توحید مالکیت و حاکمیت خداوند در قرآن کریم
۲۲ دی ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماعیکى از مهمترین شعب توحید افعالى، توحید در مالکیّت است. یعنى مالک حقیقى، هم از نظر تکوین، و هم از نظر تشریع، ذات پاک خدا است؛ و بقیّه مالکیّتها همه جنبه مجازى و غیر مستقل دارد.
توضیح اینکه: مالکیّت بر دو گونه است: مالکیّت حقیقى (تکوینى)، و مالکیّت حقوقى (تشریعى)؛
مالک حقیقى کسى است که داراى سلطه تکوینى و خارجى بر چیزى باشد؛ و امّا مالکیّت حقوقى و تشریعى، همان قراردادى است که تسلط قانونى را بر چیزى امضاء مىکند؛ مثل مالکیّت انسان نسبت به اموال خود. هر دو نوع مالکیّت، از دریچه چشم یک موّحد در عالم هستى، در درجه اوّل از آن خدا است. او است که داراى سلطه وجودى بر همه اشیاء جهان است؛ چرا که همه موجودات از اویند؛ فیض وجود را لحظه به لحظه از او مىگیرند، و همه وابسته به او هستند، و به این ترتیب مالکیّت حقیقى او بر همه چیز به طور همه جانبه و تمام عیار ثابت است.
از نظر مالکیّت قانونى نیز همه چیز از آن او است؛ چرا که خالق و آفریدگار و ایجاد کننده همه اشیاء، او مىباشد؛ و حتى آنچه را ما تولید مىکنیم، تمام وسائل تولید را، او به ما مرحمت کرده؛ بنابراین در حقیقت مالک اصلى خدا است؛ هرچند اشیایى را چند روزى به عنوان امانت به دست ما سپرده شده است.
در حقیقت مالک اصلى خدا است؛ هرچند اشیایى را چند روزى به عنوان امانت به دست ما سپرده شده است.
- در موضعی دیگر قرآن در برابر ایرادهاى سستى که یهود، درباره تغییر قبله داشتند، و می گفتند مگر خدا مىتواند حکمى را نسخ کند و حکم دیگرى جانشین آن سازد و حکم قبله را از بیتالمقدّس بردارد و بر کعبه بگذارد؟، مىفرماید: «آیا نمىدانستى که حکومت آسمانها و زمین، تنها از آن خداست؟!(و مىتواند هرگونه تغییر و تبدیلى در احکام خود طبق مصالح بدهد؟!)»: (أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا لَکُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِىٍّ وَلاَ نَصِیرٍ).(3)در قرآن کریم آیات متعددی به این گونه از توحید اشاره دارد:
- (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).(1)
«بگو: بار الها! اى مالک حکومتها! به هر کس بخواهى، حکومت مىبخشى؛ و از هر کس بخواهى، حکومت را مىگیرى؛ هر کس را بخواهى، عزّت مىدهى؛ و هر که را بخواهى خوار مىکنى. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزى توانایى».
مفسّران گفتهاند که این آیه زمانى نازل شد که پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) بعد از فتح مکّه، یا به هنگام حفر خندق، قبل از جنگ احزاب، نوید فتح ایران و روم و یمن را به مسلمانان داد؛ و منافقان آن را یکنوع بلندپروازى و خیالبافى و طمع در امور محال پنداشتند.(2)
در این هنگام آیه فوق نازل شد و به آن بىخبران هشدار داد که مالک تمام کشورها خدا است؛ در حقیقت قدرت خداوند بر همه چیز، دلیل حاکمیت او بر پهنه زمین و آسمان است.
روشن است که مالک بودن خداوند، هم جنبه عمومى دارد، هم حقیقى؛ در حالى که در مورد دیگران که در جمله (تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ) آمده؛ همه جنبه جزئى دارد و مجازى.
این آیه مفهوم گسترده و وسیعى دارد؛ که همه حکومتها و عزّتها و ذلّتها را شامل مىشود؛ و آنچه گفتهاند از مصداقهاى روشن آن است. در واقع جمله آخر: (إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) به منزله دلیلى بر این مالکیّت کلیّه و مطلقه الهیّه است.
با این حال، آیا تعجّب دارد که چنین حاکم بزرگى حکمى را نسخ کند؟ او نه فقط از تمام مصالح بندگان خود آگاه است؛ بلکه حاکمیّت نیز از آن او است، و او مالک تدبیر و تصرّف مطلق در جهان و در بندگان خویش است. لذا در پایان آیه مىافزاید: و جز خدا، سرپرست و یاورى براى شما نیست. (و او است که مصلحت شما را مىداند).
او از طریق آگاهى به مصالح و مفاسد، شما را یارى مىکند؛ و از طریق حاکمیتاش قانونگذارى مىنماید.
بعلاوه خداوند جا و مکانى ندارد، که به هنگام نماز رو به سوى آن کنند؛ بنابراین ارزش یک محل به عنوان قبله ـ با اینکه همه عالم، مُلک او است ـ از اینجا ناشى مىشود که او دستور و فرمان داده است.
- به بیان قرآن کریم، خداوند نه تنها حاکمیّت تکوینى بر جهان هستى دارد، که حاکمیّت قانونى و تشریعى بر اجتماع بشرى نیز از سوى ذات پاک او است؛ و به هرکس بخواهد مىبخشد، هرچند خواست و مشیّت او براساس شایستگىها و لیاقتها است. (وَاللهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ).(4) «...خداوند، مُلکش را به هر کس بخواهد، مىبخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است؛ و (از لیاقت افراد) آگاه است».
آیه فوق دلیل روشنى است بر اینکه هیچگونه مالکیّت و حاکمیّتى براى هیچکس جز خداوند نیست مگر از طریق مشیّت خداوند و موهبت او.
- همچنین به کسانی که غیر خدا را به عنوان معبود خویش می پندارند می گوید: (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَوَاتِ وَلاَ فِی الاَْرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِنْ شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِّنْ ظَهِیرٍ).(5) «بگو: «کسانى را که غیر از خدا (معبود خود) مىپندارید بخوانید! (آنها هرگز گرهى از کار شما نمىگشایند، چرا که) آنها به اندازه ذرّهاى در آسمانها و زمین مالک نیستند، و نه در (خلقت و مالکیّت) آنها شریکند، و نه یاور او (در آفرینش) بودند».
به این ترتیب این معبود های پنداری شما نه مستقلا مالک اند، و نه شریک اند، و نه معاون؛ با این حال چه کارى از آنها ساخته است که شما سر بر آستانشان مىسائید و عبادتشان مىکنید؟! با این استدلالات روشن، قرآن هرگونه شرک را در زمینه مالکیّت و حاکمیّت در پهنه جهانى هستى نفى مىکند، چه به صورت مستقل، چه به صورت اشتراکى، و چه به صورت معاونت؛ همه را مخصوص ذات خداوند مىشمرد و خدا را منزّه از هرگونه شریک و یار و یاور در تمامى عالم هستى مىداند.
از مجموع این آیات و آیات دیگر مشابه آنها در قرآن مجید به خوبى استفاده مىشود که از دیدگاه یک موحّد کامل، در تمام عالم هستى مالک و حاکمى جز خدا نیست؛ و هرکس که در هر مقام و منصبى باشد مالک ذرّهاى نمىباشد؛ و به این ترتیب هیچگونه بهانهاى براى مشرکان در عبادت بتها یا رب النوعها یا فرشتگان و غیر آنها باقى نمىماند.
اثرات تربیتى ایمان به توحید مالکیّت
طغیانها، غرورها، سرکشىها، و بخلها و حسادتها غالبآ از اینجا سرچشمه مىگیرد که انسان خود را مالک حقیقى اموالى را که در اختیار دارد مىپندارد؛ یا اگر حکومتى در دائره وسیع یا کوچک در اختیار او است خود را مطلق العنان مىشمرد که این دیدى است شرک آلود و سرچشمه انواع گناهان و مفاسد اجتماعى.
امّا هنگامى که با عینک توحید به این جهان نگاه کند و همانگونه که در آیات بالا آمده جهان را ملک طلق خداوند ببیند، خود را امانتدار الهى مىشمرد، همانطور که در سوره حدید، آیه 7 آمده است: (وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ): «و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرارداده انفاق کنید»، و اگر با تمام وجودش این معنا را پذیرا گردد چگونه ممکن است در انجام دستور صاحب اصلى امانت کوتاهى کند یا بخل و حسادتى نشان دهد.
چگونه تصوّر مىشود این اموال سبب غرور و طغیان او گردد؟! مگر مال او است؟! آیا یک کارمند بانک به خاطر میلیونها پول که همه روز به دست او مىآید مغرور مىشود؟!
همچنین در مورد حکومتها و پستهایى که در دست اشخاص است. آنها جز نماینده خداوند در بخش کوچکى از این عالم هستى نیستند و با این درک و دید چه غرور و چه طغیانى و چه ظلم و چه فسادى ممکن است از او سر زند؟
این بینش توحیدى جهان انسانیّت را به رنگ دیگرى در مىآورد؛ رنگ خدایى، رنگ صلح و صفا و امنیت، و رنگ انفاق و ایثار!
توحید مالکیّت هرگز مانع از آن نیست که فرد فرد انسانها یا قشر خاصّى از جامعه یا کل جامعه از طریق مشروع مالک اشیایى گردند؛بدون شک ـ همانگونه که در بالا اشاره شد ـ خدا مالک تمام عالم هستى است؛ و گذشته از آیات فراوان قرآن مجید، دلیل عقل نیز گواه بر این معنا است. چرا که انحصار واجب الوجود در ذات پاک او و نیاز همه موجودات به آن ذات مقدّس براى اثبات این مفهوم کافى مىباشد.
سوء استفاده از مفهوم «خدا مالکى»
ولى این معنا هرگز منافات با مالکیّت حقوقى و قانونى افراد انسان در محدودهاى که خداوند اجازه داده، ندارد؛ و اینکه بعضى مسأله خدا مالکى را بهانهاى براى نفى هرگونه مالکیّت خصوصى قرار دادهاند سوء استفادهاى بیش نیست؛ و عجیب اینکه گاه آن را به عنوان یک فقه اسلامى نیز مطرح مىکنند و در واقع به سوسیالیسم یا کمونیسم آب و رنگ اسلامى مىدهند.
روشنتر بگوئیم: همان قرآنى که نسبت به مالکیّت خداوند بر تمام پهنه جهان هستى تأکید دارد؛ آیات ارث و خمس و زکات و تجارت را نیز در برگرفته، و اموال مشروعى را که در اختیار مالکان خصوصى است به رسمیّت مىشناسد.
در چهارده آیه قرآن تعبیر به «اَمْوالَکُمْ»: «اموال شما» شده است، و در سى و یک آیه تعبیر به «اَمْوالَهُم» «اموال آنها» و در بسیارى از این آیات دستوراتى به مسلمانان در زمینه اموالشان داده شده است. اگر مفهوم «خدا مالکى» نفى مالکیّت انسانها بود، تعبیراتى که در این چهل و پنج آیه آمده ـ و در آیات زیاد دیگرى از قرآن مجید نیز هست ـ چه مفهومى مىتواند داشته باشد؟
قرآن در یکجا مىفرماید: اموال یتیمان را نخورید.(6) در جاى دیگر مىفرماید: کسانى که مال خود را در راه خدا انفاق مىکنند داراى چنین پاداشى هستند.(7) درباره رباخواران مىفرماید: اگر رباخوارى را ترک کنید مالک سرمایههاى اصلى خود خواهید بود.(8) یا مىفرماید: اموال یتیمان را بعد از آنکه به رشد رسیدند به آنها بدهید.(9)
و تعبیرات دیگرى از این قبیل که همه اشاره به این نوع از مالکیّت است.
البتّه در اسلام انواع دیگرى از مالکیّت مانند: مالکیّت عمومى و مالکیّت دولت در کنار مالکیّت خصوصى وجود دارد؛ که به آنها نیز در قرآن مجید اشاره شده است، ولى هیچیک از آنها ربطى به مسأله خدا مالکى ندارد.
کوتاه سخن اینکه: توحید مالکیّت هرگز مانع از آن نیست که فرد فرد انسانها یا قشر خاصّى از جامعه یا کل جامعه از طریق مشروع مالک اشیایى گردند؛ منتهى این امر شرائط و اسبابى دارد که در کتب فقه اسلامى به طور مبسوط آمده است.
________________________
پی نوشت:
(1). سوره آل عمران، آیه 26 .
(2). مجمع البیان، جلد 2، صفحه 427.
(3). سوره بقره، آیه 107.
(4). سوره بقره، آیه 247 .
(5). سوره سبأ، آیه 22 ـ در این زمینه آیات فراوان دیگرى هماهنگ با آیات فوق در سورههاى مختلف قرآن آمده است؛ مانند: آیات 17 و 18 و 40 و 120 سوره مائده، و آیه 158 سوره اعراف، و آیه 116 سوره توبه، و آیه 111 سوره اسراء، و آیه 42 سوره نور، و آیه 2 سوره فرقان، و آیه 10 سوره ص، و آیه 44 سوره زمر، و آیه 49 سوره شورى، و آیه 85 سوره زخرف، و ... .
(6). سوره نساء، آیات 2 و 10.
(7). سوره بقره، آیه 262.
(8). سوره بقره، آیه 279.
(9). سوره نساء، آیه 6.
منبع:
پیام قرآن، ج 3، آیة الله مکارم شیرازی