وَ قَالَ لَهُ بَعْضُ الْيَهُودِ مَا دَفَنْتُمْ نَبِيَّكُمْ حَتَّى اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ، فَقَالَ (علیه السلام) لَهُ:إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لَا فِيهِ، وَ لَكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ "اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ، قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ".
يكى از يهوديان گفت: هنوز پيغمبرتان را دفن نكرده بوديد كه در او اختلاف نموديد در پاسخ او فرمود:ما در باره جانشينى او اختلاف كرديم نه در باره او. ولى شما هنوز پاهايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به پيغمبرتان گفتيد «همان طور كه آنها را خدايانى است براى ما هم خدايى بساز. گفت: شما مردمى بى خرد هستيد.»
بعضى از يهود گفتند: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده بوديد كه در باره اش دچار اختلاف شديد فرمود:ما نسبت به آنچه از او رسيده بود اختلاف كرديم نه در باره شخص او، ولى شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد: براى ما از بت خدايى قرار داده چنانكه اينان را خدايانى است، موسى گفت: شما مردمى نفهم هستيد».
اختلاف مسلمين و انحراف يهوديان (اعتقادى، سياسى):و درود خدا بر او، (شخصى يهودى به امام گفت: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده، در باره اش اختلاف كرديد، امام فرمود:)ما در باره آنچه كه از او رسيده اختلاف كرديم، نه در خود او، امّا شما يهوديان، هنوز پاى شما پس از نجات از درياى نيل خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد: «براى ما خدايى بساز، چنانكه بت پرستان خدايى دارند» و پيامبر شما گفت: «شما مردمى نادانيد».
[يهوديى او را گفت پيامبر خود را به خاك نسپرده در باره اش خلاف ورزيديد. امام فرمود:]ما در باره آنچه از او رسيده خلاف ورزيديم نه در باره او، ليكن شما پايتان را از ترى دريا خشك نگرديده پيامبر خود را گفتيد «براى ما خدايى بساز چنانكه ايشان را خدايان است، و او گفت شما مردمى نادانيد».
بامام عليه السّلام يكى از يهود گفت شما (مسلمانان) پيغمبرتان را بخاك نسپرده بوديد كه در باره او اختلاف نموديد، حضرت (در سرزنش يهود) باو فرمود:ما اختلاف نموديم از او (در باره جانشينى در امّت او) نه در باره او (در پيغمبرى او و يگانگى خدا و آنچه فرموده بود اختلاف نداشتيم) ولى هنوز پاهاى شما از آب دريا خشك نشده بود (هنگاميكه خدا شما يهود را از فرعونيان نجات داد و دريا را برايتان شكافت تا گذشتيد و فرعونيان را در دريا غرق نمود، با ديدن همه اين آيات و نشانه هاى توحيد چون به كنار دريا رسيده گروهى را ديديد كه بتهائى را مى پرستيدند از روى نفهمى و نافرمانى) به پيغمبر خود (حضرت موسى عليه السّلام) گفتيد: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» سوره 7 آیه 138 يعنى) براى ما خدائى (كه ببينيم) مانند خدايانى كه ايشان را است قرار ده، موسى گفت: شما سخت مردم نادانى هستيد (و در گمراهى فرو رفته ايد كه با ديدن اين همه آيات و نشانه هاى توحيد باز چنين سخن نادرست مى گوئيد).
بعضى از يهوديان به آن حضرت (امام عليه السلام) گفتند: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده بوديد دربارهاش اختلاف كرديد! امام عليه السلام در پاسخ فرمود:ما درمورد آنچه از (وصاياى) او رسيده بود اختلاف كرديم، نه درباره خودش؛ اما شما پس از عبور از دريا (و غرق شدن فرعونيان) هنوز پاهايتان خشك نشده بود به پيامبر خود گفتيد: براى ما هم بتى بساز همانگونه كه اين قوم بت پرست (اشاره به بت پرستانى است كه مشاهده كردند) بت هايى دارند و موسى به شما گفت: شما مردم نادانى هستيد (كه بعد از اين همه معجزات الهى در توحيد شك مى كنيد).
پاسخ دندانشكن به ايراد يهود:در اين كلام شريف، امام عليه السلام پاسخ دندان شكنى به ايراد بعضى از يهود مى دهد كه از روى سرزنش به امام عليه السلام عرض كردند: «شما هنوز پيغمبرتان را دفن نكرده بوديد درباره او اختلاف كرديد»؛ (وَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْيَهُودِ مَا دَفَنْتُمْ نَبِيَّكُمْ حَتَّى اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ).«امام عليه السلام در پاسخ فرمود: ما درباره او اختلاف نكرديم، بلكه در آنچه از طرف او به ما رسيده بود در امر خلافت اختلاف كرديم؛ ولى شما در حيات موسى پس از عبور از نيل (با مشاهده آن همه معجزات) هنوز پاهايتان خشك نشده بود به پيامبرتان گفتيد: براى ما بتى قرار بده، همانگونه كه آنها (اشاره به بت پرستانى است كه بر سر راهشان بودند) بتهايى دارند و موسى به شما گفت: شما جمعيت نادانى هستيد. (چراكه اين همه معجزات را ديده ايد و هنوز در اصل توحيد فرو مانده ايد)»؛ (فَقال عليه السلام له: إِنَّما اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لاَ فِيهِ، وَلكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ: (اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ فَقَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ)).از حديث شريف بالا استفاده مى شود كه اسلام، آزادى وسيعى به غير مسلمانان در محيط اسلام داده بود كه حتى افراد عادى يهودى مى توانستند رئيس مسلمانان را به چالش بكشند و سؤال معنادارى بيان كنند و حتى مسلمانان را سرزنش كنند كه چرا هنوز پيغمبرتان مدفون نشده بود اختلاف كرديد؛ اما هنگامى كه با پاسخ دندانشكنى روبرو مى شدند گاه چنان تحت تأثير قرار مى گرفتند كه دين اسلام را برمى گزيدند چنانكه در بعضى از كتابها پس از نقل اين روايت مى خوانيم: «فَأَسْلَمَ الْيَهُودِىُّ؛ مرد يهودى، مسلمان شد».امام عليه السلام در اين پاسخ دست روى نقطه حساسى گذاشت و آن اينكه ما درمورد پيغمبر و اصول دينمان هيچ اختلافى نداريم؛ خدا را به يگانگى مى شناسيم و پيغمبرمان را خاتم انبيا؛ ولى شما بعد از ديدن آن معجزات عجيب، شكافتن دريا و عبور توأم با سلامت از جاده اى كه ميان دريا نمايان شد و سپس غرق شدن فرعون و لشكرش در همان جاده براثر جمع شدن آب دريا، با اين همه چشمتان كه به بتهاى بت پرستان افتاد، هوس بت پرستى كرديد وگفتيد: اى موسى! تو هم براى ما بتى بساز مانند آنها. آرى شما در اصل توحيد كه مهمترين اصل دين است با پيغمبرتان به مخالفت برخاستيد.تعبير به «إِنَّما اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فِيهِ» عبارت فصيح و كوتاهى است كه تمام مطلب را دربر دارد. البته مفهوم اين سخن آن نيست كه امامت از فروع دين است آنگونه كه ابن ابى الحديد به آن اشاره كرده، بلكه منظور امام عليه السلام اين است كه ما در اصل توحيد و نبوت هيچگونه اختلافى با هم نداريم ولى شما، هم در توحيد به شك افتاديد وهم به مخالفت پيامبرتان برخاستيد و اين دو قابل مقايسه با اختلاف ما نيست.علامه شوشترى؛ در شرح نهج البلاغه خود پاسخ امام عليه السلام را پاسخ جدلى براى خاموش كردن دشمن دانسته است وگرنه اختلاف مسلمانان را اگرچه در ظاهر مربوط به چيزى مى داند كه از پيغمبر صلي الله عليه و آله درباره امامت رسيده؛ ولى مى گويد كه در باطن، اختلاف بر سر خود پيغمبر صلي الله عليه و آله بوده است و به تعبير ديگر، گروهى به مخالفت با پيامبر صلي الله عليه و آله برخاسته بودند. بايد توجه داشت كه اجتماع كنندگان در سقيفه به بهانه اينكه پيغمبر صلي الله عليه و آله نصّى به امر ولايت و خلافت نداشته و آن را به خود ما واگذار كرده است، پس خليفه را بايد خودمان تعيين كنيم. خليفه را برگزيدند و اين به آن معناست كه همگى به پيامبر صلي الله عليه و آله احترام مى گذاشتند، هرچند بعضى از گفته هاى او را با توجيه نادرست مخالفت مى كردند.قابل توجه است كه جواب امام عليه السلام به اين يهودى اين پيام را براى همه مسلمانان دارد كه نبايد اختلافاتشان را در برابر دشمن پررنگ كنند، بلكه اگر اختلافى هست آن را كمرنگ نشان دهند. به عكس آنچه امروز از بعضى از افراد نادان مى بينيم كه اصرار دارند اختلافات مذهبى را به اصل اسلام و توحيد وخداپرستى بازگردانند.
يكى از يهوديان به امام (ع) عرض كرد «پيغمبرتان را هنوز به خاك نسپرده بوديد كه در باره او اختلاف كرديد». امام (ع) فرمود: «إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لَا فِيهِ- وَ لَكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ- حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ- اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ- قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»:مقصود امام (ع) آن است كه ما در نبوّت پيامبر (ص) اختلاف نكرديم و شكى در آن نداشتيم بلكه اختلاف ما ناشى از او بود، يعنى به سبب شبهه بعضى آيات و رواياتى بود كه از آن حضرت رسيده بود، بعضى از ما آنها را درك نكرديم، امّا شما اختلاف پيدا كرديد كه آيا آفريدگارى داريد يا نه تا آنجا كه گفتيد، براى ما خدايى قرار ده و اين خود به طريق اولى باعث شكّ در نبوّت پيامبرتان نيز هست.
السادسة بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(306) و قال له عليه السّلام بعض اليهود: ما دفنتم نبيّكم حتّى اختلفتم فيه؟ فقال عليه السّلام له: إنّما اختلفنا عنه لا فيه، و لكنّكم ما جفّت أرجلكم من البحر حتّى قلتم لنبيّكم: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (138- الاعراف). (82538- 82500)
المعنى:أجاب عليه السّلام اليهود بأنّ اختلافنا بعد نبيّنا فيما صدر عنه صلوات اللَّه عليه في أمر الوصاية و لا اختلاف بيننا في ما جاء به من التوحيد، و لا فى نبوّته، و أما أنتم اليهود فقد اختلفتم في حياة موسى عليه السّلام فى أصل دعوته و هو التوحيد و معرفة اللَّه تعالى فقلتم له: اجعل لنا صنما إلها نراه و نعبده فما أسوأ حالكم.قال في الشرح المعتزلي: و قد روي حديث اليهودي على وجه آخر، قيل:قال يهوديّ لعلىّ عليه السّلام: اختلفتم بعد نبيّكم و لم يجفّ ماؤه؟- يعنى غسله صلّى اللَّه عليه و آله-
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 405
فقال عليه السّلام: أنتم قلتم: اجعل لنا إلها كما لهم آلهة، و لما يجفّ ماؤكم.الترجمة:يكى از يهوديها بحضرتش عرض كرد: پيغمبر خود را بخاك نسپرديد تا در باره او اختلاف كرديد؟ در پاسخ فرمود: ما در باره او اختلاف نداريم در آنچه وصيت كرده اختلاف داريم ولي شما هنوز آب دريا از پايتان نخشكيده بود كه در باره خدا بشك افتاديد و به پيغمبر خود كه زنده و برازنده بود گفتيد «يك معبود براى ما مقرّر دار بمانند معبودى كه اين بت پرستان دارند و بپاسخ شما گفت: راستى كه شماها مردم نادانى هستيد».يك يهودي گفت از راه عناد با علي آن سرور و مير عباد دفن ناكرده پيمبر در خلاف او فتاديد اندر ان فخر مناف گفت اندر وى خلاف از ما مجو بر سر ميراث او شد گفتگو ليك خودتان چون ز دريا بر شديد تا هنوز از آب دريا تر بديد از نبيّ خود طلب كرديد بت از خدا برگشته و رو سوى بت گفت موسى راستى اى قوم من جمله نادانيد و اهل ريب و فن
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص96
و قال لبعض اليهود حين قال له: ما دفنتم نبيكم حتى اختلفتم فيه فقال له: انما اختلفنا عنه لا فيه، و لكنكم ما جفّت ارجلكم من البحر حتى قلتم لنبيكم: «اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ... ».به يكى از يهوديان كه به آن حضرت گفت: هنوز پيامبر خود را به خاك نسپرده بوديد كه درباره اش خلاف كرديد، فرمود: «ما درباره آنچه از او رسيده است خلاف ورزيديم نه درباره خودش، ولى شما هنوز پايتان از ترى دريا خشك نشده بود كه پيامبر خود را گفتيد، براى ما خدايى بساز همان گونه كه آنان را خدايانى است، و او گفت: همانا شما مردمى نادانيد.»
اين گفتار على عليه السّلام چه زيباست كه فرموده است: «درباره آنچه از او رسيده است اختلاف ورزيديم نه درباره خود او.»، و اين بدان سبب است كه اختلاف در توحيد و نبوت نبوده است بلكه اختلاف در فروع ديگرى كه خارج از اين است نظير امامت و ميراث و اينكه پرداخت زكات واجب است يا نه بوده است و حال آنكه يهوديان چنين اختلافى نكردند و اختلاف ايشان در توحيد كه پايه اصلى است، بوده است.
مفسران گفته اند: يهوديان از كنار قومى گذشتند كه بتهايى به شكل گاو را مى پرستيدند، از موسى خواستند كه براى ايشان خدايى چون يكى از آنها بسازد، اين هم پس از مشاهده نشانه ها و معجزات بسيار و خلاص شدن ايشان از قيد بردگى و عبورشان از دريا و ديدن غرق شدن فرعون بوده است و اين غايت نادانى است.
اين حديث به گونه ديگرى هم نقل شده است كه مردى يهودى به على عليه السّلام گفت: هنوز آب غسل پيامبرتان خشك نشده بود، اختلاف كرديد، فرمود: شما هنوز آب پايتان خشك نشده بود كه گفتيد «براى ما خدايى بساز.»