وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَقَالَ (علیه السلام): مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.
از او فاصله مشرق و مغرب را پرسيدند، فرمود: به قدر يك روز سير خورشيد.
از مسافت ميان مشرق و مغرب از حضرتش پرسيدند، آن حضرت فرمود: مسير يك روز خورشيد است.
فاصله ميان شرق و غرب (علمى):و درود خدا بر او، (از فاصله ميان مشرق و مغرب پرسيدند، فرمود:) به اندازه يك روز رفتن خورشيد.
[و كسى از وى مسافت ميان مشرق و مغرب را پرسيد فرمود:] به اندازه يك روز رفتن خورشيد.
از امام عليه السّلام مسافت و دورى ميان مشرق و مغرب را پرسيدند، پس آن حضرت (در تعيين مسافت بين آنها) فرموده است:باندازه سير و گردش يك روز خورشيد است (اين پاسخ را جواب اقناعى گويند يعنى پرسنده را خوشنود مى گرداند و اين براى آنست كه فهم پرسنده بدرك تحقيق آن نمى رسد).
از امام عليه السلام درباره فاصله ميان مشرق و مغرب سؤال كردند. امام عليه السلام در پاسخ فرمود: به اندازه مسير يك روز خورشيد است.
فاصله ميان مشرق و مغرب چقدر است؟امام عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه مسافت ميان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ جواب جالبى داد كه شنوندگان را قانع ساخت، فرمود: «به اندازه مسير يك روز خورشيد است»؛ (وَقَدْ سُئِلَ عَنْ مَسافَةِ ما بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، فَقَالَ عليه السلام: مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ).علامه مجلسى در بحارالانوار براى اين حديث شريف مقدمه اى ذكر كرده كه چنين است: روزى اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: «(در سينه من دانش فراوانى است) اى كاش حاملانى براى اين علم پيدا مى كردم. مردى برخاست كه در گردن او كتابى آويخته بود. صداى خود را بلند كرد و گفت: اى كسى كه ادعا مى كنى چيزهايى را كه ديگران نمى دانند مى دانى و امورى را كه ديگران نمى فهمند مى فهمى، من از تو سؤالى دارم جواب بده. ياران على عليه السلام برخاستند تا او را به قتل برسانند (ظاهرآ از مرتدين خوارج بود) امام عليه السلام فرمود: او را به حال خود بگذاريد، زيرا دليل هاى منطقى الهى با خشونت همراه نيست و از طريق باطل نمى توان براهين الهى را ثابت كرد. سپس رو به آن مرد كرد و فرمود: آنچه مى خواهى بپرس كه من انشاءالله پاسخ آن را خواهم گفت. آن مرد پرسيد: فاصله ميان مشرق و مغرب چه مقدار است؟ امام عليه السلام فرمود : به اندازه فاصله فضايى است كه در ميان آنهاست. عرض كرد: مسافت آن هوا چقدر است؟ امام عليه السلام فرمود: به اندازه دوران فلك. عرض كرد: مسافت دوران فلك چه اندازه است؟ امام عليه السلام فرمود: به اندازه حركت خورشيد در يك روز. عرض كرد: راست گفتى...».حقيقت اين است كه گاه بعضى افراد سؤالاتى مى كنند كه پاسخ آن جنبه فنى دارد و فراتر از عقل و فهم سؤال كننده است و زمانى جواب هاى فراوانى دارد كه هيچ يك از آنها براى پرسش كننده قابل درك نيست. در اينجا گوينده فصيح وبليغ به جواب اجمالى قناعت مى كند؛ جوابى شفاف كه شنونده را قانع سازد ونياز به پيچ وخم هاى علمى نداشته باشد. درمورد كلام حكيمانه بالا نيز همين مطلب صادق است، زيرا مسافت ميان مشرق و مغرب معانى مختلفى دارد: گاه شرق و غرب محلى است كه انسان در آن زندگى مى كند و گاه شرق و غرب كره زمين است و گاه شرق و غرب محل خورشيد است. هر يك از اينها پاسخ خاص خود را دارد. ممكن است مشرق و مغرب محلى كه ما در آن زندگى مى كنيم به اندازه پنجاه كيلومتر باشد و همچنين شايد مشرق و مغرب كره زمين (در خط استوا) مراد باشد كه حدود بيست هزار كيلومتر است، زيرا كمربند زمين در خط استوا حدود چهل هزار كيلومتر است (و در جاهاى ديگر كمتر)، همچنين اگر جايگاه خورشيد را به هنگام طلوع آفتاب نسبت به كره زمين بسنجيم فاصله ما با آن صد و پنجاه ميليون كيلومتر است و جايگاه آن به هنگام غروب نيز به همين اندازه است، بنابراين شرح اين مطالب براى سائل در آن زمان و در آن مجلس عمومى قابل فهم و درك نبود. آنچه قابل فهم و درك بود همان كلام حكيمانه امام عليه السلام است كه فرمود: اين فاصله به اندازه مسير خورشيد در يك روز است كه مى تواند بيشتر ناظر به شرق و غرب كره زمين باشد كه همان فاصله صد و هشتاد درجه است و همانگونه كه اشاره شد، در خط استوا حدود بيست هزار كيلومتر است وهرچه به قطبين زمين نزديك شويم قطر اين دايره كمتر مى شود وسرانجام در نقطه قطب به صفر مى رسد.ناگفته نماند كه حركت كردن خورشيد از مشرق به مغرب در ديد ماست وگرنه مى دانيم كه خورشيد در منظومه شمسى جاى ثابتى دارد و اختلاف شب و روز براثر گردش زمين به دور خود است، همانگونه كه اختلاف فصول سال براثر گردش زمين به دور آفتاب است. البته خورشيد حركتى دارد كه همراه با مجموعه منظومه شمسى است و در كهكشان راه شيرى حركت مى كند كه مشهور است به سوى ستاره اى به نام «وگا» پيش مى رود.قابل توجه اينكه جاحظ كه اين كلام حكيمانه را از امام عليه السلام نقل مى كند، جمله ديگرى نيز در آغاز آن از ايشان نقل كرده و مى گويد: «قِيلَ لِعَلِىٍّ عليه السلام كَمْ بَيْنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ؟ قالَ: دَعْوَةٌ مُسْتجابَةٌ؛ از آن حضرت پرسيدند: فاصله ميان زمين و آسمان چقدر است؟ فرمود: به اندازه يك دعاى مستجاب».
از امام (ع) در باره مسافت بين خاور و باختر پرسيدند، فرمود: «مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ»:اين پاسخ، پاسخ روشن و قانع كننده اى است، و هدف فن خطابه نيز همان قانع ساختن است، امّا اثبات مسافت ما بين شرق و غرب با توجه به تعيين مساحت زمين و يا منظومه شمسى، كارى است مربوط به علم هيأت، و شايد امام (ع) از چنان پاسخى خوددارى كرده است به خاطر اين كه بعضى از عوام مردم آن را بعيد مى شمردند و ما عقيده نداريم كه امام (ع) نمى دانسته است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 386
الثالثة و الثمانون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(283) و قد سئل عن مسافة ما بين المشرق و المغرب، فقال عليه السّلام: مسيرة يوم للشّمس. (82057- 82043)
المعنى:الأوزان و المقائيس امور وضعيّة و ليست امورا واقعيّة، و الغرض منها تقريب الأشياء إلى الذهن من جهة الكمّ أو الكيف، فاذا قيل: بين هذا البلد و ذاك البلد فرسخان، فلا يفيد هذا التقدير إلّا ما وضعه الواضع من الاصطلاح في معنى الفرسخ و أنه ثلاثة أميال، و الميل كذا و كذا إلى أن يصل إلى أصغر حجم محسوس كالشعيرة أو حجم الشعر مثلا.و من هنا قالوا: إنّ المسافة اعتبر من مدّ البصر، فجعل مدّ البصر ميلا و اخذ منه الذراع و الباع و غيره، و اعتبر عليه الفرسخ و ما زاد، فاذا توجّه إلى مسافات بعيدة لا يحيط بها نطاق المقائيس المعمولة فلا بدّ من وضع مقياس مناسب لها، و قد تعلّق سؤال السائل بمسافة ما بين المشرق و المغرب، و هذا السؤال مبهم من وجهين:1- أنّ المشرق و المغرب ليسا نقطتين معيّنتين بل في كلّ افق لكلّ يوم مشرق و مغرب، و لكلّ مكان مشارق و مغارب، فلا يمكن التّعبير عمّا بينهما بأىّ مقياس متعارف للتحديد، مثل كذا و كذا فراسخ مثلا.2- أنّ المشرق و المغرب تارة يعتبر نقطتين من كرة الأرض، و اخرى نقطتين متقابلتين من الجوّ المقارب لها، و اخرى نقطتين متقابلتين من مكان الشمس عند
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 387
طلوعها و مكانها عند غروبها، و لهما اعتبارات اخر بهذا النظر غير محصورة فلا يمكن التعبير عمّا بينهما بمقياس عرفي مصطلح.و الحقّ في الجواب ما أفاده عليه السّلام من أنّ المسافة بينهما مسيرة يوم للشمس فهو مقياس صحيح اعتبره و ابتكره لقياس هذه المسافة، و لم يعبّر عليه السّلام إقناعا كما ذكره ابن ميثم، و لا عدولا عمّا أراده السائل حذرا من المستمعين كما ذكره الشارح المعتزلي، فتدبّر.الترجمة:از او پرسش شد مسافت ميان مشرق و مغرب چند است؟ فرمود: باندازه يك روز سير خورشيد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص85
و قال عليه السّلام و قد سئل عن مسافة ما بين المشرق و المغرب، فقال: مسيرة يوم للشمس. «كسى درباره مسافت ميان خاور و باختر از آن حضرت پرسيد، فرمود: به اندازه يك روز رفتن خورشيد است.»
ابن ابى الحديد مى گويد: «مسيرة» درست است و اعراب «مسير» نمى گويند كه مسير مصدر است و مسيرة اسم است. سپس مى افزايد كه حكيمان اين گونه پاسخ دادن را پاسخ اقناعى مى گويند، زيرا سؤال كننده مى خواسته است براى او كميت مسافت بيان و گفته شود مثلا هزار فرسنگ يا كمتر و بيشتر ولى آن حضرت از اين كار عدول فرموده است و جواب ديگرى كه بدون ترديد صحيح ترين پاسخ است داده است، هر چند خواسته پرسنده در آن نباشد ولى غرض صحيح در آن نهفته است. آن شخص پرسش خود را در حضور عامه مردم طرح كرده است و اگر آن حضرت به عنوان مثل مى فرمود هزار فرسنگ، پرسش كننده حق داشت از آن حضرت دليلى بخواهد، و اقامه دليل در اين مورد دشوار است. بر فرض آوردن دليل، درك آن براى شنونده دشوار است و بر فرض كه پرسش كننده بفهمد عامه مردم آن را درك نمى كنند و در آن باره بگو و مگو صورت مى گيرد و فتنه برمى خيزد. بدين سبب پاسخ اجمالى و اقناعى فرموده و پرسش كننده را قانع و شنوندگان را راضى ساخته است و همگان آن را پسنديده اند و اين از نتايج حكمت آن حضرت است.