وَ قَالَ (عليه السلام): يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِيرِ.قال الرضي و قد مضى هذا المعنى فيما تقدم برواية تخالف هذه الألفاظ.
الْمِقْدار: تقدير الهى.التَقْدِير: مقايسه كردن چيزى به چيزى، اندازه گيرى، حسابگرى.
و فرمود (ع): تقدير بر تدبير چيره مى شود، به گونه اى كه گاهى آفت و تباهى در تدبير است.سيد رضى گويد: اين معنى پيش از اين در روايتى ديگر با الفاظى ديگر آمده است.
و آن حضرت فرمود: مقدّرات بر تدبير غالب آيند تا بدان جا كه گاهى آفت آدمى به تدبير خود اوست.اين معنا در گذشته (شماره 16) به روايت با الفاظ ديگر گذشت.
شناخت جايگاه جبر و اختيار (اعتقادى):و درود خدا بر او، فرمود: تقدير الهى چنان بر محاسبات ما چيره شود كه تدبير، سبب آفت زدگى باشد.(1)مى گويم: «مفهوم اين حكمت در حكمت 16 با عبارت ديگرى نقل شد»).____________________________________(1). نقد مكتب ولونتاريسم VOLUNTARISM (مكتب اصالت اراده و اختيار) كه هر گونه جبرى را نفى مى كند، زيرا در اسلام انسان با كمك خدا عمل مى كند.
[و فرمود:] تقدير بر تدبير چيره شود چندان كه آفت در تدبير بود.[و اين معنى در پيش آورده شد با تعبيرى مخالف اين الفاظ]. (شماره 16).
امام عليه السّلام (در اعتماد نداشتن بتدبير و پايان بينى) فرموده است:قضاء و قدر الهىّ بر حسابگرى (بنده چيزى را براى خود) پيشى مى گيرد بطوريكه (گاهى) آفت و تباهى در تدبير و پايان بينى مى باشد (پس نبايد شخص دست از توكّل برداشته بتدبير و انديشه خود اطمينان نمايد.)(سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) اين معنى پيش از اين (در فرمايش شانزدهم) به روايتى كه الفاظ آن با اين الفاظ تفاوت دارد گذشت.
امام(عليه السلام) فرمود: مقدرات بر تقدير و تدبير (ما) غلبه مى كند تا آن جا كه (گاه) آفت انسان در تدبير اوست.مرحوم سيد رضى مى گويد: «همين مضمون پيش از اين (در حكمت 16) با عبارت ديگرى و با تفاوت (مختصرى) گذشت».
مقدرات بر تدبير ما پيشى مى گيرد:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به تأثير نافذ مقدرات كرده، مى فرمايد: «مقدرات بر تقدير و تدبير (ما) غلبه مى كند تا آن جا كه (گاه) آفت به سبب تدبير (انسان) به وجود مى آيد»; (يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الاْفَةُ فِي التَّدْبِيرِ).مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين گفتار حكيمانه مى گويد: «همين مضمون پيش از اين (در حكمت 16) با عبارت ديگرى و با تفاوت (مختصرى) گذشت»; (قال الرضي: وَقَد مضى هذا المعنى فيما تقدم برواية تخالف هذه الأَلفاظ).«مقدار» در اين جا به معناى مقدرات و اندازه گيرى هاى الهى است. واژه «حتى» در واقع براى بيان غايت و سرانجام چيزى است.اين گفتار حكيمانه در واقع سه پيام دارد: پيام اول اين كه: ما را با مسأله خداشناسى و توحيد افعالى پروردگار آشناتر مى سازد. هنگامى كه مى بينيم براى انجام كارى نقشه هاى فراوان مى كشيم، مشورت بسيار و مديريت كافى مى كنيم ولى به آن نمى رسيم آگاه مى شويم كه پشت اين دستگاه خلقت، دست باعظمتى است كه چرخه جهان را مى چرخاند و درواقع اين كلام شبيه چيزى است كه درگفتارحكيمانه ديگرى از آن حضرت(عليه السلام) آمده بود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ».[1]پيام دوم پيام توكل بر خداست و آن اين كه تنها به تقدير و تدبير و قوت فكر خود اعتماد نكنيم بلكه در همه چيز و در هر كار توجه به مسبب الاسباب داشته باشيم و از او مدد بخواهيم و كمك بگيريم.پيام سوم اين كه: غرور بر ما غلبه پيدا نكند. هنگامى كه مى بينيم صاحب قدرت ظاهرى شده ايم و گروه عظيمى سر بر فرمان ما هستند و مشاوران تيزهوشى داريم كه در همه كار به ما كمك مى كنند مبادا غرور، ما را بگيرد و از خدا غافل شويم. چراكه گاه مى بينيم همه اسباب فراهم است ولى كارى از پيش نمى رود. يعنى مقدرات طرح ديگرى براى ما ريخته و تلاش هاى ما دربرابر تقدير الهى همچون نقش بر آب است.مرحوم مفيد در كتاب ارشاد اين كلام حكمت آميز را با مقدمه اى به اين شرح نقل مى كند: هنگامى كه «شاه زنان» دختر كسرى اسير شد و او را خدمت امام اميرمؤمنان(عليه السلام) آوردند آن حضرت از او پرسيد: بعد از داستان ابرهه و لشكر فيل و نابودى آن در كنار كعبه (هنگامى كه جريان به گوش پدرت رسيد) چه شنيدى؟او گفت: اين سخن را از او شنيدم كه مى گفت: هنگامى كه خداوند بر كارى غالب شود تمام طمع ها دربرابر آن ذليل مى شوند و هنگامى كه مدت حيات كسى سر آمده باشد مرگ او در چاره انديشى هاى اوست.امام(عليه السلام) فرمود: چه سخن زيبايى پدرت گفته است. آرى. سپس فرمود: «تَذِلُّ الاُْمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يكُونَ الْحَتْفُ فِى التَّدْبِيرِ».[2]اين جمله همان چيزى است كه در حكمت 16 گذشت و هماهنگ با گفتار حكيمانه مورد بحث است.شعراى عرب در اين زمينه اشعار متعددى گفته اند. ابوتمّام مى گويد:ورَكبٌ كأطرافِ الأسِنَّةِ عَرَّسوا *** على مِثْلِها واللَّيلُ تَسْطو غَياهِبُهلأمر عليهِم أن تَتُمّ صُدورُه *** ولَيس عليهِم أن تَتُمّ عَواقِبُهسوارانى بودند كه همچون سرنيزه ها دربرابر مخالفينشان صف كشيدند در حالى كه تاريكى شب غلبه داشت.آن ها به دنبال مقصدى بودند كه آغازش به دست آن ها بود ولى پايانش از دست آن ها خارج.[3]شاعر فارسى زبان نيز مى گويد:ديده اى بايد سبب سوراخ كن *** تا حجب را بركند از بيخ و بنتا مسبب بيند اندر لا مكان *** هرزه داند جهد و اكساب و دكاناز مسبِّب مى رسد هر خير و شر *** نيست اسباب و وسائط اى پدرجز خيالى منعقد بر شاهراه *** تا بماند دور غفلت چند گاهبابا افضل كاشانى نيز در اين زمينه مى گويد:سعى تو كليد قفل مشكل نشود *** تقدير به تدبير تو باطل نشودگر هر دو جهان خواسته باشند چه سود *** چيزى كه خدا نخواست حاصل نشودقابل توجه اين كه در غررالحكم، كلام حكيمانه ديگرى در كنار اين كلام نقل شده كه مفسر و مؤيد آن است، مى فرمايد: «يجرى القضاء بالمقادير على خلاف الاختيار و التدبير; قضاى الهى همراه مقدرات، برخلاف اختيار و تدبير ما جريان مى يابد».[4]شك نيست كه منظور امام(عليه السلام) از بيان اين گونه كلمات اين نيست كه انسان دست از تدبير و تلاش و كوشش براى رسيدن به مقاصد مشروع و مطلوب بردارد و همه چيز را به مقدرات بسپارد بلكه منظور اين است كه ضمن هرگونه تلاش و كوشش مراقب باشد كه ماوراء نقشه و تدبير او نقشه و تدبير كس ديگرى است، از او غافل نگردد، دل به او بندد و پيروزى ها را از او بطلبد.[5]*****پی نوشت:[1]. نهج البلاغه، حكمت 250.[2]. ارشاد مفيد، ص 159 (مطابق نقل علامه شوشترى در بهج الصباغة).[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 176.[4]. غرر الحكم، ح 1791.[5]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در ذيل اين گفتار حكيمانه مى گويد: همين معنا با عبارت ديگرى در حكمت 15 (طبق متنى كه ما انتخاب كرده ايم حكمت شانزدهم است.) گذشت: «تَذِلُّ الاُْمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يكُونَ الْحَتْفُ فِى التَّدْبِيرِ» و در ذيل آن حكمت منابع متعددى براى آن ذكر كرده ازجمله مرحوم ابن شعبه در تحف العقول و جاحظ در المائة المختارة و همچنين شيخ مفيد در ارشاد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 314)
امام (ع) فرمود: «يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِيرِ»:قضاى الهى بر حسابگرى پيشى مى گيرد بطورى كه آفت در تدبير و حسابگرى مى باشد.«مقدار»، يعنى قضا و قدر. چون انسان از اسرار قدر ناآگاه است، پس ساختن تدبير و اندازه گيرى در امور مربوط به خود بر اساس توهمات است و به هيچ وجه قابل اطمينان نيستند. بنا بر اين ممكن است آنچه را كه انسان موجب مصلحت خود انديشيده و معتقد است، باعث هلاكت و از عوامل مفسده باشد. توضيح اين مطلب در قبل گذشت.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 526الخامسة و الثلاثون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(435) و قال عليه السّلام: يغلب المقدار على التّقدير، حتّى تكون الافة في التّدبير. (86495- 86484)
المعنى:المقدار كالمثقال ما قدّر للانسان بقضاء اللَّه و قدره، و التقدير في كلامه ما يقدّره الانسان لنفسه و تدبيره، فيقول عليه السّلام: إنّ القدر غالب على البشر و على ما يقدّر لنفسه من الخير و الشرّ بحيث يصير تدبير الانسان موجبا للافة و البلا، قال الرضيّ: و قد مضى هذا المعنى فيما تقدم برواية تخالف بعض هذه الألفاظ.الترجمة:فرمود: قدر بر تقدير انسان غالب است تا آنجا كه تدبير بشر آفت آور مى شود.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص270
يغلب المقدار على التقدير، حتى تكون الآفة فى التدبير. «و آن حضرت فرمود: سرنوشت بر تدبير چيره شود آن چنان كه آفت در تدبير باشد.»سيد رضى گفته است: اين سخن در سخنان پيشين با روايتى كه الفاظ آن اندكى با اين الفاظ تفاوت داشت، گذشت.
ابن ابى الحديد گويد: در اين معنى پيش از اين سخن گفتيم و شاعران هم در اين باره به راستى فراوان سروده اند و چند بيتى شاهد آورده است.