سخنان امام حسین (ع) در مسیر کربلا (1) (+پوستر)
۰۵ شهریور ۱۳۹۷ 0 صوتی و تصویریمصلحت های خود ساخته
آمده اند تا از «حسین» بیعت بگیرند برای «یزید» بهانه شان خیرخواهی است و اینکه قبول خلافت یزیدی مصلحت اسلام و مسلمین است و امان از این مصلحت های خود ساخته . پاسخ امام حسین (علیه السلام) روشن است پاسخی انقلابی برای مصلحت واقعی مسلمین «اینکه باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شده اند... اگر در تمام این دنیای وسیع هیچ پناهگاهی نباشد باز هم من با یزید بیعت نخواهم کرد.» (منبع: لهوف،ص20، مثیرالاحزان،ص10، مقتل عوالم،ص53، مقتل خوارزمی، ج 1، ص185، طبری، ج7، ص221، کامل ابن اثیر، ج 3، ص265، ارشاد مفید، ص202)
منافق صلح جو
امام حسین (ع) به مکه رسیده است «عبدالله بن عمر » نزد ایشان می آید. پیشنهاد صلح و سازش می دهد و نگران کشته شدن حسین (ع) است. امام به او می فرمایند: «یا ابوعبدالرحمن!از خدا بترس و دست از نصرت و یاری ما بر مدار!» به مظلومیت امام (ع) گریه می کند و افسوس می خورد و وی را به خدا می سپارد و چند روز بعد در مدینه با یزید بیعت می کند به خیال خودش دور از چشم همه . دور از چشم حسین (ع) (منبع:لهوف،ص26؛ منیرالاحزان،ص20)
دوازده هزار نامه
مردم کوفه دوازده هزار نفر نامه به امام حسین (ع) نوشته اند و اعلام کرده اند که با او هستند و مال و جان شان در خدمت قیام ا است . امام در پاسخشان می نویسد: «درخواست شما در بشیتر این نامه ها این بود که امام و پشیوایی نداریم به سوی ما حرکت کن تا خداوند به وسیله تو ما را به سوی حق هدایت کند . من برادر و پسر عموی خویش (مسلم بن عقیل) را به سوی شما فرستادم تا اگر خواسته اکثریت مردم و نظر افراد آگاه کوفه همان بود که درنامه های شما منعکس گردیده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند من نیز ان شاء الله سریع به سوی شما حرکت خواهم کرد (منبع:طبری، ج7، ص235، کامل ابن اثیر، ج3، ص267، ارشاد، ص204، مقتل خوارزمی ،ج1، ص195و 196)
به سوی عراق
مردم دسته دسته برای اعمال حج وارد مکه می شوند امام مطلع شده که به دستور یزید قرار است ترور شود به احترام مکه و خانه خدا حجش را نیمه تمام می گذارد و به سوی عراق حرکت می کند پیش از حرکت خطبه ای می خواند و می گوید:«گویا با چشم خود می بینم (که در کربلا) اعضای مرا قطعه قطعه و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می کنند.. آگاه باشید که هر یک از شما که حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقای پروردگار نثار کند آماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهیم کرد ان شاء الله (منبع:لهوف ص53،مثیرالاحزان، ص21)
بیعتی شکسته
کاروان امام حسین علیه السلام مکه را ترک کرده و مدتی است به سمت عراق در حرکت است. نامه ای به دست امام (ع) می رسد که یکی از مریدان کوفی، نامه می گوید که مسلم وهانی و عبدالله شهید شده اند و مردم کوفه پای عهدشان وآن دوازده هزار نامه نبوده اند و بیعت شکسته اند امام (ع) رو به همراهان می کند و می گوید :«خبری ناراحت کننده به ما رسیده است و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر است و شیعیان ما دست از یاری ما برداشته اند و اینک هر یک از شما که بخواهد در برگشتن آزاد است و از سوی ما حقی بر گردنش نیست.»(منبع: طبری،ج7، ص294، ارشاد مفید، ص123)
دینداران واقعی
دوم محرم سال 61 هجری قمری است. امام حسین (علیه السلام) به کربلا رسیده است . توقف کوتاهی نموده و فرزندان و یاران و خاندان را جمع می کند و خطبه ای ایراد می فرماید و از اوضاع و احوال کنونی می گوید و لزوم عزت مومنان و خواری افرادی که بیعت شکسته اند و از اینکه مردم در آزمایش ها هستند که خود واقعی شان را نشان می دهند پایان جملاتش تا ابد ممسیر را برای بندگان واقعی خدا مشخص می کند می فرماید:« این مردم برده های دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان می باشد، حمایت و پشتیبانشان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است و آنگاه که در امتحان قرار گیرند دینداران کم خواهند بود.»(منبع: تحف العقول، ص174؛ طبری، ج 7، ص300، مثیرالاحزان، ص22. ابن عساکر،ص214، مقتل خوارزمی ج2، ص5. لهوف ص69)
نامه بی پاسخ
ابن زیاد از حضور امام (ع) در کربلا اطلاع پیدا کرده و برای ایشان نامه ای می نویسد مضمون نامه این است :یا با یزید بیعت کن یا تو را به قتل می رسانم!» امام حسین (علیه السلام) نامه را می خواند ان را بر زمین می اندازد و می گوید:«کسانی که خشنودی مردم را بر خشنودی خدا ترجیح می دهند نامه ابن زیاد در پیش ما پاسخی ندارد.» امام حسین (علیه السلام) پاسخی به نامه نمی دهد و پیک این زیاد را راهی می کند به دشمن سرکش حتی پاسخ نیز نمی دهد چه رسد به آنکه با او مدارا کند! (مبع:مقتل خوارزمی، ج 1، ص239، بحار،ج10، ص189)
خانه، دفاع یا امام؟
امام حسین (ع) می خواهد با همه اتمام حجت کرده باشد پیامی به عمر سعد می فرستد تا گفت و گو کند. خیمه ای برپا می کند و یا برادرش عباس (ع) و فرزندش علی اکبر (ع) وارد خیمه می شوند عمر سعد نیز با غلام و فرزندش وارد می شوند. امام (ع) به عمر سعد از خدا می گوید و توبه و از اینکه حق و حقیقت چیست. عمر سعد بهانه های مختلفی می آورد برای جنگ، می گوید که می ترسد خانه و باغ و نخلستان را ویران کنند و سر آخر هم از وعده های پول و مقامی می گوید که ابن زیاد به او داده است. امام حسین (ع) که متوجه بهانه های عمر سعد می شود گفت و گو را خاتمه می دهد.(منبع: مقتل خوارزمی،ج1، ص345)
منبع: مجموعه نمایشگاهی چراغ هدایت کاری از اداره اوقاف و امور خیریه