جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص143
نعم الطيب المسك، خفيف محمله، عطر ريحه. «مشك چه نيكو عطرى است، حمل آن آسان و رايحه اش سخت معطر و دل انگيز است.»
ابن ابى الحديد به جاى شرح اين سخن، فصلى در اخبار و احاديث وارد شده در فضيلت مشك و بوى خوش در يازده صفحه آورده است كه به ترجمه برخى از آن بسنده مى شود. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فراوان مشك و ديگر انواع عطر را به كار مى برد و در خبر صحيح از آن حضرت نقل شده است كه فرموده است: سه چيز از دنياى شما براى من دوست داشتنى است: بوى خوش، زنان و نماز و روشنى چشم من در نماز است.»
همين سخن امير المؤمنين هم به صورت مرفوع و نظير آن به اين گونه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه فرموده است: «مشك را هرگز رد مكنيد كه سبك بار و بسيار خوشبو است.»
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص144
در حديث مرفوع ديگرى آمده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سرگرم بيعت گرفتن از قومى بود كه در كف دست يكى از ايشان نشانه مشك آميخته با زعفران ديد. با سرانگشتان خود با او بيعت كرد و فرمود: «بهترين عطر براى مردان عطرى است كه بويش آشكار و رنگش پوشيده باشد و بهترين عطر براى زنان عطرى است كه رنگش آشكار و بويش اندك و پوشيده باشد.»
انس بن مالك گويد: روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به خانه ما آمد و خواب قيلوله فرمود. تابستان و هوا گرم بود و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرق كرد. مادرم شيشه اى آورد و همان گونه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواب بود عرق آن حضرت را در شيشه جمع مى كرد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيدار شد و فرمود: ام سليم چه مى كنى؟ گفت: عرق بدن شما را كه از خوشبوترين عطرها خوشبوتر است با عطر خود مى آميزيم و با آن به قصد تبرك، فرزندان و كودكان خود را معطر مى سازيم. فرمود: نيكو كردى.
گويند: سبب آنكه به مشك غاليه مى گويند، اين است كه عبد الله بن جعفر به معاويه شيشه اى مشك اهدا كرد. معاويه پرسيد: براى فراهم كردن چنين مشكى چه قدر هزينه كرده است، عبد الله مبلغى را گفت. معاويه گفت: اين سخت گران -غاليه- است، و از آن هنگام به غاليه معروف شد.
ابو قلابه روايت مى كند كه عبد الله بن مسعود هرگاه از خانه خود به مسجد مى رفته است، همه رهگذران از بوى خوشى كه ميان راه احساس مى كردند، مى فهميدند كه از آن راه گذشته است.
تميم دارى، حله اى را به هشتصد درم خريده بود، مشكى گرانبها هم فراهم آورده بود. چون شبها براى نماز شب برمى خاست آن حله را مى پوشيد و از آن مشك به خود مى ماليد.
هارون الرشيد مى خواست در انطاكيه بماند، پيرمردى از مردم آن شهر گفت: اين جا براى تو مناسب نيست كه مشك گرانبها در اين شهر فاسد مى شود و نمى توان از آن بهره برد، شمشير و سلاح هم در آن زنگ مى زند.
و در حديث مرفوع آمده است: «كنيزكان خدا -بانوان- را از آمدن به مساجد خدا منع مكنيد و البته بايد بدون استعمال بوى خوش به مسجد آيند.»
گويند: مردى كاغذى پيدا كرد كه بر آن نام خدا نوشته شده بود، آن را برداشت و با درهمى كه داشت عطر خريد و آن كاغذ را معطر ساخت. در خواب ديد سروشى مى گويد: همان گونه كه نام مرا عطرآگين ساختى، ياد تو را عطر آگين مى سازم.
ابن ابى الحديد سپس مطلبى درباره مشك و عنبر و عود و كافور و چگونگى به دست آمدن و آماده سازى و انواع آنها و داستانهايى از تأثير بوى مشك آورده است و كسانى كه بخواهند مى توانند به آن مراجعه فرمايند.