وَ قَالَ (عليه السلام): شَرُّ الْإِخْوَانِ، مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ.قال الرضي: لأن التكليف مستلزم للمشقة و هو شر لازم عن الأخ المتكلف له فهو شر الإخوان.
و فرمود (ع): بدترين دوستان تو، دوستى است كه براى او خود را به رنج و تكلف اندازى.سید رضى گويد: تكلّف مستلزم مشقت است و آن شرّى است كه از دوستى كه خود را براى او به تكلّف انداخته اى، مى زايد. پس چنين دوستى، بدترين دوستان توست.
و آن حضرت فرمود: بدترين برادران آن است كه آدمى براى او دچار زحمت شود.چرا كه تكليف مستلزم رنج است، و اين رنج را برادرى كه به خاطر او به زحمت افتاده اند باعث شده، پس او بدترين برادران است.
بدترين دوست (اخلاق اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: بدترين دوست آن كه براى او به رنج و زحمت افتى.سید رضى گويد: (تكلّف و تكليف با مشكلات و به زحمت افتادن است، پس دوستى كه انسان را دچار مشكلات مى كند مايه شر است پس او از بدترين دوستان بشمار مى آيد).
[و فرمود:] بدترين برادران كسى است كه براى او به رنج افتى.[چه رنج افتادن مستلزم مشقّت است. و اين شرّ را برادرى كه براى او به رنج افتاده اند سبب شده. پس او بدترين برادران است.]
امام عليه السّلام (در نكوهش برنج انداختن دوست) فرموده است:بدترين برادران (دوستان) كسى است كه براى او شخص برنج افتد (دوستى با او سبب آزار و رنج گردد.)(سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد:) زيرا تكليف يعنى زياده از طاقت سبب مشقّت و رنج است و آن شرّ و بدى است كه لازم برادر و دوستى است كه براى او رنج برده ميشود پس او بدترين برادران مى باشد.
امام(عليه السلام) فرمود: بدترينِ برادران (دوستان) كسى است كه براى پذيرايى از او (ناچار باشى) خود را به زحمت افكنى.مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين گفتار حكيمانه مى گويد: «تكليف (و تكلف) هميشه با مشقت همراه است بنابراين دوست پرتوقعى كه انسان را به تكلف وامى دارد مايه شر است. به همين دليل او بدترينِ برادران محسوب مى شود».
دوستان پرتكلّف:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى اشاره كرده كه دوستان خوب و بد را از هم جدا مى كند. مى فرمايد: «بدترينِ برادران (دوستان) كسى است كه براى پذيرايى از او (ناچار باشى) خود را به زحمت افكنى»; (شَرُّ الاِْخْوَانِ مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ).مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين گفتار حكيمانه مى گويد: «تكليف (و تكلف) هميشه با مشقت همراه است بنابراين دوست پرتوقعى كه انسان را به تكلف وا مى دارد مايه شر است. بنابراين او بدترينِ برادران محسوب مى شود»; (قال الرضىّ: لأن التّكليفَ مُستَلزِم للمَشقّةِ، و هو شرٌّ لازِمٌ عن الأخِ المُتَكَلَّفِ لَهُ، فهو شَرُّ الإخوانِ).اصولاً زندگى پرتكلف و پردردسر، هميشه مايه بدبختى و اضطراب و ناراحتى است بنابراين اگر دوستانى پيدا شوند كه توقع زيادى در پذيرايى يا كمك رسانى دارند و انسان مجبور شود به خاطر آن ها خود را به زحمت بيفكند، دوستان بدى هستند. دوست باصفا كسى است كه پذيرايى ساده را به جان و دل مى پذيرد و سعى مى كند دوست خود را در آرامش و آسايش قرار دهد اما اگر توقعات زيادى داشت كه به سبب آن، دوستش مجبور بود براى كمك به او يا پذيرايى از او خود را به زحمت بيفكند و گاه حتى وسايل منزل خود را براى اين كار بفروشد چنين دوست خودخواهى لايق دوستى نيست. اولياء الله و پيروان آن ها هميشه اين دستور را در نظر داشتند و دربرابر دوستان خود بى تكلف بودند، به سادگى از آن ها پذيرايى مى كردند و با آن ها انس مى گرفتند.به عكس، كسانى در گذشته و به خصوص امروز بوده و هستند كه اگر دوستشان پذيرايى سنگين و پرخرجى از آن ها نكند آن را دليل بر اهانت مى دانند و از او فاصله مى گيرند، در پشت سر گله مى كنند و در پيش او گاه اظهار مى دارند. در مجموع، تكلف در پذيرايى از دوستان، عيوب زيادى دارد كه به چهار عيب آن به خصوص مى توان اشاره كرد: نخست اين كه سبب مى شود دوستان، كمتر يكديگر را ملاقات كنند زيرا تشريفات پردردسر به آسانى قابل تكرار نيست. دوم اين كه طرف مقابل ممكن است توانايى پذيرايى به آن شكل را نداشته باشد و سبب شرمندگى او در آينده شود. سوم اين كه از ساده زيستى كه مورد تأكيد اسلام است دور مى شوند. چهارم اين كه اينگونه پذيرايى ها غالباً توأم با خودنمايى و رياكارى است كه با روح تعليمات اسلامى سازگار نيست.البته تكلف گرچه غالباً در نحوه پذيرايى هاست ولى ممكن است آداب ديگر را نيز شامل شود مانند چگونگى تعارف ها و جلوس در مقابل يكديگر و ساير امورى كه در ديدار دوستان انجام مى شود.* * *ابن ابى الحديد در اين جا به داستانى تاريخى اشاره مى كند كه از جهاتى قابل توجه است. مى گويد: از حسن بن سهل (وزير مأمون) نقل شده كه گفت: روزى نزد مأمون رفتم و با سؤالى كه قابل پيش بينى نبود مواجه شدم. به من گفت: مروّت (شخصيت) يعنى چه؟ در پاسخ گفتم: منظور خليفه را نمى فهمم تا جواب مناسبى عرض كنم. گفت: نزد عمرو بن مسعده برو و از وى سؤال كن. مى گويد: من به سراغ عمرو رفتم، اوضاع خانه او به هم ريخته و مشغول بنايى بود. روى آجرى نشسته و مراقب كارگران بود. به او گفتم: مأمون دستور داده تا درباره معناى مروت از تو سؤال كنم. صدا زد آجرى آوردند و به من گفت: روى آن بنشين. در همان حال، سخنانى گفت كه مقصود من در ميان آن ها وجود نداشت. من از اين كه مورد احترام واقع نشدم و مقدار زيادى حرف هاى نامناسب شنيدم عصبانى شدم و به خود مى پيچيدم. هنگام غذا خوردن كه شد خدمتكارى آمد و دو قرص نان و مقدارى خورش ساده و يك ظرف آب با خود آورد. كمى از آن تناول كردم و در حالى كه از چنين برخورد اهانت آميزى ناراحت بودم با وى خداحافظى كردم، ولى به من گفت: هر روز دوست داشتى مى توانى نزد من بيايى. من چيزى دراين باره به مأمون نگفتم. فكر كردم اكنون كه رسماً از طرف او دعوت شدم يك روز پيش او بروم و رفتار او را ببينم و بعد با مأمون ملاقات كنم. آن روز كه نزد او رفتم برخلاف انتظار با استقبال بسيار خوب او روبرو شدم. مرا در آغوش كشيد و پيشانى مرا بوسيد و پشت سر من به راه افتاد و در محل پذيرايى مرا در جاى خوبى نشاند و دربرابر من نشست و با سخنان سنجيده اى با من گفت وگو كرد. هنگام پذيرايى، ظرف هاى پر از ميوه و غذاهاى گوناگون آوردند و در سفره چيدند و پذيرايى اش از من بسيار جالب بود. هنگامى كه مى خواستم خداحافظى كنم دستور داد هداياى فراوانى به من دادند و مركبى را با هداياى فراوان آماده ساخت و غلامانى را همراه من فرستاد. بسيار تعجب كردم هنگامى كه شنيدم همه آن ها را به من بخشيده است. در موقع خداحافظى گفت: اگر برادرت به ديدنت آمد به خاطر او خود را به زحمت نينداز و به آنچه در خانه وجود دارد كفايت كن اما اگر كسى را دعوت كردى از چيزى در خدمت به او فروگذار مكن همان گونه كه من در اين دو جلسه با تو رفتار كردم. سپس اين جمله را افزود: معناى مروت همين است.[1]البته عمرو بن مسعده در جلسه دوم مرتكب تكلف شده و مصداق كلام امام(عليه السلام) نيست ولى شايد هدف او اين بوده است كه كمبودها و اهانت هاى ظاهرى جلسه اول را بدين وسيله جبران كند و از دل ميهمان خود بيرون سازد.مرحوم علامه شوشترى در شرح اين عبارت، حديثى از ابن قتيبه دينورى در عيون الاخبار نقل مى كند كه اين بحث را با آن حديث پايان مى دهيم. مى گويد: مردى على(عليه السلام) را به مهمانى دعوت كرد. امام(عليه السلام) فرمود: «نَأتِيكَ على أن لا تَتَكلَّف ما لَيسَ عِندَك ولا تَدَّخِرَ عنّا ما عِندَك وكانَ يقولُ: شَرُّ الإخوانِ مَن تُكلِّفَ لَهُ; ما دعوت تو را اجابت مى كنيم و نزد تو خواهيم آمد به شرط اين كه براى چيزى كه نزد تو نيست تكلف نكنى و از آنچه نزد توست دريغ نورزى» و مى فرمود: «بدترينِ دوستان، دوستى است كه براى او خود را به تكلف و مشقت بيندازى»[2]. [3]*****پی نوشت:[1]. شرح نهج البلااغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 249.[2]. شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 13، ص 438.[3]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در مصادر مى گويد: اين گفتار حكيمانه را قبل از مرحوم سيد رضى، ابن قتيبه در عيون الاخبار و ابوطالب مكى در قوت القلوب و ابوحيان توحيدى در الصديق والصداقة نقل كرده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 321)
امام (ع) فرمود: «شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ»:بدترين دوستان كسى است كه به خاطر او انسان به زحمت افتد.يعنى كسى كه نياز باشد براى او زحمتى تحمّل شود. توضيح آن كه دوستى صميمانه مستلزم خوشى و شادمانى ميان دوستان و باعث ترك زحمت از يكديگر است. بنا بر اين نبودن اين جهت و وجود زحمت، مستلزم عدم ملزوم يعنى صميميت در دوستى خواهد بود، و كسى كه دوست صميمى نباشد پس بدترين دوستان است.اين جمله به منزله مقدمه صغرايى است كه بدان وسيله امام (ع) بر اجتناب از چنين برادرى توجه داده است، و تقدير جمله چنين است: هر كس كه باعث نياز به رنج و زحمت زياد باشد او بدترين دوستان است و كبراى مقدّر نيز چنين است: و هر كس بدترين دوست باشد، اجتناب از او لازم است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 545
الخامسة و الخمسون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(455) و قال عليه السّلام: شرّ الأخوان من تكلّف له. (87004- 86997)
المعنى:الاخوان جمع لأخ على أصله و هو أخو و يطلق على الشقيق و الصديق و المعاشر و له موارد اخر فاذا كان الأخ صديقا وفيّا يحسب بيت أخيه كبيته و لا يتوقّع نزلا و تكلّفا، و إذا توقّع ذلك و أوقع الأخ في التكلّف و التعب فليس صديقا وفيّا قيل في حقّه: ابذل نفسك و مالك لصديقك، بل من اخوان المكاشرة و المضاحكة الّذين قال عليه السّلام في حقّهم: خذ حظك ممّا بذلوه لك من حلاوة اللسان و طلاقة الوجه.و قد ذكر الشارح المعتزلي قصّة يتبيّن منها التكلّف و عدم التكلّف نلخّصها فيما يلي:أمر المأمون حسن بن سهل بتعلّم المروءة من عمرو بن مسعدة فدخل عليه و في داره بناء و هو قاعد على الاجر ينظرهم و طلب منه تعليم المروءة فدعا باجرة فأقعده عليها فاغتاظ من ذلك ثمّ دعا بالطعام فقدّم غلامه طبقا فيه رغيفان و خلّ و مرىء و ملح ثمّ جاء بالسّراج و قال له: إذا شئت فلمّا نهض دعاه لمثل هذا اليوم فلما جاءه استقبله و أجلسه على الدّست و تكلّف له أنواع النزل و الوسائل.الترجمة:فرمود: بدترين برادرها صاحب توقّعى است كه پذيرائى رنج آور دارد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص293
و قال عليه السّلام: شرّ الاخوان من تكلّف له. «و آن حضرت فرمود: بدترين برادران كسى است كه براى او به رنج و تكلف افتند.»
بدون ترديد همين گونه است زيرا دوستى صادقانه موجب انبساط و ترك تكلف است و هرگاه براى دوستى نياز به تكلف و رودربايستى باشد دليل بر آن است كه دوستى و برادرى صادقانه نيست و هر كس برادر راستين نباشد از بدترين برادران است.
ابن ناقيا در كتاب ملح الممالحة مى گويد: حسن بن سهل پيش مأمون رفت، مأمون به او گفت: از مروت چه مى دانى؟ گفت: نمى دانم امير المؤمنين چه اراده فرموده است كه پاسخش دهم. مأمون گفت: ملازم عمرو بن مسعده شو - از او بياموز. حسن بن سهل گويد: به خانه عمرو رفتم، گروهى از صنعتگران در خانه اش به كار مشغول بودند و او روى آجرى نشسته بود و به ايشان مى نگريست. به او گفتم: امير المؤمنين به تو فرمان مى دهد كه مروت را بر من بياموزى. او آجرى خواست و مرا بر آن نشاند و مدتى گفتگو كرديم و من از كوتاهى كردن او نسبت به خود سخت خشمگين بودم، عمرو آن گاه به غلام خود گفت: آيا چيزى كه خورده شود پيش تو يافت مى شود؟ گفت: آرى و سينى ظريف و كوچكى آورد كه در آن دو گرده نان و سه پياله بود يكى سركه و دومى سيرابى و سومى نمك و هر دو از آن خورديم و خدمتكار آمد و دستهاى خود را شستيم. عمرو به من گفت: هرگاه بخواهى مى توانى بروى و من در حالى كه از او پرهيز مى كردم برخاستم و با او خداحافظى نكردم. او به من گفت: اگر مصلحت بدانى فلان روز پيش من بيا. من از آنچه گذشت چيزى به مأمون نگفتم و چون روزى كه مرا دعوت
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص294
كرده بود فرا رسيد به خانه اش رفتم، همين كه براى من از او اجازه ورود خواستند تا در خانه به استقبال من آمد و مرا در آغوش كشيد و ميان دو چشم مرا بوسيد و مرا جلو انداخت و خود پشت سرم حركت مى كرد تا مرا بر مسند نشاند و خود روبه روى من نشست. خانه را به انواع فرش و زينت آراسته بودند، او با من شروع به سخن گفتن و تبادل نظر كرد تا هنگام خوراك فرا رسيد، دستور داد انواع سينيهاى ميوه حاضر آوردند كه خورديم. سپس سفره ها گسترده شد و انواع خوراكيهاى سرد و گرم و ترش و شيرين بر آنها نهادند. از من پرسيد چه شرابى را خوشتر مى دارى؟ گفتم. كنيزكان براى ساقى گرى و خدمت آمدند، و چون خواستم برگردم همه چيز را كه آن جا بود و فراهم آورده بود از سيمينه و زرينه و جامه و فرش همراه من ساخت و مركبى گرانبها را كنار بساط آوردند و من سوار شدم. او به همه غلامان رومى و كنيزكانى كه در حضورش بودند فرمان داد كه پيشاپيش مركب من بدوند و گفت همه اينها از آن توست و آنان را براى خود بگير. عمرو بن مسعده آن گاه به من گفت: هرگاه دوست و برادر تو بدون دعوت قبلى به ديدن تو آمد، براى او تكلف مكن و به هر چه آماده است قناعت كن. ولى هرگاه او را دعوت مى كنى آنچه مى توانى ميزبانى و تكلف كن و از هيچ كار ممكن فروگذار مشو، همان گونه كه ما انجام داديم چه آن روزى كه به ديدن ما آمدى و چه روزى كه تو را دعوت كرديم.