شعر داستان راستان (درباره بازگشت کاروان به مدینه)

شعر داستان راستان (درباره بازگشت کاروان به مدینه)

۲۷ آبان ۱۳۹۴ 0

ماجرای کوفه و شام بلا از من مپرس

داستان راستان کربلا از من مپرس

ای مدینه هر چه می خواهی بپرس ازمن،ولی

دست آن ماهی که شد از تن جدا از من مپرس

«با برادر رفته بودم بی برادر آمدم» 

از سنان و راس خورشید ولا از من مپرس

از علی اصغر، که خونش رفت تا عرش علا 

وز گلوی تشنه و تیر بلا از من مپرس

از علی اکبر، که مجنون گشت لیلا در غمش

وز خرامان سرو باغ مصطفی از من مپرس

حال قاسم را که شد از تیغ خونریز خسان

حجله دامادیش بزم عزا از من مپرس

از غل و زنجیر و از بیماری زین العباد

وز نوای ناله واغربتا از من مپرس

از زبان عمه ام «صائم» سرودم این غزل

جز مدیح زینب و آل عبا از من مپرس

شاعر: سید علی اصغر«صائم» کاشانی


منبع: شیون عرشیان، به گزینش محسن حافظی، تهران: قم، لاهوت، 1381،صص218-219.

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث