وَ قَالَ (علیه السلام): أَقَلُّ مَا يَلْزَمُكُمْ لِلَّهِ، أَلَّا تَسْتَعِينُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ.
و فرمود (ع): كمترين حقى كه خداى سبحان را بر عهده شماست، اين است كه از نعمتهايش در راه نافرمانيش يارى نخواهى.
و آن حضرت فرمود: كمترين حقّى كه براى خدا بر عهده شماست اين است كه به نعمت هايش بر گناه يارى نخواهيد.
مسؤوليت نعمت ها (اعتقادى):و درود خدا بر او، فرمود: كمترين حق خدا بر عهده شما اينكه از نعمت هاى الهى در گناهان يارى نگيريد.
[و فرمود:] كمترين حقى كه از خداى سبحان بر گردن شماست اين كه از نعمتهاى او در راه نافرمانى اش يارى نبايد خواست.
امام عليه السّلام (در دور ماندن از گناه) فرموده است:كمتر چيزيكه لازم است شما براى خداوند سبحان بجا آوريد آنست كه به نعمتهاى او بر معصيتهايش كمك نطلبيد (كه موجب خشم او گردد، زيرا بهر كه نعمتى دهد واجب است آنرا در راه طاعت و بندگى بكار برد تا سپاسگزار بوده نعمت او افزوده شود، و اگر اين همّت را نداشت اقلّا آنرا در آنچه مباح و روا است صرف نمايد نه كه آنرا در راه معصيت و نافرمانى بكار برد).
امام عليه السلام فرمود: كمترين حقى كه خدا بر شما دارد اين است كه با استمداد از نعمتهايش او را معصيت نكنيد.
با نعمتهايش او را معصيت مكن:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى اشاره مى كند و آن اينكه «انسان در برابر نعمتهايى كه خداوند به وى داده كمترين وظيفه اش اين است كه نعمتهايش را وسيله معصيت او قرار ندهد»؛ (أَقَلُّ مَا يَلْزَمُكُمْ لِلّهِ أَلاَّ تَسْتَعِينُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ).نافرمانى مولا هميشه زشت است، ولى زشت ترين حالات نافرمانى و عصيان اين است كه انسان نعمتهاى او را وسيله نافرمانى وى قرار دهد. در بعضى از تواريخ آمده است «سبكتكين» كه از كاركنان عزالدوله بختيار بود بر ضد او خروج كرد. «صابى» نويسنده معروف از طرف عز الدوله نامه اى به او نوشت كه اى كاش مى دانستم با چه وسيله اى بر ضد ما قيام كرده اى، در حالى كه پرچم ما بالاى سرت در اهتزاز است و بردگان ما در طرف راست و چپ تو قرار دارند و اسبهاى سوارى تو علامت ما را بر خود دارند و لباسهايى كه بر تن دارى به وسيله ما بافته شده است و سلاح هايى كه براى دشمنانمان تهيه كرده بوديم در دست توست. از اين مثال تاريخى به خوبى روشن مى شود كه چه اندازه زشت است كه انسان مشمول نعمتى از سوى ديگرى شود و همان نعمت را بردارد و بر ضد او اقدام كند.پيام ديگرى كه اين گفتار حكيمانه دارد اين است كه انسان هر گناهى كه مى كند به يقين با استفاده از يكى از نعمتهاى الهى است؛ چشم، گوش، دست، پا، فكر، قدرت و مواهب ديگر همه نعمتهاى پروردگارند و انسان بدون استفاده از اينها نمى تواند كار خلافى انجام دهد، بنابراين مفهوم كلام اين مى شود كه انسان منصف نبايد هيچ گناهى كند، زيرا هر گناهى مرتكب شود با استفاده از يكى از نعمتهاى خداست و اين كار بسيار شرم آور است. در حديث قدسى آمده است: «مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضَائِي وَلَمْ يَشْكُرْ لِنَعْمَائِي وَلَمْ يَصْبِرْ عَلَى بَلائِي فَلْيَتَّخِذْ رَبّاً سِوَاي وَلْيَخْرُجْ مِنْ أرْضي وَسَمائي؛ كسى كه شكر نعمتهاى مرا به جا نياورد و صبر بر بلا و آزمونهاى من نكند، پروردگارى غير از من را جستوجو كند و از ميان زمين و آسمان من خارج شود».در حديث ديگرى امام حسين عليه السلام در پاسخ كسى كه گفت: من مرد گناهكارى هستم و نمى توانم ترك معصيت كنم مرا موعظه اى كن. فرمود: «افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِکَ لا تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالثَّانِي اخْرُجْ مِنْ وَلايَةِ اللَّهِ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لا يَرَاکَ اللَّهُ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَکُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَکَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِکَ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَکَ مَالِکٌ فِي النَّارِ فَلا تَدْخُلْ فِي النَّارِ وَأَذْنِبْ مَا شِئْت؛ پنج چيز را انجام بده سپس هرچه مى خواهى گناه كن. (نخست آنكه) روزىِ خدا را مخور وهرچه مى خواهى گناه كن. (دوم) از ولايت خدا بيرون رو و هرچه مى خواهى گناه كن، (سوم) محلى را طلب كن كه خدا تو را در آنجا نبيند و هر گناهى مى خواهى انجام ده، (چهارم) هنگامى كه فرشته مرگ به سراغ تو مى آيد تا قبض روحت كند او را از خود دور كن سپس هر گناهى مى خواهى انجام ده. (پنجم) هنگامى كه مالك دوزخ تو را وارد آن مى كند مقاومت كن و داخل در آتش مشو وهر گناهى مى خواهى انجام ده».در اين حديث منطق روشنى به كار رفته است و آن اينكه انسان در پنج موقف گرفتار است كه هر يك از آنها براى ترك گناه كافى است: از يكسو دائماً بر سر خوان نعمت خدا نشسته و از رزق او استفاده مى كند. آيا با اين حال وجدان انسانِ بيدار اجازه مى دهد گناهى كند؟ ديگر اينكه دائمآ تحت سرپرستى خداست و خدا فرشتگانى را براى حفظ او مأمور كرده است. آيا شرم آور نيست كه انسان تحت اين حفاظت به معصيت مولايش بپردازد؟ سوم اينكه تمام عالم، محضر خداست آيا شرم آور نيست كه انسان در محضر او مرتكب گناه شود؟ چهارم و پنجم اينكه انسان گنهكار چه بخواهد و چه نخواهد روزى به دست ملك الموت قبض روح مى شود و در عرصه محشر به حساب او مى رسند و او را مجازات خواهند كرد. آيا مى تواند در مقابل فرشته مرگ مقاومت كند و يا بر مالك دوزخ غلبه نمايد؟ حال كه خود را اسير چنگال آنها مى بيند چگونه به خود اجازه مى دهد آشكارا به مخالفت فرمان خدا برخيزد و آلوده انواع گناهان شود؟ فكر كردن در اين امور براى بازداشتن انسان از گناه، به يقين كافى است.
امام (ع) فرمود: «أَقَلُّ مَا يَلْزَمُكُمْ لِلَّهِ- أَلَّا تَسْتَعِينُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ»:توضيح آن كه، اقتضاى عدالت آن است كه از نعمت الهى براى طاعت او استفاده شود، پس اگر چنين كارى نشد، دست كم، نعمت را در راههاى جايز به كار ببرند نه اين كه از نعمت الهى براى نافرمانى او كمك بگيرند، زيرا آن باعث خشم خداست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 417
التاسعة عشرة بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(319) و قال عليه السّلام: أقلّ ما يلزمكم للّه سبحانه أن لا تستعينوا بنعمه على معاصيه. (82856- 82845)
المعنى:نبّه عليه السّلام على أنّ صدور المعصية من العبد يكاد أن لا يكون مقدورا بالنظر إلى العقل السليم و الاعتقاد باللّه، لأنّه بعد الاعتقاد بأنّه الخالق المنعم أقلّ ما يلزم على العبد في مقام العبوديّة أن لا يستعين بنعمته على عصيانه، و أيّ عصيان يمكن صدوره من العبد بدون الاستعانة من نعمه تعالى، و يكون كلامه هذا نظير ما حكي من الحديث القدسي: «من لم يشكر نعمائي، و لم يصبر على بلائي، فليطلب ربّا سواي و ليخرج من بين أرضي و سمائي».الترجمة:فرمود: كمترين حقى كه لازمست شما براي خدا رعايت كنيد اينست كه از نعمتش در نافرمانيش كمك نجوئيد.كمترين حق خدا بر گردنت ترك صرف نعمتش در معصيت
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 104
اقلّ ما يلزمكم للّه سبحانه الّا تستعينوا بنعمه على معاصيه. «كمترين حقى كه براى خداوند سبحان بر عهده شماست، اين است كه از نعمتهاى او در نافرمانيهايش يارى مجوييد.»
در اين ترديد نيست كه از كارهاى بسيار زشت يكى اين است كه اگر پادشاهى به يكى از رعيت خود مال و سلاح و بردگان ارزانى دارد، آن شخص اين نعمتها را ماده عصيان و ابزار خروج بر او قرار دهد و همراه با آن بردگان و سلاح به جنگ با پادشاه برخيزد.
صابى در نامه اى كه از سوى عزّ الدوله بختيار براى سبكتكين نوشت، چنين آورده است و چه نيكوست: اى كاش مى دانستم چگونه ياراى مقاومت در برابر ما مى كنى و حال آنكه اين پرچمهاى ماست كه هنوز بر سرت سايه افكنده و بردگان ما بر جانب چپ و راست تو هستند و هنوز اسبهايى كه داغ ما را دارند زير ران تو و جامه هاى بافته شده به نام ما بر تن توست و سلاحهاى تيز شده ما براى دشمنانمان در دست توست.