شرح دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان از جواد محدثی
۲۴ خرداد ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
أَللّـهُمَّ زَيِّـنّى فـيهِ بِالسِّـتْرِ وَ الْعَـفـافِ وَ اسْتُرْنى فيهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَ الْكَفافِ
وَ احْمِلْنى فيهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الاِْنْصافِ وَ آمِنّـى فيـهِ مِنْ كُلِّ ما أَخـافُ بِعِصْمَتِكَ يا عِصْمَةَ الْخآئِفينَ.
فرازهای این دعا عبارت است از:
آرايشِ بى آلايشى
انسان بى عيب، كم مى توان يافت،
سيماى بى نقص، كم مى توان ديد،
از صدق و پاكى، از ستر و عفّت،
بايد لباسى، از بهر جان دوخت
آرايش جان، با پوشش دين،
آلايش آن، فسق و گناه است.
بايد شرر زد، بر كيد ابليس،
تا از كمندِ شر و هوى رست.
چه مى دانيم؟ شايد بسيارى از اينها كه دور و برمان هستند و ظاهر آدمى دارند، در باطن، حيوان باشند.
اگر ديده اى بصير باشد، اگر چشمى واقع بين باشد، اگر قلبى زلال و صاف باشد، اگر دلى، آينه حقايق باشد، مى تواند انسان ها را در چهره واقعى شان ببيند...
اى بسا ابليس آدم رو، كه هست.
مگرنه اينكه انسان نماهايى، گرفتار خصلت هاى حيوانى اند؟
مگر حسد و كبر و غرور و شهوترانى و خودخواهى و مالدوستى و دنيازدگى و شكمبارگى و بى خيالى، از اوصاف حيوانى نيستند؟
مگر در حديث نداريم كه گنهكاران در رستاخيز، در چهره بهائم و حيوانات، محشور شده و به صحراى قيامت خواهند آمد؟!
آنانكه ديده بصيرتشان، با نور تقوا و يقين روشن باشد، البتّه كه «انسان صورتانِ حيوانِ سيرت» را در همين دنيا در چهره بهيمّيت و حيوانى شان مى بينند.
پس چه بايد كرد؟ بايد از خدا خواست كه با ستر و عفاف، با پوشش و پاكدامنى، با خداترسى و تقوا، ما را بپوشاند و به تعبير قرآن، با جامه پاكى و «لباس التقوى» ما را بيارايد و زينت بخشد، تا سيماى نفرت بار و گناه آلودمان آشكار نشود.
پوشش قناعت و بى نيازى
آنچه شيران را كند روبَه مزاج
احتياج است، احتياج است، احتياج.
و بى نياز، كسى است كه قانع باشد.
قناعت، سرمايه اى بى پايان است. (القَناعَةُ مالٌ لاتَنْفَدُ).
نخواستن، كم خواستن، به داشته، راضى بودن، دندان طمع را كندن، به خواهشهاى دل، جوابِ «نه» گفتن...
اين ها، «قنوع» و «كفاف» است.
اگر اسير دل شويم، بنده ديگرانيم. چرا كه خواسته هاى دل بى پايان است و حرص، گنداب و باتلاقى است كه هرچه بيشتر انسان در آن پيش رود، گرفتارتر مى شود.
واى... كه اين نفس، چه سيرى ناپذير است!...
درد بزرگ انسان و دام خطرناك شيطان، «تكاثر» و «افزون طلبى» است، امّا درمان اين درد هم، «قناعت» است.
قناعت و كفاف، سرپوشى بر نفس حريص آدمى و مهارى بر افزون طلبى انسان است، تا انسان، با اسارت در چنگ حرص و هوس، رسوا نشود.
آنچه انسان را به ذلّت بردگى مى كشد. همين است.
آنكه «ندارد»، يا «نمى خواهد»، نه با «تهديد» مى توان رامش كرد، و نه با «تطميع» مى توان خريدش!
پس، لباس قناعت، لباس آزادگى و جامه حريّت و عزّت است.
به قول نويسنده اى:
«اكثريت همكاران من، كه تعهّد اجتماعى احساس مى كردند و جوانى را در مبارزه فكرى و آزاديخواهى بودند، و رسالتشان بيدارى و رهايى خلق، تا ازدواج كردند، ايستادند، تا پدر شدند، به ركوع رفتند بچه هاشان دوتا كه شد، به سجود افتادند و سه تا كه شد، به سقوط.
پامال ذلّت و حرص و خودپرستى و پول جمع كردن!
و كم كم، هواى مردم خواهى و افكار حق پرستى از دلشان رفت و از سرشان پريد و افتادند توى بانك و سهم و رتبه و شغل و باند و رشوه و كلاه و خانه و ماشين و دم و دستگاه و لذّت و تفريح... و عوض شدند...»
راستى كه طمع و تكاثر و افزون طلبى، بردگى و اسارت دائمى به همراه دارد. به فرموده مولا على عليه السلام:
«الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّد».[1]
عدل و انصاف
«عدالت»، كلمه زيبا و شيرينى است، امّا در مقام عمل، تلخ و ناگوار و تحمّل آن دشوار است.
«انصاف»، واژه زيبا و جذّابى است، ليكن عمل به انصاف، بسى دشوار است.
انصاف يعنى آنچه براى خود مى خواهيم، براى ديگران هم بخواهيم.
آنچه برخود نمى پسنديم، براى ديگران هم نپسنديم.
حق را ميان خود و ديگران، «نصف» كنيم، «انصاف» داشته باشيم.
به فرموده پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله:
«... عادل ترين مردم، كسى است كه آنچه برخود نمى پسندد بر ديگران هم نپسندد»[2]
به فرموده امام صادق عليه السلام:
«دادگرى، شيرين تر از شكر، نرمتر از كره و خوشبوتر از هر مشگى است.»[3]
ليكن، بايد جان را براى پذيرش آن آماده ساخت. پذيرش عدل، رفتار به انصاف و ملاك قرار دادن «حق»، شهامت و مردانگى مى طلبد، سعه صدر مى خواهد. اين است كه از خداوند در دعاى امروز مى خواهيم تا ما را به عدل و انصاف وادارد.
ايمنى از هر گزند
از رودهاى پرخروش، بايد گذر كرد.
موجهاى سهمگين را بايد از سر گذراند. با حريف نيرومند «نفس» بايد دست و پنجه نرم كرد. با ابليس وسوسه گر و شيطان گمراه كننده بايد درافتاد.
اينها خطرهايى است كه در پيش راهمان است. بايد خاطرى جمع داشت و قلبى آسوده، از هر خطر، از هر بيم، خطر سقوط در دام گناه، خطر رسوايى بخاطر معصيت، خطر مغلوب هواى نفس شدن، خطر تباه شدن سرمايه ها، گذشتِ بى حاصل عمر، ترس از ضربه هاى منافقين از پشت و دشمنان از رو به رو. خيانت خودفروختگان و خودباختگان، ترس از روزمرّگى و ابتذال و پوچى و بى هدفى و عبث زيستن.
اين ترسها، قلب متعهّدان و دردآشنايان و آگاهان سوخته دل را مى فشارد و اندوهى سنگين براى انسان هاى فرزانه فراهم مى آورد.
بايد از اين گزندها، آسوده خاطر بود. اين را نيز از خدا خواسته ايم كه به ما «ايمنى» از هر گزند و خطر و خوف و هراسى كه در مسيرمان است، عنايت كند. و از نعمت امنيّت و آرامش روح برخوردارمان كند.
اينها را از خداى توانا خواسته ايم،
از «او» كه نگهبان دلها و عصمت خائفين است.
[1] ـ نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 171.
[2] ـ اعدلُ الناس مَن رَضى للناسِ ما يرضى لِنفسه و كرِهَ لهم ما يكره لِنفسه ميزان الحكمه، ج 6 حديث 12013.
[3] ـ العدلُ احلى مِنَ الشّهدِ وَ اَلينُ مِن الزَّبَد وَاطيبُ ريحاً مِن المِسكِ كافى، ج 2 ص 147.
منبع : سيناي نياز ؛ جواد محدثي