وَ قَالَ (عليه السلام): كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ، كَافٍ.
مُقْتَصَرٌ: اكتفاء شده، يعنى به هر چيزى كه اكتفاء كردى و قانع شدى همان ترا كافى است.
و فرمود (ع): هر چه بدان اكتفا توان كرد، همان كافى است.
و آن حضرت فرمود: به اندازه اى كه بتوان قناعت نمود بس است.
ارزش قناعت (اقتصادى، اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: هر مقدار كه قناعت كنى كافى است.
[و فرمود:] هر چه بدان بسنده كردن توان، بس بود همان.
امام عليه السّلام (در ترغيب به قناعت) فرموده است:هر چه (از روزى) كه بآن مى توان اكتفاء نمود (زندگانى را گذراند) بس است (بهتر آنست كه شخص گرد زيادى نگشته رنج بسيار بخود هموار ننمايد و وقتش را در راه خدا و خدمت بخلق صرف كند تا سعادت جاويد بدست آرد).
امام(عليه السلام) فرمود: به هرمقدار (از دنيا) قناعت كنى همان براى تو كافى است.
زندگى ساده قانع كننده است:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به نكته اى كه در طرز زندگى انسان بسيار مؤثر است اشاره كرده، مى فرمايد: «به هر مقدار (از دنيا) قناعت كنى همان براى تو كافى است»; (كُلُّ مُقْتَصَر عَلَيْهِ كَاف).اشاره به اين كه نياز آدمى با نحوه تفكر و روحيات او متفاوت مى شود. انسان قانع مى تواند با زندگى ساده اى بسازد در حالى كه افراد غير قانع فكر مى كنند نياز آن ها با اين گونه زندگى ها تأمين نمى شود و بايد امكانات فراوان در اختيار داشته باشند; منزل وسيع همچون يك قصر، وسايل منزل گسترده و در حد آن، خادمان فراوان، مركب هاى سوارى، سفره هاى رنگين و امثال آن. گاهى تصور مى كنند اين ها همه نيازهاى اصلى زندگى آنهاست و گاه نام آن را زندگى در حد شأن مى گذارند كه همه اين ها فريب نفس اماره است. اگر روح قناعت بر آن ها حاكم باشد مى دانند اين ها فوق نياز بلكه اسراف است. همانطور كه در عبارت كفعمى خوانديم كه طبق آن امام(عليه السلام) مى فرمايد: آنچه مافوق ميانه روى است اسراف مى باشد; (كل ما زاد على الاقتصاد اسراف).[1]امام(عليه السلام) در گفتار حكيمانه ديگرى كه مرحوم علامه مجلسى آن را در بحارالانوار نقل كرده مى فرمايد: «مَنْ لَمْ يقْنِعْهُ الْيسِيرُ لَمْ ينْفَعْهُ الْكَثِيرُ; كسى كه مقدار كم، او را قانع نسازد مقدار زياد (از دنيا) نيز او را قانع نخواهد ساخت».[2]در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «ابْنَ آدَمَ إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ مِنَ الدُّنْيا مَا يكْفِيكَ فَإِنَّ أَيسَرَ مَا فِيهَا يكْفِيكَ وَ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا تُرِيدُ مَا لاَ يكْفِيكَ فَإِنَّ كُلَّ مَا فِيهَا لاَ يكْفِيكَ; اى فرزند آدم! اگر از دنيا به مقدارى كه لازم است و كفايت مى كند بخواهى، ساده ترين زندگى براى تو كافى است اما اگر چيزى فراتر از آن بخواهى تمام دنيا را هم به تو بدهند تو را كفايت نمى كند».[3]اين مطلب در ميان مردم معروف است و تجربه نيز آن را نشان داده و در اخبار اسلامى هم منعكس مى باشد كه انسان اگر در مسير حرص قرار بگيرد هيچ چيز او را سير نمى كند و صاحب «نفس لا يشبع» يعنى روح سيرى ناپذير مى گردد.در حديث معروف قدسى كه امام صادق(عليه السلام) آن را نقل فرموده مى خوانيم: «إِنَّ فِيمَا نَزَلَ بِهِ الْوَحْى مِنَ السَّمَاءِ لَوْ أَنَّ لاِبْنِ آدَمَ وَادِيينِ يسِيلاَنِ ذَهَباً وَ فِضَّةً لاَبْتَغَى إِلَيهِمَا ثَالِثاً يا ابْنَ آدَمَ إِنَّمَا بَطْنُكَ بَحْرٌ مِنَ الْبُحُورِ وَ وَاد مِنَ الاَْوْدِيةِ لاَ يمْلاَُهُ شَىءٌ إِلاَّ التُّرَابُ; ازجمله وحى هاى آسمانى اين بود كه اگر انسان دو رودخانه از طلا و نقره داشته باشد باز هم رود سومى را مى خواهد. اى فرزند آدم! شكمت دريايى از درياها و دره اى از دره هاست كه چيزى جز خاك آن را پر نمى كند».[4]به گفته سعدى:گفت چشم تنگ دنيادوست را *** يا قناعت پر كند يا خاك گوراين سخن را با روايت ديگرى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم: «شَكَا رَجُلٌ إِلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) أَنَّهُ يطْلُبُ فَيصِيبُ وَ لاَ يقْنَعُ وَ تُنَازِعُهُ نَفْسُهُ إِلَى مَا هُوَ أَكْثَرُ مِنْهُ وَ قَالَ عَلِّمْنِى شَيئاً أَنْتَفِعْ بِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) إِنْ كَانَ مَا يكْفِيكَ يغْنِيكَ فَأَدْنَى مَا فِيهَا يغْنِيكَ وَ إِنْ كَانَ مَا يكْفِيكَ لاَ يغْنِيكَ فَكُلُّ مَا فِيهَا لاَ يغْنِيكَ; مردى به امام صادق(عليه السلام) شكايت كرد و عرضه داشت كه به دنبال چيزهايى (از دنيا) مى رود و به آن مى رسد ولى باز هم قانع نيست و نفس او پيوسته بيش از آن را مى طلبد و گفت: چيزى به من بياموز كه از آن بهره مند شوم. امام(عليه السلام) در پاسخ، مطلبى فرمود كه تعبير ديگرى از كلام حكيمانه مورد بحث است، فرمود: اگر آن اندازه كه تو را كفايت مى كند تو را بى نياز سازد، كمترين چيز دنيا سبب بى نيازى توست و اگر بى نيازت نسازد همه دنيا را هم به تو بدهند باز هم (عطش تو فرو نمى نشيند و) بى نياز نخواهى شد[5]. [6]*****پی نوشت:[1]. محاسبة النفس، ص 74.[2]. بحارالانوار، ج 75، ص 76، ح 33.[3]. كافى، ج 2، ص 138، ح 6.[4]. من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 418، ح 5912.[5]. كافى، ج 2، ص 139، ح 10.[6]. سند گفتار حكيمانه: تنها منبع ديگرى كه مرحوم خطيب در مصادر براى اين كلام حكمت آميز آورده مجمع الامثال ميدانى است و مى دانيم ميدانى بعد از مرحوم سيد رضى مى زيسته است (متوفاى 518) (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 283).
امام (ع) فرمود: «كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ كَافٍ»:هر چه كه به آن مى شود اكتفا كرد بس است. براستى انسان جز به مقدارى كه مى تواند ضرورت و نياز خود را برطرف سازد، بسنده نمى كند، و همين مقدار براى شخص قانع، بس است و او را از بيشتر بى نياز مى سازد، و در اين سخن دستور ضمنى به اكتفا كردن بر مقدار اندك از دنياست.
التاسعة و السبعون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(379) و قال عليه السّلام: كلّ مقتصر عليه كاف. (84882- 84876)
الاعراب:كاف: فاعل من كفى يكفى مرفوع تقديرا خبرا لقوله كلّ.المعنى:الحرص و الولع يوسعان الحاجة و يثيران الشره و الطمع، و القناعة يزيل
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 482
الحاجة عمّا لا ضرورة إليه، فمن اقتصر على ما تيسّر يراه كافيا لمعاشه و قوته، و لكن من ترك القناعة و اتّبع الحرص و الشهوة فلا ينفد حاجته أبدا فانّ في حصول كلّ حاجة يظهر حوائج كثيرة، و لا يمكن الوصول إلى نهاية الحوائج.الترجمة:فرمود: هر كه قناعت كند و بهر چه دارد بسازد براى او بس است.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص147
كلّ مقتصر عليه كاف. «هر چيز كه بدان بسنده توان كرد، بس است.»
اين سخن از باب قناعت است و هر كس بر چيزى قناعت كند، او را كافى و بسنده است.