وَ قَالَ (عليه السلام): الْوِلَايَاتُ، مَضَامِيرُ الرِّجَال.
الْمَضامِير: جمع «مضمار»، محل تمرين اسبان براى مسابقه.
و فرمود (ع): حكومتها ميدان مسابقت مردان هستند.
و آن حضرت فرمود: حكمرانيها ميدان آزمايش مردان است.
تجربه كارى و شناخت مديران (سياسى):و درود خدا بر او، فرمود: فرمانروايى، ميدان مسابقه مردان است.
[و فرمود:] حكمرانيها ميدانهاى مسابقت مردان است.
امام عليه السّلام (در باره حكمرانان) فرموده است:حكومتها ميدانهاى (آزمايش) مردان است (چنانكه در اصطبلها اسبهاى مسابقه در دواندن شناخته ميشوند هنگاميكه كسى به حكومت رسيد نيكى و بديش آشكار مى گردد).
امام(عليه السلام) فرمود: مقامات حكومتى، ميدان آزمون و مسابقه مردان است.
ميدان آزمون بزرگ:امام(عليه السلام) در اين كلام كوتاه حكيمانه اشاره به يكى از مهمترين روش هاى آزمودن شخصيت ها كرده، مى فرمايد: «منصب هاى حكومتى، ميدان آزمون و مسابقه مردان است»; (الْوِلاَيَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ).هم شخصيت و ظرفيت آن ها در اين گونه حالات آشكار مى شود و هم استعداد و توان و لياقت آنان. «مضامير» جمع «مضمار» از ماده «ضُمور» (بر وزن ظهور) به معناى لاغر شدن گرفته شده و مضمار به ميدانى گفته مى شد كه اسب ها را بعد از پرورش و تقويت كامل جهت مسابقه اسب سوارى به آن جا مى آوردند و با تمرين هاى مكرر آن ها را لاغر و چابك مى ساختند بنابراين مضمار به معناى ميدان تمرين است و گاه به محل مسابقه نيز اطلاق مى شود و در كلام حكيمانه مورد بحث در همين معنا استعمال شده است.انسان ها را در ميدان هاى مختلفى مى توان آزمود; گروهى به وسيله مال و ثروت، گروه ديگرى به وسيله فقر و ناتوانى، گروهى ديگر به وسيله مصائب و حوادث سخت و دردناك. ولى در ميان ميدان هاى آزمون و مسابقه به خصوص براى شخصيت هاى برجسته حساس ترين ميدان، ميدان حكمرانى است. آن جاست كه معلوم مى شود چه كسانى را غرور فرامى گيرد و پا از گليم خود فراتر مى نهند و چه كسانى به واسطه داشتن ظرفيت كامل تغييرى در وضع آن ها رخ نمى دهد. چه كسانى براى اندوختن مال و ثروت از طريق حكومت، به ظلم و ستم به ديگران مى پردازند و چه كسانى تقوا را از دست نمى دهند. چه افرادى به نفع طرفداران خود حكم ظالمانه مى كنند و چه اشخاصى همگان در برابر آن ها يكسان اند.به راستى بسيار مشكل است كسانى را پيدا كنيم كه بعد از رسيدن به مقام هاى بالا تغيير و دگرگونى در حال آن ها پيدا نشود جز معصومين(عليهم السلام) كه كمترين تغييرى پيدا نمى كردند. اميرمؤمنان على(عليه السلام) آن روز كه در گوشه خانه نشسته بود و ديگران به ناحق حكومت مى كردند زندگى زاهدانه اى داشت و آن روز نيز كه به حكومت رسيد همان زندگى زاهدانه را ـ و شايد به طور كامل ترى ـ ادامه داد. در حكومتش فرقى ميان برادر خود و افراد عادى نگذاشت و طرفداران خود را به هنگام انحراف از طريق حق همان گونه مؤاخذه و ملامت مى كرد كه مخالفان خود را.در زندگى روزانه خود نيز كسانى را سراغ داريم كه وقتى مقام مختصرى پيدا كردند همه چيز آن ها دگرگون شد و حتى دوستان سابق خود را به كلى فراموش كردند و از عهده امتحان مقام كوچكى برنيامدند و به عكس، افراد عالم و باتقوايى را مى بينيم كه رسيدن به مقامات بالا آن ها را دگرگون نساخت و گام جاى گام هاى مولايشان على(عليه السلام) گذاشتند. به راستى اين سخن حق است كه مقامات حكومتى، در حكم ميدان مسابقه مردان است.مرحوم علامه آيت الله مطهرى در مجموعه آثارش سخنى از يك نويسنده عربى به نام على الوردى كه اصالتاً عراقى، و شيعه و استاد دانشگاه بود ولى تمايلات ماركسيستى نيز داشت نقل مى كند كه جالب است. او مى گويد: انصاف اين است كه على(عليه السلام) در زندگى خود اين اصل ماركس را نقض كرد كه يك انسان نمى تواند در كاخ و كوخ يك رقم فكر كند و خواه ناخواه فكر او عوض مى شود. تاريخ على(عليه السلام) نشان داد كه مطلب اين گونه نيست زيرا ما على(عليه السلام) را در وضع طبقاتى اجتماعى مختلف مى بينيم در آن حد نزديك به صفر و در آن نقطه اوج كه از آن بالاتر نبود. يك روز او را به صورت كارگر و سرباز ساده اى مى بينيم كه صبح از خانه اش حركت مى كند تا درخت و زراعتش را آبيارى كند و گاه ممكن است براى ديگرى زحمت بكشد و مانند يك كارگر اجرت بگيرد. همين على(عليه السلام) بعدها و در زمان خلافتش همان گونه فكر مى كرد كه قبلا داشت و راه و رسم زندگى اش هرگز عوض نشد.[1]بايد گفت: ماركس چون تفكر مادى داشته و در چنين محيطى مى زيسته حق داشته چنين فكرى كند در حالى كه على (عليه السلام) در محيطى مملو از معنويت و روحانيت مى زيسته است.اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه جاى خود دارد; شاگردان آن حضرت همچون سلمان ها و ابوذرها و مالك اشترها نيز هيچ گونه تغييرى در دوران زندگانى شان در فراز و نشيب ها پيدا نشد.شاعر عرب پنج نوع مستى براى افراد شمرده است كه آخرين آن را مستى حكومت مى شمرد، مى گويد:سَكَراتٌ خَمسٌ إذا مُنِىَ المَرءُ *** بِها صارَ عُرضَةً للزَّمانِسَكرَةُ المالِ والحَداثةِ و العِشقِ *** و سُكرُ الشَّرابِ و السُّلطانِپنج نوع مستى هست كه وقتى انسان به آن مبتلا شود در معرض آزمون قرار مى گيرد.مستى مال و مستى جوانى و مستى عشق و مستى شراب و مستى حاكميت.[2]اين بحث را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم. فرمود: «ِذَا كَانَ لَكَ صَدِيقٌ فَوُلِّى وِلاَيةً فَأَصَبْتَهُ عَلَى الْعُشْرِ مِمَّا كَانَ لَكَ عَلَيهِ قَبْلَ وِلاَيتِهِ فَلَيسَ بِصَدِيقِ سَوْء; هرگاه دوستى داشته باشى كه به مقامى از مقامات حكومت برسد و حداقل يك دهم مناسبات قبل از دوران حكومتش با تو را حفظ كند دوست بدى نيست»[3]. [4]*****پی نوشت:[1]. مجموعه آثار، ج 16، ص 63.[2]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 88 .[3]. بحارالانوار، ج 71، ص 176، ح 10.[4]. سند گفتار حكيمانه: به گفته مرحوم خطيب در مصادر، ميدانى در مجمع الامثال (ضمن مطالب طولانى ترى) اين گفتار حكيمانه و گفتار بعد را نقل كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 305)
امام (ع) فرمود: «الْوِلَايَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ»:حكومتها ميدانهاى آزمون مردانند.مقصود از ميدانها، جاى شناخت اسب تندرو است و آن جايى است كه اسبها براى مسابقه در كنار هم قرار مىي گيرند. لفظ «مضامير- ميدانها» را براى حكومتها به اعتبار اين كه محلّ ظهور خوبى حاكم از بدى و پستى اوست، همان طورى كه ميدانها براى اسبها چنين اند، استعاره آورده است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 514
الثامنة عشرة بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(418) و قال عليه السّلام: الولايات مضامير الرّجال. (86188- 86183)
اللغة:(المضامير) جمع مضمار و هى الأمكنة الّتي يقرن فيها الخيل للسباق و يطلق على مدّة السباق أيضا.المعنى:نبّه عليه السّلام إلى أنّه كما يعرف جودة الفرس و جوهره في ميدان المسابقة، يعرف كفاية الرّجل و جوهره بتصدّيه للولاية على شعب أو صقع من حيث صحّة تدبيره في إدارة الامور و عدمها و قوّة رأيه و عزمه و ضعفه و من حيث عدله و ظلمه و من نواح اخر يرتبط بالولاية و الحكم.الترجمة:فرمود: حكمرانى ميدان مسابقه مردان جهانست.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص225
الولايات مضامير الرجال. «حكمرانيها ميدان مسابقه مردان است.»
يعنى همان گونه كه اسبها در ميدان مسابقه شناخته مى شوند، مردان هم در حكمرانيها شناخته مى شوند، از برخى حكمرانان اخلاق پسنديده آشكار مى شود و از برخى اخلاق نكوهيده. شاعر گفته است: پنج مستى است كه چون مرد به آنها گرفتار آيد هدف دگرگونى روزگار مى شود، مستى مال و جوانى و عشق و باده و قدرت.