شرح دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان از جواد محدثی
۲۴ خرداد ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
أَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ طاعَةَ الْخاشِعـينَ وَ اشْرَحْ فيهِ صَدْرى
بِاِنابَةِ الْمُخْبِتينَ بِأَمانِكَ يا أَمـانَ الْخـآئِفـينَ .
فرازهای این دعا عبارت است از:
قبله عشق، يكى باشد و بس!
«خشوع»، حالتى است مركّب از دو احساس:
احساس و شناخت عظمت خدا، احساس كوچكى و ضعف خود.
خداوند نمازگزارانى را اهل «فلاح» و رستگارى مى داند كه در نمازشان «خاشع» باشند.[1]
خشوع، روح عبادت و جان زنده نماز است.
عبادت بى خشوع، اسكلت بى جان است و قلب خاشع، خانه خداست. خشوع در نماز، احساس حضور در محضر «اللّه » است.
مگر با يك دل، چند دلبر مى توان داشت و با يك قلب، به چند معشوق مى توان عشق ورزيد؟
با چهره جان، مگر به چند «جهت» و چند «سو» مى توان روى آورد؟
«قبله عشق، يكى باشد و بس»
وقتى در برابر پروردگار متعال، احساس بندگى و كوچكى و عبوديّت كنيم، در محضرش، مؤدّب، باوقار، خائف، خاشع و مطيع خواهيم بود و نمازمان روح خواهد داشت و عبادتمان، داراى حضور قلب خواهد بود. طاعتى اين چنين، شايسته درگاه كبريايى است.
خشوع، آن اضطراب درونى در مقابل «اللّه » است.
خشوع، خشيت قلب مؤمن و شكستگى مؤمن در مقابل عظمت خالق است.
خشوع، «حالت»ى است در دل، كه «خضوع» در اندام و برون را به همراه دارد. آنكه در نماز، ياد خدا را در دل داشته باشد و متوجّه جبروت او گردد، بى گمان، با چشمى هراسان و قلبى خائف، عبادت مى كند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روزى مشاهده كرد كسى در حال نماز، با ريش خود بازى مى كرد، فرمود:
«اگر قلب او «خاشع» بود، اعضاى او هم «خاشع» مى شد، چرا كه گله، تسليم چوپان است»!...[2]
چه معناى بلند و آموزش عميقى!...
سكون دل و اطمينان درونى كه در بنده خدا وجود دارد، به هيئت ظاهرى او هم سنگينى و وقار مى بخشد. پس خشوع در عبادت، موهبتى است بزرگ كه بايد از خداوند خواست تا عنايت كند. «عبادت خاشعين»، حضور قلب در نماز است.
اقبال دل، در حال عبادت و حضور زنده ياد خدا، در نيايش است. «طاعت خاشعين»، حاضر ساختن «روح» در عبادت است، همچنانكه «تن» و «جسم» را حاضر مى كنيم، بايد حضور قلبى هم داشت.
شرح صدر
از خداوند، «شرح صدر» خواسته ايم. يعنى گشادى سينه و فراخى قلب.
اين هم يك «احساس» و «حالت» است كه از ايمان ناب، توكّل مطلق، استغناء از مردم، تحمل فراوان، اراده اى استوار و اميدى عظيم، سرچشمه مى گيرد.
آنكه «شرح صدر» دارد، هراس ندارد، مأيوس نيست،
در چنگ مشكلات، خورد نمى شود، در كام موج حادثه ها غرق نمى گردد، غم به دلش چنگ نمى اندازد، ناملايمات و كارشكنيها، سستش نمى كند، از شكست ها، افسرده نمى شود، از كمى ياران، دلتنگ نمى گردد، از انبوه دشمن، نمى ترسد، اين «شرح صدر» است.
امّا آنچه در دعاى امروز خواسته ايم، شرح صدرى است كه در سايه «انابت» و «اخبات» فراهم مى آيد.
همچنانكه ايمان و عمل صالح و طاعت و عبوديت، احساس فراخى سينه و اطمينان قلب مى آورد، در مقابل، خطا و گناه، احساس تنگى سينه و فشار درونى و تنگناى هستى را در انسان ايجاد مى كند. احساس شرم از گناه، جهان را در نظر انسان، تنگ و تاريك مى كند.
بابا طاهر عريان گويد:
مكن كارى كه برپا سنگت آيد
جهان با اين فراخى تنگت آيد
چو روزى نامه خوانان، نامه خوانند
تو را از نامه خواندن، ننگت آيد
قرآن كريم، اين احساس تنگى جهان را براى گنهكار، در چند جا مطرح كرده است. از جمله يكى در مورد برادران يوسف، نسبت به كارى كه درباره يوسف كرده بودند، و ديگرى درباره سه نفرى كه در زمان پيامبر اسلام، بهانه جوئى كرده و از شركت در جهاد امتناع ورزيدند و در شهر ماندند. در اين موارد قرآن تعبيرى دارد كه مى گويد: «فَضاقَتْ عَلَيهِمُ الأرضُ بِما رَحُبَتْ»![3]
آنچه كه اين احساس دلتنگى و فشار روحى و ضربه هاى تازيانه وجدان را از بين مى برد و باز، آن شرح صدر را باز مى گرداند، «توبه» و «انابت» و «اخبات» است. در دعا آمده است: «إنابَةُ المُخبِتين».
«انابت»، يعنى رجوع و بازگشت و توبه. «اخبات»، يعنى خشوع و خضوع و فروتنى و سكون قلب و آرامش خاطر.
آنكه با خضوع و اطمينان، به سوى خدا باز گردد و داراى شرح صدر مى گردد، آنكه با خشيت و خشوع، روى به درگاه خدا مى كند، در اثر پذيرش توبه از سوى خدا، به آن احساس «شرح صدر» دست مى يابد.
خواجه عبداللّه انصارى مى گويد:
«از ميدان تذلّل، ميدان «اخبات» زايد. قوله تعالى: «وَبَشِّرِ المُخبِتين»
اخبات، نرم خويى است و تنگدلى،
و ترسكارى مردى است، حقيقت اخلاص چشيده، و غدر خلايق بديده و از خويشتن رهيده...»[4]
يا اَمانَ الخائِفينَ:
در آيات، در ادعيه، در نيايش ها، در دعاى جوشن كبير، و... از خدا به عنوان «امان الخائفين» ياد شده است.
او كه قلب هاى ترسان را ايمنى مى بخشد و اندوه غمگينان را مى زدايد.
انيس دلهاى وحشت زدگان است و رهگشا در پايانِ بن بست هاست.
اميد گنهكاران، خطاپوش خطاكاران، بخشنده معاصى و «غفارالذّنوب» است.
فرارگاه فراريان، پناهگاه بى كسان، ملجأ سرگشتگان، آرام بخش خسته دلان، يار بى پناهان، راهنماى گمراهان و پشتيبان حق پرستان است.
ترس انسان از چيست؟
از عذاب خداوند و آتش دوزخ،
از بى ياورى و بى پناهى،
از مطروديت از درگاه خدا،
از تيره روزى دنيا و بدبختى آخرت،
از گمراهى و حيرت،
ولى... خدا، «امان» است.
آن كس كه واقعاً «خائف» باشد، هراسناك باشد و بترسد، خداوند ايمنى بخش جانهاى ترسانِ بندگانى است كه جز «او» كسى را ندارند.
[1] ـ قَد أفلَحَ المُؤمِنُونَ، الّذينَ هُم فى صَلاتِهِم خاشِعُونَ.
مؤمنون، آيه 1 و2.
[2] ـ لو خشع قلب هذا، لخشعت جوارحه احياءالعلوم ج 1 ص 151.
[3] ـ آيه 118 سوره توبه را مطالعه كنيد.
[4] ـ صد ميدان، خواجه عبداللّه انصارى، ص 39.
منبع : سيناي نياز ؛ جواد محدثي