جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص295
و قال عليه السّلام فى كلام له: اذا احتشم المؤمن اخاه فقد فارقه. «و آن حضرت ضمن گفتارى فرموده است: هرگاه مؤمن نسبت به برادر خود حشمت و جاه بفروشد - او را خشمگين سازد- همانا كه ميان خود و او جدايى افكند.»
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: مقصود و معنى اين نيست كه اين كار علت جدايى است بلكه مقصود اين است كه نشانه و دليلى براى جدايى است كه اگر آنچه مقتضى حشمت و جاه است از او سر نزند به همان شيوه نخست حالت صميميت خواهد بود و حال آنكه خود را گرفتن نشانه جدايى و دورى است.
ابن ابى الحديد سپس چنين آورده است: اين آخرين سخنان امير المؤمنين عليه السّلام است كه ابو الحسن رضى كه خدايش رحمت كناد تدوين فرموده است و ما به يارى خداوند متعال آن را شرح زديم. و ما اينك ديگر سخنانى را كه گروهى به آن حضرت نسبت داده اند و سيد رضى آنها را نياورده است مى آوريم، پاره اى از اين سخنان از قول او مشهور است و پاره اى ديگر بدان شهرت نيست ولى از قول آن حضرت روايت و به او نسبت داده شده است. پاره اى از آنها سخنان حكيمان ديگر است ولى شبيه سخن او و همانند حكمت اوست و چون اين سخنان متضمن انواعى از حكمتهاى سودمند است چنين مصلحت ديديم كه اين كتاب از آنها خالى نباشد كه به هر حال متمم و تكمله اى براى كتاب نهج البلاغه است. و ممكن است گاه اندك تكرارى در آن واقع شده باشد كه به سبب بزرگى و گسترش كتاب ذهن ما متوجه آن نشده است، ما اين سخنان را يك به يك شمرديم و شمار آن را هزار كلمه يافتيم.
و اگر كسى بر ما اعتراض كند و بگويد اينك كه خود اقرار مى كنيد كه پاره اى از اين سخنان از على عليه السّلام نيست و چه سبب آنها را آورده ايد و آيا اين نوعى از تطويل كلام نيست؟ به او پاسخ مى دهيم كه اگر رعايت اين اعتراض لازم مى بود بر عهده ما بود كه هيچ يك از اشباه و نظاير سخن آن حضرت را هم نياوريم و همان عذر ما در آن مورد در اين جا هم صادق است كه مقصود اصلى از اين شرح ادب و حكمت است و ما هرگاه چيزى را كه مناسب گفتار آن حضرت و در همان قالب و راه و روش بوده است يافته ايم بر طبق قاعده خودمان كه آوردن آن در شرح كلمه نظير آن بوده است، آورده ايم. و به سبب واضح و روشن بودن آن كلمات و اينكه براى بيشتر آنها پيش از اين شبيه و نظيرى بوده است از شرح آن خوددارى شد و ارزانى داشتن توفيق به عنايت خداوند است.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص296
پس از آوردن سخنان منسوب چنين نوشته است: اين جا پايان گفتار ما در شرح نهج البلاغه است، توفيقى كه بدان نايل شديم و به آنچه كه رسيديم به نيرو و ياراى خودمان نبود كه ما را از انجام دادن كارهاى كوچكتر از آن هم ناتوانيم. هنگامى كه آغاز به اين كار كرديم خود را در قبال كوه برافراشته صاف و تيزى مى ديديم كه بزهاى كوهى خوش خط و خال هم در پرتگاههاى آن گرفتار لغزش مى شوند و نه اين چنين كه خود را برابر فلك اطلس مى ديديم كه انديشه و گمان را به شناخت مرز و پايان آن راهى نيست، ولى همواره يارى خداوند سبحان و متعال، دشواريهاى آن را براى ما آسان و ناهمواريهاى آن را هموار كرد و شتر چموش آن را رام و سركشيهاى آن را به فرمانبردارى مبدل ساخت و به سبب حسن نيت و اخلاص عقيدت در تصنيف اين كتاب دروازه هاى بركت بر ما گشوده و مطالب خيرات فراهم آمد تا آنجا كه سخن بر ما به صورت بديهى فرو مى باريد. و سپاس خداى را كه تصنيف آن در مدت چهار سال و هشت ماه پايان پذيرفت كه آغاز آن نخستين روز ماه رجب سال ششصد و چهل و چهار و پايان آن آخرين روز صفر سال ششصد و چهل و نه بود و اين مدت همان مقدار مدت خلافت امير المؤمنين على عليه السّلام است. و هرگز گمان و سنجش نمى رفت كه در كمتر از ده سال بتوان آن را به پايان رساند جز اينكه الطاف خداوند و عنايات آسمانى موانع و گرفتاريها را برطرف فرمود و بينش ما را در آن تيز و روشن و همت ما را در استوار ساختن مبانى آن و مرتب كردن الفاظ و معانى پايدار فرمود.
وزير كامياب و خردمند مويد الدين- ابن العلقمى- را كه خداوند قلمهاى او را به نگارش فرمانهاى خير روان دارد و شمشير برنده اش را در زدودن دشمنان به كار دارد، بهترين و افزونترين بهره ها در يارى دادن بر اين كار است كه اين كتاب براى گنجينه كتابهاى او ساخته و پرداخته شده است و به نام او زيور يافته است، و همت بلند او كه خدايش فراتر دارد همواره براى به پايان رساندن آن تشويق و ترغيب فرمود و چه همتى بود كه كارى بس دشوار و بارى به اين گرانى را سبك كرد و دشوارى را آسان و زمان دراز را به روزگار كوتاه مبدل ساخت.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص297
و من در بسيارى از فصلهاى اين كتاب كه به بيان سخن متكلمان و حكيمان اختصاص داشت الفاظ و اصطلاحات ويژه آن قوم را به كار بردم با آنكه مى دانستم زبان سليس عربى آن كلمات را روا نمى دارد نظير «محسوسات، كل و بعض، صفات ذاتيه، جسمانيات، اما، اولا، فالحال كذا» و امثال اين كلمات را كه بر هر كس كه اندك انسى به ادب دارد ناهمگونى اين كلمات پوشيده نيست ولى ما تغيير دادن اصطلاحات و الفاظ ايشان را سبك شمرديم و خوش نداشتيم كه هر كس با هر قومى سخن گويد با اصطلاحات خودشان بايد سخن بگويد و آن كس كه به شهر ظفار رود بايد با زبان و لهجه حميرى سخن گويد. نسخه ايى كه اين شرح بر مبناى آن صورت گرفت كامل ترين نسخه نهج البلاغه است كه من آن را يافته ام كه مشتمل بر افزونيهايى است كه بسيارى از نسخه ها از آن خالى است. و اينك از پروردگار بزرگ از هر گناهى كه آدمى را از رحمت او دور مى كند و از هر انديشه اى كه انگيزه خروج از فرمانبردارى او را برمى انگيزد آمرزش مى خواهم، و همان كسى را شفيع خود به درگاهش قرار مى دهم كه در شرح كلام او و بزرگداشت منزلت و مقام او به قصد تقرب به خداوند خويشتن را به رنج افكندم و چشم خود را شب زنده دارى و بى خوابى دادم و انديشه خويش را به كار بستم و بخشى از عمر خود را بر سر آن كار نهادم، تا خداوند به حرمت او گردن مرا از آتش آزاد فرمايد و مرا در اين جهان به بلا و آزمونى كه تاب و توانم از آن فرو ماند گرفتار نسازد و آبرويم را از مردمان مصون بدارد و ستم ستمگران را از من باز دارد كه خداوند متعال شنواى برآورنده نياز است و همان خداى يگانه ما را بسنده است و سلام و درودهاى او بر سرور ما محمد نبى و آل او باد.