جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص148
ان للولد على الوالد حقا، و ان للوالد على الولد حقا، فحق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شىء الا فى معصية الله سبحانه، و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه، و يحسن ادبه و يعلّمه القرآن. «همانا فرزند را بر پدر حقى است و پدر را بر فرزند حقى، حق پدر بر فرزند اين است كه در همه كارها جز نافرمانى خداوند سبحان از او اطاعت كند و حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكو بر وى نهد و او را نيكو ادب كند و به او قرآن بياموزد.»
لطايفى درباره نامها و كنيه ها:
در مورد تعليم قرآن و نيكو ادب كردن فرمان داده شده است. همچنين درباره نام نيكو نهادن در حديث آمده است كه «نامهاى پيامبران را برگزينيد و محبوب ترين نامها در پيشگاه خداوند عبد الله و عبد الرحمان است و راست ترين آنها حارث و همام و زشت ترين آنها حرب و مرّة است.»
ابو الدرداء از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت مى كند كه فرموده است: «شما را روز قيامت به نامهايتان و نامهاى پدرانتان فرا مى خوانند، نامهاى خود را نيكو بگذاريد.» و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «چون نامگذارى مى كنيد نامهايى كه با كلمه عبد شروع مى شود بگذاريد.» يعنى عبد الله يا ديگر اسامى ذات بارى تعالى.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برخى از نامها را تغيير داد، نام ابو بكر را كه در دوره جاهلى عبد الكعبة بود به عبد الله و نام پسر عوف را كه در دوره جاهلى عبد الحارث بود به عبد الرحمان تغيير داد، شعب الضلالة را شعب الهدى و يثرب را طيبة و بنى ريبه را بنى رشدة و بنى معاويه را بنى مرشده نام نهاد.
حزن پدر بزرگ سعيد بن مسيب بن حزن مخزومى كه يكى از فقيهان مشهور است چون به حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد، از او پرسيدند نامت چيست؟ گفت: حزن. پيامبر فرمود: نه كه نام تو سهل است، او سه بار تكرار كرد كه نام من حزن است و من نام سهل را دوست ندارم كه زمين هموار است لگد مال و زبون مى شود. پيامبر فرمود: بسيار خوب نام تو حزن باشد. سعيد بن مسيب مى گفته است: من همواره اندوه آن نام را ميان خودمان احساس مى كنم.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص149
جابر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت مى كند كه فرموده است: «هيچ خانه نيست كه نام يكى در آن محمد باشد مگر اينكه خداوند بر آن خانه روزى را گشاده مى فرمايد و چون كودكان خود را محمد نام نهاديد، آنان را مزنيد و دشنام مدهيد و هر كس سه پسر داشته باشد و نام يكى از ايشان را محمد يا احمد ننهد، بر من ستم روا داشته است.»
ابو هريره از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت مى كند كه آن حضرت از اينكه كسى نام و كنيه ايشان را براى خود جمع كند نهى فرموده است. روايت است كه در اين مورد به على عليه السّلام اجازه فرموده است و او نام پسر خويش را محمد و كنيه اش را ابو القاسم نهاده است، و روايتى هم آمده است كه گروهى از پسران صحابه هم نام محمد و كنيه ابو القاسم داشته اند.
زمخشرى مى گويد: خليفگان و پادشاهان برخى از مردان را به سبب نام پسنديده ايشان مقدم داشته اند و گروهى را هم به سبب بدى نام از خود دور كرده اند، و در اين باره ستايش و نكوهش بسيارى آمده است.
مردى از مرد ديگرى پرسيد: نامت چيست؟ گفت: بحر، گفت: نام پسرت چيست يا كنيه ات چيست؟ گفت: ابو الفيض، پرسيد: نام پدرت چيست؟ گفت: فرات، گفت: بنابراين دوست تو بايد با زورق به ديدارت آيد.
عربى بيابان نشين عبد الله بن جعفر را با كنيه ابو الفضل صدا مى كرد. گفتند: كنيه اش ابو الفضل نيست. گفت: بر فرض كه نباشد در عمل و صفت چنين است.
عمر، يكى از كنيزكان سياه خود را ديد كه مى گريست، گفت: چرا مى گريى؟ گفت: پسرت ابو عيسى مرا زده است. گفت: پسر من كنيه ابو عيسى براى خود برگزيده است؟ او را پيش من بياوريد. چون او را آوردند، گفت: اى واى بر تو، مگر عيسى پدر داشته است كه تو چنين كنيه اى انتخاب كرده اى، مگر تو كنيه هاى عرب را نمى دانى كه ابو سلمه، ابو عرفطه، ابو طلحه، و ابو حنظله است، و او را ادب كرد.
هنگامى كه قحطبة بن شبيب پيش ابن هبيره آمد، ابن هبيره مى خواست خبر او را براى مروان بنويسد و خوش نداشت كه نام قحطبة بن شبيب را بنويسد، گفت: نامش را مقلوب بنويسيد، ديدند مقلوب آن «هبط حق» -حق هبوط كرد- مى شود، گفت: رهايش كنيد و به همان شكل خودش بنويسيد.
امير المؤمنين على عليه السّلام از قول پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل مى كند كه فرموده است: «هرگاه نام پسرى را محمد نهاديد، او را گرامى داريد و در مجلس خود براى او جا بگشاييد وبراى او چهره ترش مكنيد.»
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص150
و هم از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، نقل است كه «هر گروهى را كه مشورت و رايزنى باشد و كسى را كه نامش محمد يا احمد است براى رايزنى پيش خود درآورند براى آنان خير گزيده مى شود، و هر سفره اى كه پهن شود و بر سر آن كسى كه نامش محمد يا احمد باشد، آن خانه هر روز دوبار تقديس مى شود.»
اسكندر ميان لشكر خود مردى را ديد كه همواره در جنگ منهزم مى شد، از نامش پرسيد، گفت: نام من اسكندر است. گفت: اى مرد يا نامت را دگرگون ساز يا كردارت را.
و شايسته است كسى كه به حضور شاه مى رود در مراعات ادب لطافت به خرج دهد. گويند: سعيد بن مرة كندى پيش معاويه رفت، معاويه گفت: تو سعيدى؟ گفت: نه، امير المؤمنين سعيد است، من پسر مرّةام.
مأمون به سيد بن انس ازدى گفت: تو سيدى؟ گفت: اى امير المؤمنين تو سيدى و من پسر انسم.