على آن شير خدا، شاه عرب الفتى داشته با اين دل شب
یتیمان کوفه با کاسه های شیر آمده اند عیادت بابا. با اشکهایشان دم گرفته اند پشت در. آقای مظلوم رنگ به رخساره ندارد
وجوب یافت از آن کعبه را طواف و نماز که وجه رب به حرم کرد زندگی آغاز
به نماز بست قامت که نهد به عرش پا را به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را
امشب شب قتل امیرالمومنین است جاری سرشک از دیده روح الامین است
ناله كن اى دل به عزاى علىّ گريه كن اى ديده براى علىّ
باز داغ سیـــــنه بی اندازه شد بار دیگر کــهنه زخمی تازه شد
كوفه! بشكن بغض چندين ساله را با دل خود آشنا كن ناله را
اين موج مدِّ كيست كه تا ماه می رود؟ درياى درد كيست كه در چاه می رود؟
ناله كن اى دل! به عزاى على گريه كن اى ديده! براى على