و قال (عليه السلام): الْغِنَى وَ الْفَقْرُ، بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه.
الْعَرْض: عرضه كردن، در معرض گذاشتن.
و فرمود (ع): توانگرى و تهى دستى پس از عرضه داشتن كردار است به خداى تعالى.
و آن حضرت فرمود: توانگرى و تهيدستى پس از عرضه اعمال بر خدا معلوم مى گردد.
معيار شناخت فقر و غنا (اعتقادى، اقتصادى):و درود خدا بر او، فرمود: فقر و بى نيازى ما پس از عرضه شدن بر خدا آشكار خواهد شد.
[و فرمود:] توانگرى و درويشى آن گاه آشكار شود -كه در قيامت- عرضه بر كردگار شود.
امام عليه السّلام (در باره توانگرى و بى چيزى حقيقىّ) فرموده است:توانگرى و بى چيزى پس از بيان حال و نمودن كردار است (در روز قيامت) بر خدا (توانگر حقيقىّ كسى است كه روز رستخيز پاداش الهىّ و بهشت جاويد بهره او گردد، و بينواى حقيقىّ كسى است كه در آنروز بعذاب و كيفر خدا گرفتار باشد).
امام(عليه السلام) فرمود: غنا وفقر آن گاه آشكار مى شود كه اعمال (انسان ها) به پيشگاه خدا عرضه شود.
غنا و فقر حقيقى:امام(عليه السلام) در اين گفتار كوتاه و حكيمانه اشاره به نكته مهمى درباره حقيقت فقر و غنا كرده، مى فرمايد: «غنا و فقر آن گاه آشكار مى شود كه اعمال (انسان ها) بر خدا عرضه شود»; (الْغِنَى وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللّهِ).حقيقت غنا بى نيازى و حقيقت فقر نيازمندى است ولى مى دانيم كه اين دو عنوان گاه جنبه مادى دارد و گاه جنبه معنوى. جنبه مادى آن نيز شاخه هايى دارد: غنا ازنظر مال و ثروت، غنا ازنظر مقام و جاه و جلال و غنا ازنظر علوم و دانش هاى مادى. تمام اين انواع غناى مادى، زودگذر و زوال پذير و ناپايدار است. گاه يك شب انسان مى خوابد در حالى كه صاحب مال و مقام و علم و دانش و سلامت جسم است اى بسا صبح بيدار شود در حالى كه تمام آن ها را از دست داده است و به فرض كه در زمان حيات انسان اين سرمايه هاى مادى موجود باشد در پايان عمر از همه آن ها جدا مى شود و همچون ساير افراد به خاك سپرده خواهد شد بى آن كه تفاوتى ميان او و فقرا باشد. همگى يك كفن را با خود از اين دنيا به گور مى برند. ولى غناى معنوى كه آن هم شاخه هاى متعدد دارد امرى است پايدار كه در دنيا و برزخ و آخرت با اوست. غنا ازنظر علم و عرفان، غنا ازنظر صفات برجسته انسانى و غنا ازنظر كارهاى خير و خدمات بشرى كه آثار همه اين ها در قيامت آشكار مى گردد.امام(عليه السلام) در واقع اشاره به همين نكته مى كند كه به هنگام حضور همگان در عرصه محشر و در پيشگاه عدل خداوند، آن جا معلوم مى شود چه كسى غنى است و چه كسى فقير. آن ها كه ميزان اعمالشان سنگين و نامه اعمالشان پر از حسنات و خالى از سيئات است اغنياى حقيقى هستند. اما آن ها كه كفه ترازوى حسناتشان سبك و نامه اعمالشان سياه است فقراى واقعى مى باشند. چنين اغنيايى به بهشت برين هدايت مى شوند كه در آن جا هركدام مالك عرصه هايى هستند كه گاه از تمام اين دنيا وسيع تر و گسترده تر است با آن همه نعمت هاى بى نظير. آيا اين غنا نيست؟ اما تهى دستان معنوى به قدرى فقيرند كه گاه دست به سوى بهشتيان درازكرده و مى گويند: آيا امكان دارد شربت آبى يا ميوه اى بهشتى از آنچه در اختيار داريد به ما ارزانى داريد كه با جواب منفى روبرو مى شوند: «(وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ قَالُوا إِنَّ اللهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ); و دوزخيان، بهشتيان را صدا مى زنند كه «(محبّت كنيد و) مقدارى آب، يا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشيد!» آن ها (در پاسخ) مى گويند: «خداوند اين ها را بر كافران حرام كرده است!».[1]يا به هنگامى كه در عرصه محشرند و به دوزخ نرفته اند اهل ايمان را صدا مى زنند: نگاهى به ما كنيد (و گوشه چشمى به ما بيفكنيد): «(يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً); روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گويند: «نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم!» به آن ها گفته مى شود: «به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!».[2]آرى فقر و غنا در آن جا آشكار مى شود. حتى گاهى در پايان عمر انسان در اين دنيا نيز پرتوى از اين فقر و غنا آشكار مى گردد; افرادى كه فقط سرمايه مادى داشتند هنگامى كه در خاك پنهان شدند فراموش مى شوند امّا صالحان باايمان نام نيك و آثار پسنديده شان سال ها و گاهى ابدالدهر در ميان انسان ها باقى مى ماند. اين جاست كه فقرا و اغنيا شناخته مى شوند. در اين جا از بعضى جهات، مناسب است داستانى را كه شاعر معروف، انورى درباره گفتگوى بوته كدو و چنار به شعر درآورده است يادآور شويم:نشنيده اى كه زير چنارى كدو بُنى *** برجست و بر دويد برو بر به روز بيستپرسيد از چنار كه تو چند روزه اى *** گفتا چنار عمر من افزون تر از دويستگفتا به بيست روز، من از او فزون شدم *** اين كاهلى بگوى كه آخر ز بهر چيست؟گفتا چنار: نيست مرا با تو هيچ جنگ *** كاكنون نه روز جنگ و نه هنگام داورى استفردا كه بر من و تو وزد باد مهرگان *** آنگه شود پديد كه نامرد و مرد كيست!اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) كه تناسب با بحث ما دارد پايان مى دهيم. امام(عليه السلام) فرمود: عثمان دو نفر از خادمين خود را سراغ ابوذر فرستاد و دويست دينار به آن ها داد و گفت: به سراغ ابوذر برويد و بگوييد كه عثمان به تو سلام رسانده و مى گويد كه اين دويست دينار را بگير و مشكلات خود را به كمك آن حل كن. هنگامى كه فرستادگان عثمان نزد ابوذر آمدند ابوذر پرسيد: آيا به هيچ يك از مسلمانان آنچه را به من عطا كرده، داده است؟ آن ها گفتند: نه. گفت: من يكى از مسلمانان هستم براى من آنقدر سزاوار است كه براى ساير مسلمانان سزاوار مى باشد. گفتند: عثمان مى گويد كه اين از مال شخصى خود من است و به خداوندى كه معبودى جز او نيست ذره اى حرام به آن مخلوط نشده و آنچه براى تو فرستاده مال حلال است. ابوذر گفت: من نيازى به آن ندارم، من امروز را صبح كردم در حالى كه از غنى ترين مردمم. فرستادگان عثمان گفتند: خداوند تو را به سلامت بدارد ما در خانه تو چيز زياد و يا حتى كمى كه قابل استفاده باشد نمى بينيم. گفت: آرى زير اين پارچه كه مى بينيد يكى دو گِرده نان جو است كه چند روزى از پختن آن گذشته، من اين دينارها را براى چه مى خواهم؟ نه به خدا سوگند نمى پذيرم، تا خداوند بداند گرچه من قادر به چيز كم يا زيادى نيستم ولى غنى به ولايت على بن ابى طالب(عليه السلام) و عترت هاديان و مهديين و راضيين و مرضيين او هستم همان كسانى كه هدايت به حق مى كنند و به حق و عدالت حكم مى نمايند. من اينگونه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى فرمود: براى پيران بسيار زشت است كه دروغ بگويند (آنچه گفتم عين حقيقت بود). بنابراين اين دينارها را به عثمان بازگردانيد و به او بگوييد: من نيازى به اين دينارها و آنچه نزد اوست ندارم تا خداوندى كه پروردگار من است را ملاقات كنم و او حاكم ميان من و عثمان خواهد بود.[3]اين است معناى غناى معنوى يك انسان آگاه و وارسته.[4]*****پی نوشت:[1]. اعراف، آيه 50.[2]. حديد، آيه 13.[3]. بحارالانوار، ج 22، ص 398، ح 5.[4]. سند گفتار حكيمانه: در غررالحكم، اين جمله حكيمانه با تفاوتى آمده است كه نشان مى دهد منبع ديگرى غير از نهج البلاغه در اختيار داشته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 309)
امام (ع) فرمود: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ»:مقصود امام (ع) آن است كه بى نيازى واقعى منوط به داشتن پاداش اخروى است و تنگدستى واقعى منوط به نداشتن آن است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 522
الحادية و الثلاثون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(431) و قال عليه السّلام: الغنى و الفقر بعد العرض على اللَّه. (86361- 86352)
المعنى:يريد عليه السّلام في كلامه هذا أنّ غنى الدّنيا و فقرها أمران عرضيّان يزولان بسرعة و لا يتميّزان على وجه الدّقة، فانّ فقير المال غنيّ من نواح شتّى، و غنيّ المال فقير إلى غير واحد من الأشياء، فالغنى و الفقر يمتازان بعد العرض على اللَّه.الترجمة:فرمود: توانگرى و بينوائى پس از عرضه مردم بدرگاه خدا معلوم ميشوند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص266
الغنى و الفقر بعد العرض على الله تعالى. «توانگرى و درويشى پس از عرضه شدن بر خداوند متعال -در قيامت- است.»
يعنى توانگر در حقيقت كسى است كه براى او پاداش آن جهانى كه هرگز قطع نمى شود، فراهم آيد و درويش هم درويش شمرده نمى شود مگر اينكه براى او اين سعادت حاصل نشود كه در آن صورت همواره بدبخت و معذب است و فقر و درويشى واقعى هم همين است. اما توانگرى و فقر اين جهانى، دو چيزى است كه از ميان رفتن و نابودى آن دو سريع صورت مى گيرد و اطلاق اين دو كلمه بر توانگران و درويشان اين جهانى در نظر ارباب طريقت يعنى عارفان بر سبيل مجاز است.