جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 406
وا عجبا اتكون الخلافة بالصحابة و لا تكون بالصحابة و القرابة. قال الرضى رحمه الله تعالى، و قد روى له شعر قريب من هذا المعنى و هو:
فان كنت بالشّورى ملكت امورهم فكيف بهذا و المشيرون غيّب
و ان كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك اولى بالنبى و اقرب
«شگفتا كه خلافت به صحابى بودن باشد ولى به صحابى بودن و خويشاوندى نباشد.» سيد رضى كه خداوند متعال رحمتش فرمايد مى گويد: شعرى هم نزديك به همين معنى از آن حضرت روايت شده است: «اگر با شورا كار آنان را در دست گرفته اى چه شورايى كه رأى دهندگان آنجا نبودند، و اگر از راه خويشاوندى بر مدعيان حجت آوردى، ديگرى غير از تو به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديك تر و سزاوارتر بود.»
سخن على عليه السّلام در اين نثر و نظم با ابو بكر و عمر است. نثر متوجه عمر است، كه چون ابو بكر به عمر گفت: دست دراز كن كه با تو بيعت كنم، عمر به او گفت: تو در همه جا و در همه سختيها و راحتيها مصاحب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوده اى، بنابر اين تو دست دراز كن. سخن نثر على عليه السّلام متوجه عمر است كه اگر به مصاحبت احتجاج به استحقاق ابو بكر به خلافت مى كنى، اى كاش كار را به كسى مى سپردى كه در اين موضوع با ابو بكر شريك است و فزون بر آن خويشاوندى نزديك با پيامبر دارد.
اما شعرى كه فرموده است، متوجه به ابو بكر است كه در سقيفه نخست با انصار اين چنين احتجاج كرد كه ما عترت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و كسانى هستيم كه آن حضرت از ميان ايشان برخاسته است، و همين كه با او بيعت شد، خود بيعت را وسيله احتجاج قرار داد و گفت: آن بيعت از سوى همه كسانى كه اهل حل و عقد امور بوده اند صورت گرفته است. على عليه السّلام خطاب به ابو بكر مى گويد: احتجاج تو با انصار به اينكه از قوم و اطرافيان رسول خدايى، كسى ديگرى غير از تو از لحاظ نسب و خويشاوندى به پيامبر نزديك تر است، اما احتجاج تو به اختيار مردم و رضايت جماعت به پيشوايى تو، گروهى از بزرگان اصحاب آنجا نبودند و در بيعت حاضر نشدند، چگونه آن اجماع ثابت مى شود.
ابن ابى الحديد مى گويد: و بدان كه در كتابهاى كلامى ياران ما در بحث امامت اين موضوع آمده است و آنان پاسخهايى داده اند كه اين جا محل گفتن آنها نيست.