نکاتی پیرامون سوره حمد

نکاتی پیرامون سوره حمد

۲۰ دی ۱۳۹۳ 0

متن زیر برگزیده ای از نکات مطرح شده توسط حجة الاسلام قرائتی در تفسیر سوره الفاتحة می باشد.

1. بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

نكته ها:
در ميان اقوام و ملل مختلف، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه ى آنهاست، شروع می كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل می كنند. گاهى به نام بت ها و طاغوت ها و گاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع می كنند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» سر آغاز كتاب الهى است. در سر لوحه ى كار و عمل همه ى انبيا «بِسْمِ اللَّهِ» قرار داشت. وقتى كشتى حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السلام به ياران خود گفت: سوار شويد كه «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» «1» يعنى حركت و توقّف اين كشتى با نام خداست.
حضرت سليمان عليه السلام نيز وقتى ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله ى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» «2» آغاز نمود.
حضرت على عليه السلام فرمود: «بِسْمِ اللَّه»، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است. همچنين آن حضرت به شخصى كه جمله ى بِسْمِ اللَّهِ را می نوشت، فرمود: «جَوِّدها»، آن را نيكو بنويس. «3»                       
بر زبان آوردن «بِسْمِ اللَّهِ» در شروع هر كارى سفارش شده است در خوردن و خوابيدن و نوشتن، سوارشدن بر مركب و مسافرت و بسيارى كارهاى ديگر. حتّى اگر حيوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان‏هاى هدف‏دار و موحّد نيز بايد جهت الهى داشته باشد.
در حديث می خوانيم: «بِسْمِ اللَّهِ» را فراموش نكن، حتّى در نوشتن يك بيت شعر.
و رواياتى در پاداش كسى كه اوّلين بار «بِسْمِ اللَّهِ» را به كودك ياد بدهد، وارد شده است. «4»
سؤال: چرا در شروع هر كارى «بِسْمِ اللَّهِ» سفارش شده است؟
پاسخ: «بِسْمِ اللهِ» آرم و نشانه ى مسلمانى است و بايد همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همانگونه كه محصولات و كالاهاى ساخت يك كارخانه، آرم و علامت آن كارخانه را دارد. مثلًا يك كارخانه چينى سازى، علامت خود را روى تمام ظروف می زند، خواه ظرف‏هاى بزرگ باشد يا ظرف‏هاى كوچك.
سؤال: آيا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آيه اى مستقل است؟
پاسخ: به اعتقاد اهل بيت رسول اللَّه عليهم السلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكى آنها به صراحت بيان شده است، آيه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آيه اى مستقل و جزء قرآن است. فخر رازى در تفسير خويش شانزده دليل آورده كه «بِسْمِ اللَّهِ» جزء سوره است.

امامان معصوم عليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز، بسم اللَّه را بلند بگويند. امام باقر عليه السلام در مورد كسانى كه «بِسْمِ اللَّهِ» را در نماز نمی خواندند و يا جزء سوره نمی شمردند، می فرمود: «سَرقوا اكرمَ آية کتاب الله» «5» بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند.
در سنن بيهقى در ضمن حديثى آمده است:
در تفسير قرطبى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «بِسْمِ اللهِ» تاج سوره هاست.
تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) بسم اللَّه نيامده و اين به فرموده حضرت على عليه السلام به خاطر آن است كه «بِسْمِ اللَّهِ» كلمه امان و رحمت است، و اعلام برائت از كفّار و مشركين، با اظهار محبّت و رحمت سازگار نيست. «6»

سيماى «بِسْمِ الله»
1. «بِسْمِ اللَّهِ» نشانگر رنگ و صبغه ى الهى و بيانگر جهت گيرى توحيدى ماست. «7»
2. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز توحيد است و ذكر نام ديگران به جاى آن، رمز كفر است، و قرين كردن نام خدا با نام ديگران، نشانه ى شرك. نه در كنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم و نه به جاى نام او. «8»
3. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز بقا و دوام است. زيرا هر چه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است. «9»                  
4. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز عشق به خدا و توكّل به اوست. به كسى كه رحمن و رحيم است عشق می ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز می كنيم، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است.
5. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است.
6. «بِسْمِ اللَّهِ» گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است.
7. «بِسْمِ اللَّهِ» مايه ى فرار شيطان است. كسى كه خدا را همراه داشت، شيطان در او مؤثّر نمی افتد.
8. «بِسْمِ اللَّهِ» عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست.
9. «بِسْمِ اللَّهِ» ذكر خداست، يعنى كه خدايا من تو را فراموش نكرده ام.
10. «بِسْمِ اللَّهِ» بيانگر انگيزه ماست، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوت ها و نه جلوه ها و نه هوس‏ها.
11. امام رضا عليه السلام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ» به اسم اعظم الهى، از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك‏تر است. «10»

پيام‏ها:
1. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در آغاز سوره، رمز آن است كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
2. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در آغاز كتاب، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق می شود. «11»
3. «بِسْمِ اللَّهِ» كلامى كه سخن خدا با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع می شود.
4. رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است. «اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
5. بيان رحمت الهى در قالب‏هاى گوناگون، نشانه ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
6. شايد آوردن كلمه رحمن و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه اى از رحمت الهى است، همانگونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف و رحمت اوست. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

2. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»

سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.
نكته ها:
«رَبِّ» به كسى گفته می شود كه هم مالك و صاحب چيزى است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده، هدايت می شود.
علاوه بر سوره حمد، چهار سوره ى انعام، كهف، سبأ و فاطر نيز با جمله «الْحَمْدُ لِلهِ» آغاز گرديده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «رَبِّ الْعالَمِينَ» آمده است.
مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال و زيبايى، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت و احسان ديگران، زبان به تشكّر می گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شايسته ى ستايش و به خاطر احسان‏ها و نعمت هايش، لايق شكرگزارى است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هر جا، با هر زبانى، هر گونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه ى آن را ستايش می كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده است: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطی كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی». «12» پرودگار ما همه ى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايت نموده است.
او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچه آموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى، شايسته حمد و سپاسگزارى است.
خداوند، پروردگار همه ى آفريده هاست. «وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» «13»: آنچه در آسمان‏ها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما» «14» حضرت على عليه السلام می فرمايد: «من الجمادات و الحيوانات» يعنى او پروردگار جاندار و بی جان است.
مراد از «عالمين» يا فقط انسان‏ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أَوَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ»: آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكرديم؟
و يا مراد همه ى عوالم هستى است. «عالم» به معناى مخلوقات و «عالمين» به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است. از اين آيه فهميده می شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّت ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديده ها خدايى است و آن را مدبّر و ربّ النوع آن می پنداشتند، باطل است.

پيام‏ها:
1. همه ستايش‏ها براى اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «15»
2. خداوند در تربيت و رشد هستى مجبور نیست. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»                     
3. همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست. زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
4. دليل ستايش ما، پروردگارى اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
5. رابطه ى خداوند با مخلوقات، رابطه ى دائمى و تنگاتنگ است. «رَبِّ الْعالَمِينَ» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه می كند و می رود، ولى مربّى بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.)
6. همه ى هستى، تحت تربيت خداوند يكتاست. «رَبِّ الْعالَمِينَ»
7. امكان رشد و تربيت، در همه ى موجودات وجود دارد. «رَبِّ الْعالَمِينَ»
8. خداوند هم انسان‏ها را با راهنمايى انبيا تربيت می كند، (تربيت تشريعى) و هم جمادات و نباتات و حيوانات را رشد و پرورش می دهد. (تربيت تكوينى) «رَبِّ الْعالَمِينَ»
9. مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نيايش به درگاه خداوند متعال، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» می گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را می دهند كه «آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» «16»

3. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

(خدايى كه) بخشنده و مهربان است.

نكته ها:
كلمه «رحمن» به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است. از كاربرد دو صفت «رحمن» و «رحيم» در قرآن، استفاده می شود كه رحمانيّت درباره همه ى مخلوقات و رحيم بودن، مربوط به انسان و موجودات مكلّف است.
خداوند رحمت را بر خود واجب كرده است، «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلی  نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» «17» و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است، «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» «18» همچنين
پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» «19» آفرينش و پرورش او بر اساس رحمت است و اگر عقوبت نيز می دهد از روى لطف است. بخشيدن گناهان و قبول توبه ى بندگان و عيب‏ پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.

پيام‏ها:
1. تدبير و تربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
2. هم چنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» «20» تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. «رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
3. رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

4. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»

(خدايى كه) مالك روز جزاست.

نكته ها:
مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّت هاى اعتبارى، از سلطه ى مالك خارج می شود و تحت سلطه ى واقعى او نيست. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه ى ديگرى دارد در آن روز تمام واسطه ها و اسباب قطع می شوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» «21» نسبت ها و خويشاوندی ها از بين می رود. «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ» «22»
«يَوْمِ الدِّينِ» در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش می باشد.
«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه ى «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» معلوم می شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند.
همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى می كند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ» «23»: خداوند پذيرنده ى توبه مردمان و عقوبت كننده ى شديد گناهكاران است.

پيام‏ها:
1. خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «الله» است، به خاطر احسان و تربيت او كه «رَبِّ الْعالَمِينَ» است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» است.
2. قيامت، پرتوى از ربوبيّت اوست. «رَبِّ الْعالَمِينَ» «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
3. قيامت، جلوه اى از رحمت خداوند است. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»

5. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»

(خدايا) تنها ترا می پرستيم و تنها از تو يارى می جوئيم.

نكته ها:
انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان‏ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى ديگران برويم؟! عقل حكم می كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان می گويد:
خدايا نه فقط من كه همه ى ما بنده توايم، و نه تنها من كه همه ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم.
خدايا! من كسى جز تو را ندارم «إِيَّاكَ» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده ى تو هستند. «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» «24»
در آسمان‏ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
جمله «نَعْبُدُ» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنا بر اين اوّل سوره ى حمد ثناست، آيه ى «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ارتباط و آيات بعد، دعا می باشد.
چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، لذا كلمه «إِيَّاكَ» تكرار شد.

پيام‏ها:
1. ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آن گاه از او حاجت خواست. «نَعْبُدُ» «نَسْتَعِينُ»
2. بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «إِيَّاكَ»
3. قوانين حاكم بر طبيعت محترم است، ولى اراده ى خداوند حاكم و قوانينِ طبيعى، محكوم هستند. «25» لذا فقط از او كمك می خواهيم. «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
4. گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» «26»
5. چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده، ما بهترين تذلّل را به درگاهش می بريم. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
6. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون می گوييم: «نَعْبُدُ» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. و چون می گوييم: «نَسْتَعِينُ» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
7. عبادت، مقدّمه و وسيله ى استمداد است. ابتدا عبادت آمده آن گاه استمداد. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
8. شناخت خداوند و صفات او، مقدّمه دست يابى به توحيد و يكتاپرستى است. «رَبِّ الْعالَمِينَ، الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
9. از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خود را مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
10. توجّه به معاد، يكى از انگيزه هاى عبادت است. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ»

6. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»

(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.

نكته ها:
در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است:
الف: هدايت تكوينى، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت هاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآن می فرمايد: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطی  كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» «27» بيانگر اين نوع از هدايت است.
ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است.
كلمه ى «صراط» «28» بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكرى صحيح، نشانه ى شخصيت انسان است.
راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
راه خواسته ها و هوس‏هاى خود، راه انتظارات و هوس‏هاى مردم، راه وسوسه هاى شيطان، راه طاغوت ها، راه نياكان و پيشينيان، راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند و اولياى او را انتخاب می كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه هاى طاغوت ها و هوس‏هاى مردم و هوس‏هاى شخصى كه هر روز تغيير می كنند.
ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راه هاى ديگر متعدّد و پراكنده اند.
ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقيم، راه خداست. «إِنَّ رَبِّي عَلی صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «29» راه مستقيم، راه انبياست. «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «30» راه مستقيم، راه بندگى خداست. «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» «31» راه مستقيم، توكّل و تكيه بر خداست. «مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «32» راه مستقيم، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست.«33»
انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد.
مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه می گيرد
در راه مستقيم بودن، تنها خواسته اى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب می كند، حتّى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را می خواهند.                      
انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاى خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته ى تحصيلى و همسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است.
راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زياد شدن نورِ هدايت، دعا كنند. «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» «34»
راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام می فرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطی هى الجادّة» «35»
انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده ى هدايت است.
راه مستقيم يعنى ميانه روى و اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج می شود و ديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت می دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال ما يشاء دانسته و دست خدا را بسته می داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى می كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا می پندارد.
يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت می داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان می بندد. يكى اقتصاد را زير بنا می داند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده می انگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار می فرستد. يكى بخل می ورزد و ديگرى بی حساب سخاوت به خرج می دهد. يكى از خلق جدا می شود و ديگرى حقّ را فداى خلق می كند.
اينگونه رفتار و كردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا و استوار خود را، راه مستقيم معرّفى می كند. «36» در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام می فرمودند: راه مستقيم، ما هستيم. «37»
يعنى نمونه ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند. «38» جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين می نشيند. «39»
در قرآن و روايات، نمونه هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه ى اعتدال، تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. مانند: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» «40»
بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
«الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» «41»
مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانه رو هستند.
آرى، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال و ميانه روى و راه مستقيم را سفارش می كند.

پيام‏ها:
1. همه ى هستى، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
2. درخواست هدايت به راه مستقيم، مهم‏ترين خواسته ى يكتاپرستان است. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
3. براى دست‏يابى به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
4. ابتدا ستايش، آن گاه استمداد و دعا. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «اهْدِنَا»
5. بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ- اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»

7. «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ»

(خداوندا! ما را به) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدايت كن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!

نكته ها:
اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى می كند كه مورد نعمت الهى واقع شده اند و عبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا و صالحين. «42» توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن و تلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى و قرار گرفتن در خطوط انحرافى باز می دارد. بعد از اين درخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب ‏شدگان و گمراهان قرار ندهد. زيرا بنى اسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى و لجاجت گرفتار غضب شدند.
قرآن، مردم را به سه دسته تقسيم می نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته و ثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيه ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت‏هاى مادى را كفّار و منحرفين و ديگران نيز دارند.                    
هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.

مغضوبين در قرآن
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابو لهب و امّت‏هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى اسرائيل، به عنوان غضب‏شدگان معرّفى شده اند. «43»
بنى اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند «فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ» «44» لكن بعد از اين فضيلت و برترى، به خاطر كردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند «وَ باؤُا بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ»؛ اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است.
ما در هر نماز، از خداوند می خواهيم كه مانند غضب‏شدگان نباشيم. يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل می روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى می كنند.
انسان در اين سوره، عشق و علاقه و تولّاى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى می جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است.

ضالّين در قرآن
«ضلالت» كه حدود دويست مرتبه با مشتقاتش در قرآن آمده است، اكثراً به معناى گمراهى و همراه با تعبيرات گوناگونى نظير: «ضَلالٍ مُبِينٍ»، «ضَلالٍ بَعِيدٍ»، «ضَلالِكَ الْقَدِيمِ» به چشم می خورد.
در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده اند، از جمله: كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، «45» مشركان، «46» كفار، «47» عصيان‏گران، «48» مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، «49» كسانى كه مردم را از راه خدا باز می دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين می كنند، آنان كه حقّ را كتمان می كنند و كسانى كه از رحمت خدا مأيوسند.

پيام‏ها:
1 انسان در تربيت، نيازمند الگو می باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين و صالحان، نمونه هاى زيباى انسانيّت ‏اند. «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ».
2 آنچه از خداوند به انسان می رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود می آوريم.  «أَنْعَمْتَ»، «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ».«50»
3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان، مقاوم و پايدار می كند. «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ».«51»
_______________________
پی نوشت:

(1). هود، 41.
(2). نمل، 30.
(3). كنز العمّال، ح 29558.
(4). تفسير برهان، ج 1، ص 43.
(5). بحار، ج 85، ص 20.
(6). تفسير مجمع البيان و فخر رازى.
(7). امام رضا عليه السلام می فرمايد: بسم اللَّه يعنى نشان بندگى خدا را بر خود می نهم. تفسير نور الثقلين.
(8). نه فقط ذات او، بلكه نام او نيز از هر شريكى منزّه است «سبّح اسم ربّك الاعلى» حتّى شروع كردن كار به نام خدا و محمد صلى اللَّه عليه و آله ممنوع است. إثبات الهداة، ج 7، ص 482.
(9). «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» قصص، 88.
(10). تفسير راهنما.
(11). شايد معناى اينكه می گويند: تمام قرآن در سوره حمد، و تمام سوره حمد در بسم اللَّه، و تمام بسم اللَّه در حرف (باء) خلاصه می شود، اين باشد كه آفرينش هستى و هدايت آن، همه با استمداد از اوست. چنان كه رسالت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نيز با نام او آغاز گرديد. «اقرأ باسم ربّك»
(12). طه، 50.
(13). انعام، 164.
(14). شعراء، 24.
(15). الف و لام در «الحمد» به معناى تمام حمد و جنس ستايش است.
(16). يونس، 10.
(17). انعام، 54.
(18). اعراف، 156.
(19). انبياء، 107.
(20). الرحمن، 1- 2.
(21). بقره، 166.
(22). مؤمنون، 101.
(23). غافر، 3.
(24). مريم، 93.
(25). در نظام خلقت، از اسباب و وسايل بهره مند می شويم، امّا می دانيم كارآيى يا بی اثرى هر سبب و وسيله اى، بدست اوست. او سبب ساز است و سبب سوز.
(26). «وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ» اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمی يافتيم. اعراف، 43.
(27). طه، 50.
(28). «صراط» در قيامت نام پلى است بر روى دوزخ كه همه ى مردم بايد از روى آن عبور كنند.
(29). هود، 56.
(30). يس، 3 4.
(31). يس، 61.
(32). آل عمران، 101.
(33). بنا بر اينكه الف و لام در «الصراط» اشاره به همان راه يكتاپرستى در آيه قبل باشد.
(34). كسى كه می گويد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» مراحلى از هدايت را پشت سر گذارده است، بنا بر اين درخواست او، هدايت به مرحله بالاترى است.
(35). بحار، ج 87، ص 3.
(36). «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلی  صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» انعام، 161.
(37). تفسير نور الثقلين، ج 1 ص 20.
(38). در اين باره می توان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.
(39). شيطان به خدا گفت: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» اعراف، 16.
(40). اعراف، 31.
(41). فرقان، 67.
(42). «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»، كسانى كه خدا و رسول را پيروى كنند، آنان با كسانى هستند كه خدا آنها را نعمت داده است، از پيامبران، راستگويان، شهدا و صالحان. نساء، 69 و آيه 59 سوره مريم.
(43). در آيات متعدّدى از قرآن ويژگی هاى گمراهان و غضب شدگان و مصاديق آنها بيان شده است كه براى نمونه به موارد ذيل اشاره می شود:
منافقان و مشركان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 و فتح، 6؛ كافران به آيات الهى و قاتلان انبياء الهى. بقره، 61.
(44). بقره، 47.
(45). «مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ» بقره، 108.
(46). «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً» نساء، 116.
(47). «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ» «فَقَدْ ضَلَّ» نساء، 136.
(48). «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ» احزاب، 36.
(49). «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» «وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ» ممتحنه، 1.
(50). درباره نعمت «أنعَمتَ» بكار رفته، ولى در مورد عذاب، نفرمود: «غَضبتَ» تو غضب كردى.
(51). قرآن سفارش كرده است: «لا تَتولّوا قوماً غَضِب اللَّه عليهم» هرگز سرپرستى گروه غضب شدگان الهى را نپذيريد. ممتحنه، 13.

منبع:
تفسیر نور، حجة الاسلام محسن قرائتی

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث