وَ قَالَ (عليه السلام): مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ، يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ؛ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ.
و فرمود (ع): آبروى تو آبى است بسته. درخواست از ديگران آن را قطره قطره مى ريزد، پس بنگر كه آبرويت را نزد كه مى ريزد.
و آن حضرت فرمود: آبرويت جامد است، اظهار حاجت آن را مى ريزد، توجه كن آن را نزد چه كسى مى ريزى.
مشكلات درخواست كردن (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: آبروى تو چون يخى جامد است كه درخواست آن را قطره قطره آب مى كند، پس بنگر كه آن را نزد چه كسى فرو مى ريزى.
[و فرمود:] آبرويت نريخته ماند تا خواهش آن را بچكاند، پس بنگر كه آن را نزد كه مى ريزى.
امام عليه السّلام (در باره آبرو) فرموده است:آبروى تو بسته است (محفوظ مى باشد) سؤال و درخواست آنرا مى چكاند (مى ريزد) بنگر آنرا پيش كى مى ريزى (از مردم پست چيزى نخواه كه اگر خواسته ات را انجام ندهد شرمنده مى گردى و اگر روا سازد هميشه ترا فروتن مى خواهد).
امام عليه السلام فرمود: آبرويت جامد است و تقاضا آن را آب كرده، فرو مى ريزد. ببين آن را نزد چه كسى فرو مى ريزى.
تا مى توانى از كسى تقاضا مكن:امام عليه السلام درباره تقاضا نزد اشخاص مختلف نكته جالبى را بيان مى كند ومى فرمايد: «آبرويت جامد است و تقاضا آن را آب كرده و فرو مى ريزد. ببين آن را نزد كه فرو مى ريزى»؛ (مَاءُ وَجْهِکَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ).«ماءُ وَجْه» كه ترجمه تحت اللفظى آن «آبرو» است دقيقآ در فارسى و عربى معناى يكسان دارد. آبرو عبارت از احترام و شخصيت انسان است؛ شخص آبرومند كسى است كه در جامعه محترم باشد و به ديده احترام به او بنگرند، براى سخنش اهميت قائل باشند و در مشكلات به سراغ او بروند. چرا اين ويژگى نامش آبرو است؟ شايد ـ همانگونه كه بعضى از شارحان نهج البلاغه اشاره كرده اند ـ دليلش اين باشد كه انسان هنگامى كه از كسى تقاضايى مى كند، يا حادثه نامطلوبى اتفاق مى افتد از شرم و حيا چهره او برافروخته شده و عرق بر صورتش جارى مى شود، به اندازه اى كه گاه از صورت مى چكد. اين درواقع آب صورت است كه به تناسب واژه «آبرو» يا «ماء الوجه» بر آن اطلاق شده است. به هر روى، امام عليه السلام مى فرمايد: آب صورت تو در حال عادى جامد است. هنگامى كه از ديگرى تقاضا مى كنى مايع شده و فرو مى ريزد. بنگر نزد چه كسى آن را فرو مى ريزى. اشاره به اينكه انسان تا مى تواند نبايد از كسى تقاضايى كند و آبروى خود را در آن راه بريزد؛ اما اگر روزى ناچار شد، بايد كسى را براى تقاضا كردن برگزيند كه شايسته آن باشد و لااقل آبروى خود را نزد انسان باشخصيتى فروريخته باشد.در حديثى مى خوانيم كه «حارث همدانى» (از ياران خاص اميرمومنان على عليه السلام) مى گويد: شبى نزد آن حضرت به گفتگو نشسته بودم. عرض كردم : حاجتى دارم. امام عليه السلام فرمود: مرا شايسته دانستى كه حاجت خود را از من بخواهى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: خدا تو را جزاى خير دهد. سپس برخاست و چراغ را خاموش كرد و نشست. بعد فرمود: چراغ را براى اين خاموش كردم كه ذلت عرض حاجت را در صورت تو نبينم. اكنون بگو چه مى خواهى، زيرا از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله شنيدم مى فرمود: حوائج مردم امانت الهى در سينه بندگان است. كسى كه آن را بپوشاند عبادتى براى او محسوب مى شود و كسى كه آن را افشا كند لازم است براى انجام آن حاجت تلاش كند.در اين زمينه، احاديث فراوانى در منابع مختلف اسلامى آمده است: از جمله در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: «لَوْ يعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِى الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ يعْلَمُ الْمُعْطِى مَا فِى الْعَطِيةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً؛ اگر تقاضا كننده مى دانست تقاضا كردن چه عيوبى دارد هيچكس از ديگرى تقاضايى نمى كرد واگر شخص بخشنده مى دانست چه فضيلتى در عطيه است هيچكس ديگرى را محروم نمى ساخت».نقطه مقابل سوال، «تعفف» است كه قرآن مجيد جمعى از فقرا و نيازمندان را براى داشتن آن ستوده، مى فرمايد: «(لِلفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ لاَيَسْتَطِيعُونَ ضَرْبآ فِى الاَْرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافآ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِيمٌ)؛ (انفاقِ شما، مخصوصاً بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند؛ (وتوجّه به آيين خدا، آنها را از وطن هاى خويش آواره ساخته؛ و شركت در ميدانِ جهاد، به آنها اجازه نمىدهد تا براى تأمين هزينه زندگى، دست به كسب و تجارتى بزنند؛) نمى توانند مسافرتى كنند (و سرمايه اى به دست آورند؛) و از شدّت خويشتندارى، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند؛ امّا آنها را از چهره هايشان مى شناسى؛ و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند. (اين است مشخّصات آنها!) و هرچيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است». يعنى با اينكه آثار فقر به هر حال در چهره آنها نمايان است؛ اما حاضر نيستند از كسى سوال و تقاضايى كنند.در حديثى از رسول خدا صلي الله عليه و آله مى خوانيم كه خطاب به اباذر فرمود: «يا أَبَا ذَرٍّ إِياکَ وَالسُّوَالَ فَإِنَّهُ ذُلٌّ حَاضِرٌ وَفَقْرٌ تَتَعَجَّلُهُ وَفِيهِ حِسَابٌ طَوِيلٌ يوْمَ الْقِيامَة؛ اى اباذر! از سوال و درخواست بپرهيز كه ذلت حاضر و فقرى است كه آن را با شتاب به سوى خود مى آورى (به علاوه) حسابى طولانى در روز قيامت دارد. از اين حديث شريف نبوى استفاده مى شود كه شخص سائل اگر نياز شديد نداشته باشد در قيامت مورد بازخواست قرار مى گيرد.به همين دليل در حديثى از امام حسين عليه السلام مى خوانيم كه شخصى خدمت آن حضرت رسيد و تقاضايى كرد امام عليه السلام فرمود: «إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لا تَصْلُحُ إِلاَّ فِى غُرْمٍ فَادِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ أَوْ حَمَالَةٍ مُقَطَّعَةٍ فَقالَ السّائِلُ: مَا جِئْتُ إِلاَّ فِى إِحْدَاهُنَّ فَأَمَرَ لَهُ بِمِائَةِ دِينَارٍ؛ سوال و تقاضا شايسته نيست مگر در بدهكارى سنگين يا فقر ناتوان كننده يا ديه ثابت و مسلّم. سائل عرض كرد: من به دليل يكى از اين سه چيز خدمت شما رسيده ام. امام عليه السلام امر فرمود يكصد دينار به او دادند. (هر دينار يك مثقال طلا بود)».نيز به همين دليل در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مى خوانيم: «وَمَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ مَسْأَلَةٍ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيهِ سَبْعِينَ بَاباً مِنَ الْفَقْرِ لا يسُدُّ أَدْنَاهَا شَىءٌ؛ كسى كه بر خود درى از سوال و تقاضا بگشايد خداوند هفتاد در از فقر به سوى او مى گشايد كه چيزى كمترينِ اين درها را نمى بندد».از اين احاديث و احاديث ديگر و كلام حكيمانه بالا كه همه به اين مضمون وارد شده استفاده مى شود كه افراد باايمان حتى الامكان و تا زمانى كه به شدت گرفتار نشده اند از كسى چيزى تقاضا نكنند و مناعت طبع و تعفف را نگاه دارند.اين سخن را با حديثى كه در كتاب شريف كافى از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل شده پايان مى دهيم. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: گروهى از انصار خدمت پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله رسيدند و به آن حضرت سلام كردند. پيامبر صلي الله عليه وآله به آنها جواب گفت. عرض كردند: اى رسول خدا! ما را حاجتى است. فرمود: حاجتتان را بيان كنيد. عرض كردند: حاجت بسيار بزرگى است. فرمود: بگوييد چيست؟ عرض كردند: بهشت را براى ما تضمين كن. پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله سر به زير انداخت و با عصاى كوچكى كه در دست داشت به زمين اشاره كرد. سپس سر بلند كرد و فرمود: «أَفْعَلُ ذَلِکَ بِكُمْ عَلَى أَنْ لا تَسْأَلُوا أَحَداً شَيئآ؛ من اين كار را انجام مى دهم به اين شرط كه هرگز از كسى چيزى تقاضا نكنيد. بعد از اين ماجرا آنها به قدرى به اين شرط وفادار بودند كه اگر در سفرى سوار بر مركب بودند و تازيانه يكى از آنها مى افتاد به شخص پياده اى نمى گفت اين تازيانه را به من بده، چراكه آن هم نوعى تقاضا بود؛ خودش پياده مى شد و تازيانه را برمى داشت و زمانى كه بر سر سفره اى نشسته بودند هرگاه يكى از حاضران به ظرف آب از ديگرى نزديكتر بود به او نمى گفت ظرف آب را به من بده. خودش برمى خاست و از ظرف آب مى نوشيد.
امام (ع) فرمود: «مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ- فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ»:امام (ع)، آبرو را استعاره براى حيا و نورانيّت آن در سيماى انسانى آورده است كه با پرسش سائل از سيمايش رخت بر مى بندد، و با عبارت جمود و چكيدن ترشيح به كار برده است. و احتمال دارد كه كنايه از عرقى باشد كه موقع خجالت سائل به خاطر سؤال و شرمى كه پيدا مى كند، بر چهره اش نقش مى بندد.و هدف امام (ع) از اين سخن پرسش بجا از صاحبان مروّت و خانواده هاى اصيل است. بعضى «وجهك ماء جامد» روايت كرده اند در اين صورت استعاره براى آبرو به خاطر ريختنش خواهد بود كه گويا مانند آب جامد كم كم آب مى شود و مى چكد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 430الثانية و الثلاثون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(332) و قال عليه السّلام: ماء وجهك جامد يقطره السّؤال، فانظر عند من تقطره. (83151- 83140)
المعنى:العفّة ملكة نفسانية تدعو إلى حفظ النفس عن إظهار الحاجة عند النّاس و العدول عنها يوجب انقباضا يؤثّر في الأعضاء و يغير الملامح، و ربما يوجب الرّعشة و من آثاره انقباض العضلات و التعرّق فيسيل العرق على الوجه، و بهذا الاعتبار عبّر عنه بماء الوجه، و قد نبّه عليه السّلام على أنّ ماء الوجه جامد أي لا يذهب بنفسه، و لكن السئوال و إظهار الحاجة يذيبه و يقطره، فلا بدّ من السعي على عدم بذله، و لو اضطرّ إلى ذلك فعند من له مروّة و صلاحيّة على استجابة السئوال.الترجمة:فرمود: آب روى تو خشك و بر جا است، و سؤال كردن آنرا مى تراود و روان مى سازد و مى ريزد، بنكر دست حاجت پيش چه كسى دراز ميكنى و آبروى خود را در بر كه مى ريزى. چه خوش فرمود:دست حاجت چه برى پيش خداوندى بر كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص111
ماء وجهك جامد يقطره السؤال، فانظر عند من تقطره. «آبروى تو فسرده و نريخته است، خواهش كردن آن را فرو مى چكاند، بنگر پيش چه كسى آن را فرو مى چكانى.»
اين سخن چه نيكوست. شاعرى آن را گرفته و چنين سروده است: آبروى مرا به صفحه چهره ام برگرداندى، همان گونه كه صيقل آب و جلوه شمشير بران را به آن برمى گرداند، اهميت نمى دهم و بهترين سخن راست تر آن است و مى گويم، براى من آبرويم را حفظ كردى چنان است كه خونم را حفظ كرده اى.
مصعب بن زبير گفته است: من از مردى كه اميد و رغبت خود را به سوى من روانه داشته است و شب را به اميد رسيدن صبح و ريختن آبرويش پيش من، در بستر با ناآرامى و از اين پهلو به آن پهلو شدن گذرانده است آزرم مى كنم كه نا اميدش برگردانم.