وَ قَالَ (عليه السلام): السُّلْطَانُ وَزَعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِه.
الْوَزَعَة: جمع «وازع»، حاكمى كه از مخالفت با دين جلوگيری ميكند.
و فرمود (ع): حاكمان پاسبانان خداوند هستند، در روى زمين.
و آن حضرت فرمود: حاكمان پاسبانان خداوند در زمين اند.
مسؤوليّت رهبرى (سياسى):و درود خدا بر او، فرمود: حاكم اسلامى، پاسبان خدا در زمين اوست.
[و فرمود:] قدرت حاكمان پاسبانان خداست در زمين او.
امام عليه السّلام (در باره پادشاهان) فرموده است:پادشاهان پاسبانان خدايند در زمين (كه مردم را از آزار رساندن و هر ناپسندى بيكديگر جلوگيرى مى نمايند. و الف و لام السّلطان الف و لام جنس است كه همه پادشاهان را شامل ميشود و از اينرو خبر آنرا «وزعة» فرموده كه جمع «وازع» است يعنى حاكم و پاسبان).
امام عليه السلام فرمود: سلطان (عادل) پاسدار الهى در زمين اوست.
نقش سلطان عادل:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى اشاره دارد و مى فرمايد: «سلطان (عادل) پاسدار الهى در زمين اوست»؛ (السُّلْطَانُ وَزَعَةُ آللّهِ فِي أَرْضِهِ).اشاره به اينكه وجود قوانين و دستورات الهى به تنهايى براى جلوگيرى از نافرمانى ها و گناهان و ظلم ظالمان و تجاوز متجاوزان كافى نيست، بلكه نيروى بازدارنده اى لازم است كه افراد متخلف را از كار خود بازدارد و آن قدرت حاكم عادل است. «سلطان»، هم به معناى قدرت و سلطه مى آيد؛ مانند آيه «(إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ)؛ سلطه شيطان تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرفته اند و به خدا مشرك مى شوند (و از شيطان پيروى مى كنند)». و هم به معناى صاحب قدرت؛ مانند آنچه در روايت عمر بن حنظله آمده است كه دو نفر از شيعيان با هم اختلاف داشتند «فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَإِلَى الْقُضَاةِ؛ آنها داورى را نزد سلطان و نزد قضاةِ (او) بردند». كه امام عليه السلام فرمود: كار درستى نيست سپس دستورى براى داورى صحيح صادر فرمود.روشن است كه منظور از واژه سلطان در كلام حكيمانه مورد بحث، همان صاحب قدرت است، زيرا مى فرمايد: «او پاسدار الهى در زمين است». حال آيا «سلطان» در اينجا به معناى هر صاحب قدرتى است تا مفهومش همان مفهوم كلام ديگر مولا باشد كه فرمود: «لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُوْمِنُ وَيَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ؛ مردم بايد امير و سرپرستى داشته باشند خواه خوب باشد يا بد (زيرا اگر دسترسى به حاكم نيكوكار و عادل نباشد وجود امير فاجر از نبودن او و حاكميت هرج و مرج بهتر است) اميرى كه در حكومتش، مؤمن به كار خويش بپردازد و كافر از مواهب مادى بهره مند شود». البته معمول است كه حتى حكومت هاى فاسد براى ادامه حكومت خويش ناچارند تا آنجا كه مى شود امنيت را براى مردم فراهم كنند و تا حدى در رفاه مادى مردم بكوشند و از ديگر ظالمان جلوگيرى كنند، بنابراين وجودشان از عدمشان بهتر است.احتمال ديگر اين است كه منظور از سلطان در اينجا سلطان عادل است، زيرا امام عليه السلام تعبير به «وَزَعَةُ اللهِ» (پاسدار الهى) كرده و انتساب او به خدا با ظالم وبيدادگر بودنش تناسبى ندارد. اين احتمال نزديكتر به نظر مى رسد. ازاينرو در حديثى از رسول خدا صلي الله عليه و آله مى خوانيم: «السُّلْطَانُ ظِلُّ اللَّهِ فِي الاَْرْض؛ سلطان سايه خداوند در زمين است».در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «السُّلْطانُ الْعادِلُ الْمُتواضِعُ ظِلُّ اللهِ وَ رُمْحُهُ فِي الاْرْضِ؛ سلطان عادل و متواضع سايه خدا و نيزه (قدرت) او در زمين است».«وَزَعَة» جمع «وازِع» از ريشه «وزع» (بر وزن وضع) به معناى بازداشتن وبرحذرداشتن آمده است. واژه «وازع» به كسى گفته مى شود كه از چيزى پاسدارى ونگاهبانى مى كند.پيام خاصى كه اين كلام نورانى دربر دارد اين است كه جامعه اسلامى بدون حكومت قوى كه مردم، خود را موظف به پيروى از آن بدانند اداره نمى شود وهنگامى كه فرد قوى و عادلى در رأس حكومت قرار گيرد همه بايد از او پيروى كنند تا نظم صحيح بر جامعه حاكم گردد و هرج و مرج و بى قانونى برچيده شود.اين سخن را با روايت ديگرى پايان مى دهيم: اميرمؤمنان على عليه السلام ـ طبق روايتى كه علامه مجلسى؛ در بحارالانوار آورده است ـ نامه اى به لشكريان خود نوشت و در آن از آنچه به نفع يا زيان آنهاست خبر داد و فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَكُمْ فِي الْحَقِّ جَمِيعاً سَوَاءً أَسْوَدَكُمْ وَأَحْمَرَكُمْ وَجَعَلَكُمْ مِنَ الْوَالِي وَجَعَلَ الْوَالِيَ مِنْكُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ مِنَ الْوَالِدِ وَالْوَالِدِ مِنَ الْوَلَدِ فَجَعَلَ لَكُمْ عَلَيْهِ إِنْصَافَكُمْ وَالتَّعْدِيلَ بَيْنَكُمْ وَالْكَفَّ عَنْ فَيْئِكُمْ فَإِذَا فَعَلَ مَعَكُمْ ذَلِکَ وَجَبَتْ عَلَيْكُمْ طَاعَتُهُ فِيمَا وَافَقَ الْحَقَّ وَنُصْرَتُهُ وَالدَّفْعُ عَنْ سُلْطَانِ اللَّهِ فَإِنَّكُمْ وَزَعَةُ اللَّهِ فِي الاَْرْضِ فَكُونُوا لَهُ أَعْوَاناً وَلِدِينِهِ أَنْصَاراً وَلا تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ؛ اما بعد (از حمد و ثناى الهى) خدا همه شما را در حق، يكسان قرار داده است. سياه و سرخ (و سفيد) شما (همه در حقوق فردى و اجتماعى يكسانند) شما را نسبت به والى و والى را نسبت به شما به منزله فرزند و پدر و پدر و فرزند قرار داد. حق شما بر والى اين است كه درباره همگى انصاف دهد و تبعيض قائل نشود و در حفظ بيت المال شما بكوشد. هنگامى كه با شما چنين كند بر همه شما واجب است او را اطاعت كنيد در آنچه موافق حق است و يارى نماييد و از حكومت الهى دفاع كنيد، زيرا شما پاسداران الهى در زمين هستيد، بنابراين ياور او باشيد و به دين او يارى كنيد و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد كه خدا مفسدان را دوست ندارد».
امام (ع) فرمود: «السُّلْطَانُ وَزَعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»:يعنى خداوند متعال حاكمان را در زمين قرار داده است تا به وسيله آنها آنچه را كه مى خواهد [مانند دفع ظلم از مظلوم] باز دارد: مقصود امام (ع) سلطان عادل است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 418
الحادية و العشرون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(321) و قال عليه السّلام: السّلطان وزعة اللَّه في أرضه. (82877- 82870)
اللغة:(الوازع) عن الشيء: الكافّ عنه، و المانع منه و الجمع وزعة، مثل قاتل و قتلة.المعنى:قال ابن ميثم: أى أنّ اللَّه تعالى وضعه في أرضه ليمنع به ما يريد منعه و أراد السلطان العادل.أقول: يمكن أن يكون السلطان بمعناه المصدرى المساوق للقدرة، و المقصود أنّ قدرته تعالى على الكائنات وازعة و مانعة لقهر بعضها بعضا.الترجمة:سلطان در زمين خدا نگهبانست.قدرت حق در زمين و آسمان مانع ويرانى اينست و آن
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 104
السلطان وزعة الله فى ارضه. «قدرت حاكمان پاسبانان خداوند در زمين اوست.»
ابن ابى الحديد مى گويد: وزعة جمع وازع به معنى بازدارنده است و در اين معنى سخن بسيار گفته شده است، از جمله منسوب به عثمان بن عفان است كه گفته است: آنچه خداوند با قدرت حاكمان از دين باز مى دارد بيش از آنچه است كه با قرآن از آن باز مى دارد. و گفته شده است: حاكم چيره هر چند ستمگر باشد، براى كشور و مردم بهتر از حاكم دادگرى است كه ناتوان باشد.