زيرا او طبق خبرى كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله به آن حضرت داده بود، زمان اجل خود را مى دانست و يقين داشت كه پيش از آن، حادثه اى او را تهديد نمى كند، ازاينرو مى فرمود: اجل من، حارس و نگهبان من است؛ ولى ديگران كه چنين اطلاعى ندارند، از مواردى كه خطر عقلايى دارد بايد بپرهيزند و به حكم «(وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ) خود را به خطر نيفكنند.سپس به حديثى از امام صادق عليه السلام اشاره مى كند كه آن حضرت مى گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «خَمْسَةٌ لا يُسْتَجَابُ لَهُمْ أَحَدُهُمْ رَجُلٌ مَرَّ بِحَائِطٍ مَائِلٍ وَهُوَ يُقْبِلُ إِلَيْهِ وَلَمْ يُسْرِعِ الْمَشْيَ حَتَّى سَقَطَ عَلَيْهِ...؛ پنج گروهند كه دعايشان مستجاب نمى شود: اوّل كسى است كه از كنار ديوار كجى عبور مى كند در حالى كه ديوار به سوى او خم شده و با اين حال، سريع نمى گذرد تا ديوار بر او سقوط مى كند (اين شخص اگر آهسته عبور كند و دعا كند خدايا! مرا حفظ كن، دعاى او مستجاب نمى شود)».به هرحال تفسيراوّل مناسبتر به نظر مى رسد، زيرا ظاهر روايت عموميت دارد.
امام (ع) فرمود: «كَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً»:كلمه «حارس» را به اين جهت كه انسان تا وقتى اجلش نرسيده و چون نگهبانى او را نگاه مى دارد، استعاره آورده است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 395
الخامسة و التسعون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(295) و قال عليه السّلام: كفى بالأجل حارسا. (82247- 82242)
المعنى:من الامور المحولة على القضا الخارجة عن قدرة الانسان و كسبه مدّة عمره المعبّر عنه بالأجل، فهو ضدّ الموت، و قد قضى اللَّه لكلّ انسان أجلا مسمّى كما قال تعالى «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ» (2- الانعام) فالأجل بنفسه يحرس الانسان عن المهالك حتّى يستوفي عمره المقدّر.الترجمة:فرمود: خود مدّت عمر مقدّر براى پاسبان جان انسان بس است.عمر خود پاسبان جان باشد كه درون بشر نهان باشد
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص90
كفى بالاجل حارسا. «بسنده است به اجل نگهبانى.»
در اين مورد پيش از اين سخن گفته شد، و على عليه السّلام مى فرموده است: بر من از خداوند سپرى است استوار كه چون روزگارم سرآيد، آن سپر مرا تسليم مى كند و در آن هنگام تير خطا نمى كند و زخم بهبود نمى يابد.