وَ قَالَ (عليه السلام): النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.
و فرمود (ع): مردم دشمن چيزهايى هستند كه نمى دانند.
و آن حضرت فرمود: مردم دشمن آن چيزى هستند كه نمى دانند. (تكرار شماره 172)
جهل و دشمنى (علمى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: مردم دشمن آنند كه نمى دانند.
[و فرمود:] مردم دشمن آنند كه نمى دانند.
امام عليه السّلام (در نكوهش نادانى) فرموده است:«النّاس ...» (تا آخر، اين فرمايش بى كم و زيادة همان فرمايش يك صد و شصت و سوم است كه ترجمه و شرحش بيان شد).
امام(عليه السلام) فرمود: مردم دشمن چيزى هستند كه نمى دانند!
مردم دشمن چه چيزند؟ امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه بسيار كوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «مردم دشمن چيزى هستند كه نمى دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا).همان گونه كه در سند اين گفتار حكيمانه ذكر شد اين جمله عيناً در حكمت 172 بدون هيچ تغييرى آمده و در آن جا تفسيرهاى سه گانه اى براى آن ذكر كرديم و در اين جا اضافه مى كنيم كه ممكن است بسيارى از امور داراى فوايد زيادى باشد اما شخصى كه از آن بى خبر است با آن به مخالفت برمى خيزد همان گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد: «(كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ); جهاد در راه خدا بر شما مقرّر شد; در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آن كه شرِّ شما در آن است و خدا مى داند، و شما نمى دانيد».[1]افراد ناآگاه كه به اهميت جهاد و تأثير آن در عظمت و عزت مسلمين واقف نيستند آن را امرى خشونت آميز و زيانبار مى پندارند و طبيعى است كه با آن به عداوت برخيزند يا براى آن ها ناخوشايند باشد. اما مؤمنان آگاه كه به اسرار جهاد و حتى شهادت فى سبيل الله آشنا هستند به آن عشق مى ورزند. داروهاى تلخ و شفابخش براى كودكى كه از آن اطلاعى ندارد تنفرآميز است و به اين آسانى حاضر به نوشيدن آن نيست و با آن دشمنى مى كند در حالى كه افرادى كه از آثار آن دارو باخبرند براى به دست آوردن آن هرگونه بهايى را مى پردازند و با عشق و علاقه آن را مى خورند.مؤيد اين سخن گفتارى است كه به عنوان يك اصل كلى، بعضى از روانشناسان اظهار كرده و مثال روشنى نيز براى آن ذكر نموده اند و آن اين كه جهل انسان به شرايط محيط، محيط را براى او غير قابل تحمل مى كند اما هنگامى كه از آن شرايط باخبر مى شود ناگهان همه چيز براى او قابل تحمل مى گردد. آن ها در مثالشان چنين مى گويند: شخصى در حال مسافرت با قطار با مسافر ديگرى همنشين شد كه چند فرزند خردسال شلوغ داشت ولى آن ها را از كارهاى نادرستشان باز نمى داشت. اين مرد مسافر بسيار عصبانى شد و رو به پدر آن بچه ها كرد و گفت: چرا مراقب آن ها نيستى؟ آن مرد با چشم هاى اشكبار گفت: ببخشيد همسرم در بيمارستان در حال سختى است و من در فكر او بودم و از كودكان غافل شدم. اين مرد با شنيدن اين سخن و آگاه شدن از دليل عدم مراقبت پدر، وضعش دگرگون شد، عذرخواهى كرد و بچه ها را نوازش نمود و روحش آرام گرفت. آرى، هنگامى كه آن مرد از شرايط موجود آگاه شد عداوت او به دوستى مبدل گشت.در مسائل اعتقادى در طول تاريخ بسيار ديده شده است كه دو گروه به جان هم افتاده اند و علت اصلى آن بى خبر بودن از اعتقاد ديگرى بوده است و اگر آگاه بودند نه تنها به عداوت برنمى خاستند بلكه با هم دوستى داشتند.در داستان معروفى كه يكى از شعرا آن را به شعر درآورده مى خوانيم كه شخصى يك درهم به جماعتى داد كه يكى از آن ها فارس بود و ديگرى عرب و ديگرى ترك و ديگرى رومى و گفت كه هرچه مى خواهيد با آن بخريد. شخصى كه فارس بود گفت: انگور مى خواهم، عرب گفت: عنب دوست دارم، آن كه ترك بود گفت: نمى شود بايد اوزوم بخريم، چهارمى گفت: امكان ندارد بايد استافيل تهيه كرد. همه يك چيز مى گفتند اما براثر ناآگاهى به جان هم افتادند و قيل و قال كردند:در تنازع آن نفر جنگى شدند *** كه ز سرّ نام ها غافل بدندمشت برهم مى زدند از ابلهى *** پر بدند از جهل و از دانش تهىصاحب سرّى عزيزى صد زبان *** گر بدى آن جا بدادى صلحشانكلام حكيمانه مولا(عليه السلام) پيام روشنى به همه مصلحان جهان مى دهد كه اگر مى خواهيد جوامع بشرى اصلاح شود بايد كار فرهنگى كنيد و جهل ها را به علم مبدل سازيد چراكه تا افراد، جاهل اند دشمنى آن ها با هرگونه اصلاح، طبيعى است و اگر آگاه شوند با پاى خود شتابان به سوى آن خواهند رفت.[2]*****پی نوشت:[1]. بقره، آيه 216.[2]. سند گفتار حكيمانه: اين گفتار حكيمانه را مرحوم سيد رضى عيناً و بدون كم و زياد در حكمت 172 آورده و گويا براثر طولانى شدن فاصله زمانى بين اين دو نوشته فراموش كرده است كه آن را قبلا آورده و به هر حال در كتاب مصادر منابع زيادى براى آن در ذيل همان حكمت 172 آمده كه عيناً در اين جا نقل مى كنيم: (منابعى كه قبل يا بعد از سيد رضى بوده اند) ازجمله جاحظ در كتاب المأة المختارة من كلامه(عليه السلام) و مفيد در كتاب اختصاص و ميلانى در مجمع الامثال و زمخشرى در ربيع الابرار وحصرى در زهر الآداب و ثعالبى در خاص الخاص (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص304). در كتاب مطالب السؤول نيز اين جمله با كمى تفاوت در ضمن جمله هاى ديگرى نقل شده است و مرحوم علامه مجلسى آن را در جلد 75 بحارالانوار، صفحه 14 آورده است.
امام (ع) فرمود: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»:مردم دشمنند آنچه را كه نمى دانند. قبلا عين همين عبارت به شماره (158) گذشت و توضيح داده شد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 513
السادسة عشرة بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(416) و قال عليه السّلام: النّاس أعداء ما جهلوا. (86138- 86132)
المعنى:العداوة نفور بين المتعاديين ينشأ من عدم توافقهما في محيط وجودهما، فلا عداوة أبين ممّا بين الوجود و العدم، و العلم و الجهل.الترجمة:آنچه را مردم ندانند دشمن آنند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص224
الناس اعداء ما جهلوا. «مردم دشمن آن اند كه نمى دانند.»
اين هم از سخنان شريفى است كه براى آن نظيرى نيست و پيش از اين گذشت و آنچه مناسب آن بود گفته شد، و از ديرباز گفته شده است هر كس چيزى را نداند با آن ستيز مى ورزد. و شاعر چنين سروده است: كارى را ندانستى و ستيز آشكار ساختى آرى كه نادانان دشمنان اهل علم اند.
به افلاطون گفته شد: چرا جاهل عالم را دشمن مى دارد و حال آنكه عالم جاهل را دشمن نمى دارد؟ گفت: بدين سبب كه جاهل در خود احساس كاستى مى كند و چنين گمان مى برد كه دانا او را تحقير مى كند و پست مى شمرد در نتيجه او را دشمن مى دارد و حال آنكه عالم را كاستى نيست و گمان نمى برد كه نادان او را تحقير مى كند و بدين سبب انگيزه اى براى دشمنى با نادان ندارد.