حکایت هایی از ملا حسینقلی همدانی
۱۴ دی ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماعالف) نفوذ كلام:
تأثیر كلام او چنان بود كه با یك سخن، مخاطب خویش را تحت تأثیر قرار میداد. علت این نفوذ كلام را میتوان در روح بلند او جستجو كرد. او در پیمودن راه حقیقت و سلوك در طریق الهی، دارای عزمی راسخ و همتی والا بود. به همین جهت، كلام و نگاهش، هر شنونده و بینندهای را متأثر میساخت. در این زمینه حكایتهای متعددی نقل شده است كه به بعضی از آن ها اشاره میكنیم:
1. اسرار حق:
آیت الله نجابت شیرازی در شرح گلشن راز مینویسد: آقا شیخ مجتبی لنكرانی یك زمانی برای بنده نقل كرد كه شیخ علی قمی با پدر من هم درس بود. آن دو از خوشپوش های حوزه نجف محسوب میشدند. یعنی بهترین لباس ها را این ها میپوشیدند. چون درسشان هم خیلی خوب بود، در حوزه نجف مورد اشاره دیگران بودند كه درس را خوب میفهمند. به هیچ كس هم اعتنایی نمیكردند.
یك روز آخوند ملا حسینقلی در صحن نشسته بود. در همین حین، آقا شیخ علی قمی از در قبله وارد حرم میشود. چشم مبارك آخوند ملا حسینقلی به او میافتد، شیخ علی بسر میدود تا میآید پهلوی آقا. آخوند ملا حسینقلی یك دقیقه در گوش او صحبت میكند. چه گفت؟ خدا میداند: دیگران هم نفهمیدند. شیخ علی قمی عقب عقب برمیگردد و میرود. با فاصله اندكی، تمام لباس هایش را عوض میكند، توی درس هم قفل میزند به دهنش، یعنی این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، لذت لباس های پاك و پاكیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش كه او را میدیدیم، تمام لباسهایش كرباس بود.
چو خورشید جهان بنمایدت چهر
نماند نور ناهید و مه و مهر[1]
2. اشعار ناقوسیه:
آخوند ملا حسینقلی همدانی در یكی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان به عتبات عالیات میرفت. در بین راه، به قهوه خانهای رسیدند كه جمعی از اهل هوی و هوس در آن جا میخواندند و پایكوبی میكردند. آخوند به شاگردانش فرمود: یكی برود و آنان را نهی از منكر كند. بعضی از شاگردان گفتند: این ها به نهی از منكر توجه نخواهند كرد.
فرمود: من خودم میروم. وقتی كه نزدیك شد، به رئیسشان گفت: اجازه میفرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی. گفت: بخوان. آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیه امیرمؤمنان (ع) كرد. آن جمع سرمست از لذتهای زودگذر دنیوی، وقتی این اشعار را از زبان كیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند. به گریه درآمده و به دست ایشان توبه كردند. یكی از شاگردان میگوید: وقتی كه ما از آن جا دور میشدیم، هنوز صدای گریه آن ها به گوش میرسید.[2]
3. مهر خوبان:
شخصی به نام عبد فرار [یعنی عبد بسیار گریزان] از اراذل و اوباش نجف اشرف بود كه مردم او را در ظاهر، احترام میكردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا میكرد یا دوستدار مالی میشد، كسی نمیتوانست او را از دستیابی به خواستهاش بازدارد. مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یكی از شب ها كه آخوند ملا حسینقلی همدانی از زیارت امیرالمومنین (ع) بازمیگشت، وی در مسیر راه او ایستاده بود.
عارف همدانی بدون هیچ توجهی از كنار او گذشت. این بیتوجهی آخوند بر ایشان سخت گران آمد. از جای خود حركت كرد تا این شیخ پیر را تنبیه كند. دوید و راه را بر او بست و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نكردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو كیستی كه من باید حتماً به تو سلام میكردم؟ گفت: من عبد فرارم. آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ یعنی تو از خدا فرار كردهای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یكی از بندگان خدا فوت كرده هر كس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حركت كردند ولی با كمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است كه آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد كرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یكی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال كرد: چطور شد كه او فوت كرد؟ همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فكر فرورفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و با خود تكرار میكرد: عبد فرار تو از خدا فرار كردهای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد.
عدهای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملا حسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال كردند، ایشان فرمودند: «من میخواستم او را آدم كنم و این كار را نیز كردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم».[3]
ب) عفو و گذشت:
كرامت نفس و بزرگواری ایشان از جمله خصلتهایی است كه در شاگردان و یاران او نفوذ كرده بود. در این مورد، علامه طهرانی از نوه آخوند نقل میكند: «در یكی از سفرهای زیارتی كه آخوند با اصحابشان پیاده به كربلا مشرف میشدند، در راه، راهزنان بیابانی اموال ایشان را غارت كرده و هر چه دارند، میربایند. سپس كه عارف همدانی را میشناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم كرده و معذرت میخواهند. آخوند ملا حسینقلی فقط كتاب های وقفی را كه ربوده بودند، پس میگیرد و بقیه كتب و اموال را نمیگیرد و میفرماید: «به مجرد سرقت، من ایشان را حلال كردم؛ چو راضی نشدم به واسطه من خداوند كسی را در آتش دوزخ بسوزاند و نمیخواهم به خاطر من لقمه حرام از گلوی كسی پائین برود و موعظه در او بیاثر باشد».[4]
ج) صبر و بردباری:
آیت الله حسن زاده آملی میفرماید: «حضرت آیت الله ملا حسینقلی همدانی بعد از 22 سال مجاهده با نفس و صبر و بردباری، نتیجه گرفت و آن ها كه دیر نتیجه میگیرند، پختهتر میشوند. باید صابر بود و یكی از كمالات آخوند، صابر بودن اوست».
د) تواضع و فروتنی:
آیت الله آقا سید علی عرب كه حدود 11 سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلی همدانی بود، در مورد حالات و كمالات استاد خویش میگوید: «روزی به قصد زیارت ابی عبدالله الحسین (ع)، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم. آخوند ملا حسینقلی همدانی مشغول نماز زیارت شد. به علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقداری تكان میخورد. آن جا آقا شیخی از اهل مازندران بود كه آخوند را نمیشناخت، گفت: این آقا چرا موقع نماز طمأنینه لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم كه نماز مستحب است. او قانع نشد و تصمیم داشت مطلب خود را به خود آقای آخوند متذكر شود. رفت خدمت آخوند و عرض كرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد كه او با زحمت حرف خود را بیان میكند، به او فرمود: «چرا تذكر خود را با مشكل بیان میكنی؟ شما باید به من بگویید: آخوند تو چند وقت است نجف هستی، هنوز متوجه نشده ای كه در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود. تذكر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود».[5]
ایشان در خاطره دیگری، در مورد تواضع آن عارف فرزانه میگوید: «وقتی در خدمت آخوند وارد مسجد سهله شدیم، افرادی زیادی از اصحاب آن بزرگوار تشریف داشتند. در زاویه مسجد وقتی متوجه شدند آیت اله حاج آقا رضا همدانی مشغول نماز مغرب هستند، آخوند ملا حسینقلی همدانی متواضعانه به همراهان فرمود: به ایشان اقتدا كنیم و نماز را با ایشان بخوانیم».[6]
هـ) رازپوشی:
بعضی از اولیای الهی در این عالم، باطن انسانها و صفات حیوانی آنان را میبینند و میشناسند، ولی از آن جا كه مظهر صفت ستارالعیوب الهیاند، چشم پوشی میكنند و رازهای مردم را فاش نمیكنند. عارف فرزانه همدانی از این چنین عظمت روحی برخوردار بود.
شیخ محمد رازی در این رابطه، از زبان یكی از شاگردان آخوند نقل میكند: «آخوند ملا حسینقلی همدانی كه مربی اخلاق و عالم ربانی و سالك حقیقی و دارای كرامات و صاحب مكاشفات و منامات بود، هر وقت به حرم مطهر امیرمؤمنان، امام علی (ع) مشرف میشد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص میرفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیرافكنده و با عجله به منزل خود میرفت. ما از نحوه تشرف آن چنانی و از برگشتن این چنینِ وی در تعجب بودیم، تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم.
وقتی به آن كیفیت بیرون آمد و به شتاب رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوی سوگند دادم كه علت آن گونه تشرف و این گونه مراجعت چیست؟ گفت: اما آن گونه تشرف وظیفه هر كسی است كه عارف به مقام ولی الله اعظم، امیرمؤمنان (ع) باشد كه با كمال خضوع و خشوع مشرف گردد و اما علت این گونه مراجعت برای این است كه اثر تشرف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت علی (ع) عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و بازشدن چشم و گوش ملكوتی است و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منكشف میگردد، نمیخواهم چشم من به یكی از دوستانم بیفتد كه مبادا آن ها را به غیرصورت انسان ببینم و رازهای پنهانی و عیوب نهانی آنان پیش من فاش شود. و در نتیجه نفس من از آنان مكدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، دل میخواهد سر آن ها حتی در پیش نفس من پوشیده بماند.[7]
و) پناه بردن به خداوند برای حل مشكلات علمی:
آن عارف وارسته در حل مشكلات و معضلات علمی از خداوند متعال مدد میجست و شاگردانش را به این شیوه توصیه میكرد. میرزا جواد آقا ملكی در این مورد میفرماید: «استادمان ـ ملا حسینقلی همدانی ـ به ما توصیه میفرمود كه وقتی در مسائل علمی متحیر شدید و برایتان مشكلی پیش آمد، به خداوند پناه برده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این برای ما به تجربه ثابت شده است».
ایشان در توضیح این مطلب میگوید: «سر این كه تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است، بدین علت میباشد كه در روایات بسیاری تصریح شده علم به كثرت تعلم نیست، بلكه نوری است كه خداوند تعالی در قلب هر آن كس كه بخواهد میافكند و تهجد نیز قلب را نورانی میگرداند و نور را در قلب مؤمن ثابت مینماید».[8]
ز) مقابله با انحرافات:
حكیم همدانی در جلوگیری از انحرافات نقشی به سزا داشت. او با كسانی كه به عنوان عرفان و سیر و سلوك، صوفی گری میكردند و از جاده مستقیم شریعت منحرف میشدند، شدیداً مقابله میكرد؛ زیرا معتقد بود كه كوچكترین لغزش و انحراف از صراط مستقیم شرع، دوری از حضرت حق را به دنبال خواهد داشت.
او در این زمینه میفرمود: «بجز التزام به شرع شریف در تمام حركات، سكنات، تكلمات، لحظات و غیرها، راهی به قرب حضرت ملك الموت جل جلاله نیست و به خرافات ذوقیه (اگر چه ذوق در غیر این مقام خوبست) آن طور كه عادت جهال صوفیه (خذَلهم الله جلّ جلاله) میباشد، راه رفتن چیزی جز دوری از حضرتش را دربرندارد؛ حتی شخصی هرگاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار (ع) آورده اشد، باید بفهمد كه از حضرت احدیت دور خواهد شد».[9]
پی نوشت ها:
- كرامات الاولیاء، ص 61 و 62، با تلخیص.
- مقدمه تذكره المتقین، ص 20.
- شرح حال حكیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، ص 27.
- روح مجرد. ص 553.
- روزنامه اطلاعات، 19/5/73.
- همان.
- قصه و نكتههای برگزیده، شماره 225.
- امام صادق علیه السلام فرموده: انه اذا تخلی العبد بسیده فی جوف اللیل المظلم و ناجاه اثبت اله النور فی قلبه. اسرار الصلوه، ص 294.
- تذكره المتقین، ص 190.
منبع: دانشنامه اسلامی