وَ قَالَ (عليه السلام): إِنَّ أَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَةً وَ أَخْيَبَهُمْ سَعْياً، رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ فِي طَلَبِ مَالِهِ، وَ لَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِيرُ عَلَى إِرَادَتِهِ؛ فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا بِحَسْرَتِهِ، وَ قَدِمَ عَلَى الْآخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ.
الصَّفْقَة: داد و ستد، معامله.أخْلَقَ: كهنه و فرسوده كرد.التَّبِعَة: نتيجه و پيامد كار بد، مقصود حق اللَّه و حق الناس است كه در قيامت از آن سؤال ميشود.
صَفقَة: معامله و خريد و فروش
و فرمود (ع): زيانكارترين مردم در داد و ستد و نوميدترين آنها در سعى و كوشش مردى است كه جسم خود را در طلب مال فرسوده سازد و قضا او را در رسيدن به خواستهايش يارى نكرده باشد، پس حسرت زده از دنيا برود و با بار گناهانش به سراى ديگر در آيد.
و آن حضرت فرمود: زيانكارترين مردم در معامله، و نوميدترينشان در كوشش مردى است كه بدنش را در طلب آرزوهايش كهنه نموده، و مقدرات در اين زمينه او را يارى نكرده، پس با حسرت از دنيا برود، و با گناه وارد آخرت گردد.
اندوه زر اندوزى (اعتقادى، اقتصادى):و درود خدا بر او، فرمود: همانا زيانكارترين مردم در معاملات، و نوميدترين مردم در تلاش، مردى است كه تن در گرد آورى مال خسته دارد، امّا تقديرها با خواست او هماهنگ نباشد، پس با حسرت از دنيا رود، و با بار گناه به آخرت روى آورد.
[و فرمود:] زيانمندترين مردم در معاملت و نوميدترين شان در مجاهدت، مردى است كه تن خويش در طلب مال فرسود و تقديرها با خواست او مساعد نبود، پس با دريغ از دنيا برون شد و با وبال آن مال روى به آخرت نمود.
امام عليه السّلام (در زيان تلاش بسيار) فرموده است:زيانكارترين مردم در داد و ستد و نوميدترين آنها در كوشش و تلاش مردى است كه براى رسيدن به آرزوهاى خود بدنش را كهنه گرداند (خويش را پير نموده عمر بسر برد) و قضاء و قدرها او را به اراده و خواستش يارى نكرده (به آرزوهايش نرسيده) پس با حسرت و دريغ از دنيا برود و با گناهانش (كه از تلاش بسيار باو رسيده) بآخرت وارد شود.
امام(عليه السلام) فرمود: زيانكارترين مردم در داد و ستد و نااميدترين آن ها در تلاش و سعى، كسى است كه بدن خود را براى رسيدن به آرزوهاى درازش فرسوده كرده ولى مقدرات، او را براى رسيدن به خواسته هايش يارى ننموده است؛ با حسرت از دنيا بيرون رفته و با گناهانش در سراى آخرت گام نهاده است.
زيانكارترين انسانها:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه كسى را كه از همه بيشتر در معامله زندگى دنيا گرفتار خسران مى شود و سعى و تلاش او به جايى نمى رسد معرفى كرده، مى فرمايد: «زيانكارترين مردم در دادوستد و نااميدترين آن ها در تلاش و سعى، كسى است كه بدن خود را براى رسيدن به آرزوهاى درازش فرسوده كرده ولى مقدرات، او را براى رسيدن به خواسته هايش يارى ننموده است; با حسرت از دنيا بيرون رفته و با گناهانش در سراى آخرت گام نهاده است»; (إِنَّ أَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَةً وَ أَخْيَبَهُمْ سَعْياً رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ فِي طَلَبِ مَالِهِ[1]، وَ لَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِيرُ عَلَى إِرَادَتِهِ، فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا بِحَسْرَتِهِ، وَ قَدِمَ عَلَى الاْخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ).«صفقة» در اصل به معناى زدن دست به دست به هنگام معامله است (خريدار و فروشنده به عنوان انجام معامله دستشان را به دست يكديگر مى زنند) و تصفيق به معناى كف زدن نيز آمده است و سپس اين واژه به معناى معامله و دادوستد استعمال مى شود.«اخلق» از ماده «خلوق» به معناى كهنگى است.«تبعة» به معناى پيامدهاى نامطلوب است.حاصل كلام امام(عليه السلام) اين است كه گروهى از انسان ها را به معامله گرانى تشبيه مى كند كه در اين دنيا تمام نيروهاى خود را براى رسيدن به آمال و آرزوها به كار مى گيرند و در عين حال، مقدرات به آن ها اجازه رسيدن به مقصود را نمى دهد و هنگامى كه از دنيا خارج مى شوند چيزى نيندوخته اند در حالى كه تمام نيروهاى خود را از دست داده اند و با دست خالى و كوشش هاى بيهوده وارد عرصه محشر مى شوند; كفه حسنات آن ها بسيار سبك و كفه سيئاتشان سنگين است. چراكه براى رسيدن به آمال و آرزوها علاوه بر هدر دادن نيروهاى خدادادى، سيئاتى در نامه اعمال خود ثبت كرده و بار سنگينى بر دوش خود نهاده اند.اگر تنها نيروهاى خود را از دست داده بودند و گناهى مرتكب نمى شدند حسرت آن ها كمتر بود اما شديدترين حسرت ها به فرموده امام(عليه السلام) حسرت گروهى است كه زبان حالشان اين است:سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم *** جز حسرت و اندوه متاعى نخريديمقرآن مجيد نيز به اين حقيقت اشارات گويايى دارد ازجمله در آيه 167 سوره بقره مى خوانيم: «(كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَات عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ); خداوند اين گونه است كه اعمال آن ها را به صورت مايه حسرت به آنان نشان مى دهد; و هرگز از آتش (دوزخ) خارج نخواهند شد!».در سوره والعصر نيز تصريح شده كه همه انسان ها در خسران و زيان اند جز گروهى كه برنامه مشتمل بر چهار ماده دارند: ايمان، عمل صالح، دعوت به سوى حق و دعوت به استقامت (در برابر عوامل گناه، مشكلات اطاعت و مصائب): (وَالْعَصْرِ * إِنَّ الاِْنسَانَ لَفِى خُسْر * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ).در غررالحكم نيز همين معنا به صورت فشرده ترى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است: «أخْسَرُ النّاسِ مَن رَضِى بالدُّنْيا عِوَضاً عن الآخِرَةِ; زيان كارترين مردم كسى است كه دنيا را به جاى آخرت بپذيرد. (و براى رسيدن به آن هيچ قيد و شرطى قائل نباشد)».[2]در آيه 14 سوره حديد آمده است: «(وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الاَْمَانِىُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللهِ وَغَرَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ); ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (هاى بيهوده) كشيديد، و (در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد، و آرزوهاى دور و دراز، شما را فريب داد تا فرمان (مرگ از سوى) خدا فرارسيد، و شيطان فريب كار شما را در برابر (اوامر) خداوند فريب داد!».جمله «لَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِيرُ» اشاره به اين است كه تقديرات با گروهى همراه مى شود و آن ها به خواسته دل و هوس هاى خود مى رسند و دست خالى از دنيا مى روند. گرچه اين ها نيز زيان كارند ولى از آن ها زيان كارتر كسانى هستند كه به آن خواسته ها نيز نمى رسند.اين سخن را با كلامى عبرت انگيز از مرحوم شيخ مفيد در كتاب جَمَل پايان مى دهيم. او از حسن بصرى[3] چنين نقل مى كند كه طلحه از يكى از مزارع بسيار وسيع و مهم كه عثمان به او بخشيده بود خارج مى شد مزرعه اى كه گاه هنگام رفتن به آن جا هزار سوار او را همراهى مى كردند سپس همراه او از مزرعه بازمى گشتند و اين وضع همچنان ادامه يافت تا او در قتل عثمان شركت كرد. هنگامى كه جنگ جمل فرارسيد براى جنگيدن به وسط ميدان آمد در حالى كه زره محكمى پوشيده بود تا او را از تيرهاى دشمن حفظ كند. ناگهان تيرى آمد و بر بدن او نشست و مقدرات الهى واقع شد. در آن حال مى گفت: تاكنون به خاك افتادن كسى را نديدم كه از من بدبخت تر باشد. و اين در حالى بود كه سال ها همراه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) جهاد كرده و از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) حمايت نموده بود. سرانجام اين افتخارات را از دست داد. حسن بصرى مى افزايد: من قبر او را ديدم كه عابران آن را آلوده كرده بودند. اما زبير; او نيز هنگامى كه پشيمان شد و از جنگ جمل كناره گيرى كرد به سراغ يكى از قبايل عرب آمد و گفت: مرا پناه بدهيد. به او گفتند: اى زبير! تو قبلا به ديگران پناه دادى و نياز به پناه نداشتى. از چه چيز مى ترسى؟ به خدا سوگند پسرت باعث اين ترس تو شده است. در اين هنگام ابن جرموز به سراغ او رفت و او را به قتل رساند. و به خدا سوگند هرگز كسى را ضايع تر از او نديدم. قبر او در سرزمين وادى السباع، محلى است كه شغالان آن را آلوده مى كنند.سپس مى افزايد: «وَلَمّا خَرَجا لَم يُدْرِكا ما طَلَبا ولَم يَرجِعا إلى ما تَرَكا; آرى، اين دو نفر از دنيا رفتند و به آنچه مى خواستند، نرسيدند (و آنچه را از دست دادند نيز دوباره به دست نياوردند)»[4]. [5]*****پی نوشت:[1]. در بسيارى از نسخ به جاى «ماله»، «آماله» آمده است كه تعبير صحيح ترى به نظر مى رسد زيرا دنياپرستان تمام تلاش خود را تنها براى رسيدن به مال نمى كنند بلكه براى رسيدن به مقام يا بهره مند شدن از عيشونوش و شهوترانى نيز تلاش فراوان دارند.[2]. غررالحكم، ح 2472.[3]. معروف اين است كه حسن بصرى در جنگ جمل حضور نداشت و حتى در بعضى از روايات آمده است كه او بعداً سخت از اين مسأله پشيمان شد (بحارالانوار، ج 1، ص 78) و آنچه در روايت مورد بحث از حسن نقل شده ظاهراً با واسطه بوده است همان گونه كه روايات ديگرى از او درباره جنگ جمل با تصريح به واسطه نقل شده است. (بحارالانوار، ج 32، ص 327، ح 313).[4]. جمل، ص 384 و 385.[5]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در اين جا تنها مدرك ديگرى كه به آن اشاره كرده غررالحكم است كه با تفاوت نسبتاً مختصرى اين گفتار حكيمانه را آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 310)
امام (ع) فرمود: «إِنَّ أَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَةً وَ أَخْيَبَهُمْ سَعْياً- رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ فِي طَلَبِ مَالِهِ- وَ لَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِيرُ عَلَى إِرَادَتِهِ- فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا بِحَسْرَتِهِ وَ قَدِمَ عَلَى الْآخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ»:زيانكارترين مردم در معامله، و نااميدترين فرد در تلاش و كوشش آن كسى است كه براى رسيدن به آرمانهايش جسمش را فرسوده كند، و مقدّرات او را در رسيدن به خواسته اش يارى ننمايند، پس با حسرت و افسوس از دنيا برود و با گناهان خود وارد آخرت شود.صفت (اخسر صفقة) را استعاره براى آن كسى كه معرفى كرده، آورده از آن رو كه دنيا را به جاى آخرت گرفته است و قضا و قدر، با او در رسيدن به آرزوهاى دنيوى اش موافق نبوده است. و بديهى است كه او در معامله اش زيانكارتر از همه است و پيامد آن هم عبارت است از كيفر دردهايى كه در اثر تلاش خود او عايدش مى گردد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 507
التاسعة بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(409) و قال عليه السّلام: إنّ أخسر النّاس صفقة و أخيبهم سعيا رجل أخلق بدنه في طلب [آ] ماله، و لم تساعده المقادير على إرادته، فخرج من الدّنيا بحسرته، و قدم على الاخرة بتبعته. (85892- 85862)
اللغة:(الصّفقة): المتاع الّذي يكون موردا للمبايعة و ينسب إليها الخسارة و الربح.المعنى:كان طالب الدّنيا هذا باع نفسه بهذا المال الذي اكتسبه لصرفه فيما يريده من آماله، و لكن القدر لم يساعده على حصول الأمل فخسر في معاملته.الترجمة:فرمود: زيانمندتر مردم در معامله خود و نوميدتر همه در تلاشش كسي است كه تنش در كسب مالى فرسوده كرده و مقدّراتش يار نشده تا كامى برآرد و با افسوس از دنيا رفته و وزر مالش را باخرت برده.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص220
حكمت (439)
و قال عليه السّلام: انّ اخسر الناس صفقة، و اخيبهم سعيا، رجل اخلق بدنه فى طلب ماله، و لم تساعده المقادير على ارادته، فخرج من الدنيا بحسرته، و قدم على الآخرة بتبعته.«و فرمود: زيان كارترين مردم در معامله و بى بهره ترين ايشان از لحاظ كوشش كسى است كه در جستجوى مال خود تن خويش را فرسوده كرد و سرنوشتها او را به رسيدن به خواسته اش يارى نداد و با اندوه آن از دنيا بيرون شد و با گناه آن به آخرت در آمد.»