شعر وقت دیدار فاطمه (س)از سید حمیدرضا برقعی
درسوگ شهادت حاج قاسم سلیمانی
این حسین(ع) کیست که عالم همه دیوانهی اوست...
فروغ گنبد زرد تو رشک خورشید است/ که در سپهراجابت چراغ امید است
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
هشت سالت شد و امام شدی منبع فیض ناتمام شدی
بيا كه فصل بهار است و وقت عيش و طرب نهاده بلبل و گل بهر بوسه لب بر لب
زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد بهشت آرزوها شد امام عسگری آمد
آن كه در هر نفسى معجز عيسى مى كرد مرده را با دم جانبخش خود احيا مى كرد
سلام ما به شهیدی! که عشق، زنده از اوست کسی که خون خدایش دویده در رگ و پوست
نقطه خط اولين پرگار خاتم آخر آفرينش كار
عیدها باشد مبارک ویژه در ماه صیام چونکه طالع میشود در نیمه اش ماه تمام
از شبستان ولايت قمرى پيدا شد از گلستان هدايت ثمرى پيدا شد
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست/ یک مرد- پر از کوه دماوند- که نیست
در خواب و خیال هم نرفتیم به جنگ بی رنج و ملال هم نرفتیم به جنگ
اين زمين پربلا را نام دشت كربلاست اى دل بيدرد! آه آسمان سوزت كجاست؟
زمين و آسمان اى شيعه در حزن و غمست امشب همه اوضاع عالم زين مصيبت درهمست امشب
بزم ما را نبود زيب و فري بهتر از اين نيست ما بيخبران را خبري بهتر از اين
با زهر کينه کشتند امام عسکري را از نو خزان نمودند گلزار حيدري را
ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش پيدا بود كه زهر چه كرده است با دلش
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همی باَبی اَنتَ و اُمّی
نی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند سربسته مانده قصه ی سرها به کربلا
پيوسته، نواى يا حسينست مرا دارم همه چيز، تا حسينست مرا
من آن پروانه عشقم که بي بال و پرم کردند چو شمع از آتش زهر ستم خاکسترم کردند
پيکرش مسموم از زهر جفا گرديده بود طاير جانش دگر از تن رها گرديده بود
غم دل با که بگويم که مرا ياري نيست اين همه درد مرا هست و پرستاري نيست
امشب شب ولادت شاهي ز اولياست (ع) امشب شب کرامت سلطان دين رضاست (ع)
بي نام و نشانيم يا ضامن آهو بي شوکت و شأنيم يا ضامن آهو
پناهگاه همه بى پناه و جا اينجاست مطاف و قبلهگه هر شه و گدا اينجاست
مرغ دلم راهی قم می شود درحرم امن تو گم می شود