وَ قَالَ (علیه السلام): أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ؛ فَأَصْدِقَاؤُكَ: صَدِيقُكَ وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ؛ وَ أَعْدَاؤُكَ: عَدُوُّكَ وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّك.
و فرمود (ع): دوستان تو سه كس اند و دشمنان تو نيز، سه كس. اما دوستان تو دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن توست و اما دشمنان تو: دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن تو.
و آن حضرت فرمود: دوستانت سه نفر، و دشمنانت نيز سه نفرند: اما دوستانت: دوستت، و دوست دوستت، و دشمن دشمنت هستند. امّا دشمنانت: دشمنت، و دشمن دوستت، و دوست دشمنت مى باشند.
شناخت دوستان و دشمنان (اخلاقى اجتماعى، سياسى):و درود خدا بر او، فرمود: دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نيز سه دسته اند، امّا دوستانت: دوست تو و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو است، و امّا دشمنانت، پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.
[و فرمود:] دوستان تو سه كسند و دشمنانت سه كس. امّا دوستان تو. دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن توست، و دشمنانت: دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن توست.
امام عليه السّلام (در باره دوست و دشمن) فرموده است:1- دوستانت سه و دشمنانت سه مى باشند: امّا دوستانت دوست تو، و دوست دوست تو، و دشمن دشمنت است،2- و امّا دشمنانت دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمنت مى باشند.
امام عليه السلام فرمود: دوستانت سه گروهند و دشمنانت نيز سه گروه؛ اما دوستانت: دوست تو و دوست دوستت و دشمن دشمنت و اما دشمنانت: دشمن تو و دشمن دوستت و دوست دشمنت هستند.
دوستان و دشمنان:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى درباره شناخت دوستان ودشمنان اشاره كرده مى فرمايد: «دوستان تو سه گروهند و دشمنانت نيز سه گروه مى باشند»؛ (أَصْدِقَاؤُکَ ثَلاَثَةٌ، وَأَعْدَاؤُکَ ثَلاثَةٌ). آنگاه امام عليه السلام به شرح هر يك از اين دو مى پردازد و درباره دوستان مى فرمايد: «(اما) دوستانت: دوست تو و دوست دوستت و دشمن دشمنت هستند»؛ (فَأَصْدِقَاؤُکَ: صَدِيقُکَ، وَصَدِيقُ صَدِيقِکَ، وَعَدُوُّ عَدُوِّکَ).درست است كه هميشه دوستِ دوست انسان ممكن است دوست انسان نباشد؛ با كسى دوستى كند و با دوستش دشمنى؛ ولى غالبآ چنين نيست. دوستى ها و دشمنى ها معمولاً براثر اهداف مشترك است، هنگامى كه اهداف مشترك بود، هم دوست انسان هم دوستِ دوست او از در دوستى درمى آيند، بنابراين وجود بعضى استثناها هرگز مانع از يك حكم كلى نيست.در مقابل مى فرمايد: «دشمنان تو: دشمنت هستند و دشمن دوستت و دوست دشمنت»؛ (وَأَعْدَاؤُکَ: عَدُوُّکَ، وَعَدُوُّ صَدِيقِکَ، وَصَدِيقُ عَدُوِّکَ). در اين مورد نيز همان مطلبى كه درباره دوست گفته شد صادق است؛ دشمنى ها با شخص يا چيزى نيز براثر اهداف مشترك است؛ كسى كه با كسى دشمن مى شود، با دوست او هم كه اهداف مشابهى دارد دشمنى خواهد كرد وبه عكس با دشمنانش دوستى خواهد نمود.اين كلام حكيمانه امام عليه السلام در بسيارى از مسائل اجتماعى زندگى و درباره ملتها راهگشاست؛ هرگاه ببينيم كسى با دشمن مسلمانان دوستى مى كند بايد بدانيم او هم دشمن مسلمانان است، هر چند به ظاهر ادعاى دوستى مى كند. همچنين اگر با دوستان ما دشمنى مى كند بدانيم او دشمن ما نيز هست، هرچند ظاهرآ خود را در لباس دوستان ما درآورده است. و به اين ترتيب بسيارى از روابط سياسى و اجتماعى را مى توان حل كرد و پيش بينى هاى لازم را درباره موضع گيرى در مقابل اشخاص و گروهها و كشورها داشت.قريب به اين حديث شريف، حديث ديگرى است كه مرحوم صدوق در كتاب صفات الشيعة از اميرمؤمنان على عليه السلام نقل كرده كه مى فرمايد: «مَنِ اشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ أَمْرُهُ وَلَمْ تَعْرِفُوا دِينَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ كَانُوا أَهْلَ دِينِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَإِنْ كَانُوا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دِينِ اللَّهِ؛ هرگاه وضع باطنى كسى بر شما مشتبه شود و دين او را نتوانيد بشناسيد، نگاه به همنشينانش كنيد. اگر آنها اهل دين خدا هستند او نيز بر دين خداست و اگر آنها بر غير دين خدا هستند او نيز بهره اى از دين خدا ندارد».باز تكرار مى كنيم، وجود استثناها هرگز منافاتى با كلى بودن اين قواعد اجتماعى و روانى ندارد. اين مطلب در قواعد رياضى هم منعكس است كه مى گويند مساوىِ مساوى، مساوى است؛ يعنى اگر با مساوىِ چيزى مساوى باشد با خود آن چيز هم مساوى خواهد بود.جالب اينكه «ابن عبد ربه» در عقد الفريد نقل مى كند كه «دحيه كلبى» روزى خدمت اميرمؤمنان على عليه السلام رسيد و در حضور حضرت پيوسته از معاويه ياد مى كرد و او را مدح مى نمود. امام عليه السلام اين دو شعر را براى او خواند:صَديقُ عَدُوّي داخِلٌ في عَداوَتي وَإنّى لِمَنْ وَدَّ الصَّديقَ وَدُودٌفَلا تَقْرَبَنْ مِنّي وَأنْتَ صَديقُهُ فَإنَّ الَّذي بَيْنَ الْقُلُوبِ بَعيدٌدوستِ دشمن من، داخل دشمنان من است ـ و من نسبت به كسى كه دوستم را دوست دارد، دوستى مى كنم. بنابراين به من نزديك نشو با اينكه تو دوست آن دشمنى ـ زيرا دل هاى ما بسيار از هم دور است.دحيه با شنيدن اين دو شعر پرمعنا بسيار شرمنده شد. از تواريخ استفاده مى شود كه «دحيه»، برادر رضاعى پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله و بسيار زيبا و صاحب جمال بود و معروف است جبرئيل امين هرگاه مى خواست به صورت انسانى در برابر پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله ظاهر شود به شكل «دحيه» ظاهر مى شد. در جنگ احد و بعضى ديگر از غزوات اسلامى در ركاب پيغمبر صلي الله عليه وآله شركت كرد؛ ولى بعد از رسول الله صلي الله عليه وآله به شام رفت و در آنجا ساكن شد و تا زمان معاويه آنجا بود. بعيد نيست معاويه روى سياست حيله كارانه اش «دحيه» را بسيار اكرام واحترام و محبت مى نمود و به همين دليل «دحيه» تحت تأثير او واقع شد و چنان سخنانى را در برابر اميرمؤمنان على عليه السلام بيان كرد. بعيد نيست كه وى پس از تذكر مولا از خواب غفلت بيدار شده باشد.اين سخن را با آيه اى از قرآن مجيد كه اشاره دقيقى به همين نكته دارد پايان مى دهيم، مى فرمايد: «(لاَ تَجِدُ قَوْما يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الاِْيمَانَ)؛ هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته است».
امام (ع) فرمود: «أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ صَدِيقُكَ- وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ- وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ عَدُوُّكَ- وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّكَ»:حكم بر اين كه دوست دوست و دشمن دشمن، دوست است از جمله قضاياى مظنونه است، به اين احتمال كه دوست اطّلاع ندارد كه دوستش داراى دوستى است، و يا دشمنش نمى داند كه دشمن وى، دشمن ديگرى نيز دارد تا چه رسد به اين كه او را دشمن بدارد و يا دوست بدارد. و هم چنين حكم بر اين كه دشمن دوست و دوست دشمن، به احتمالى كه گفتيم ممكن است دشمن باشند.
الرابعة و الثمانون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(284) و قال عليه السّلام: أصدقاؤك ثلاثة، و أعداؤك ثلاثة فأصدقاؤك: صديقك، و صديق صديقك، و عدوّ عدوّك، و أعداؤك: عدوّك، و عدوّ صديقك، و صديق عدوّك. (82082- 82058)
المعنى:الصّداقة إذا تجاوزت اللّسان و استقرّت في الجنان تكون رابطة معنوية بين صديقين، و يربط كلّ منهما على الاخر بأشعاع قلبي يجري بين قلبيهما كجريان مداوم و يعبّر عنها بالحبّ الأخوى، و بيّن عليه السّلام ما يلزمه هذا التحابّ بين صديقين و أشار إلى أنّ له أثر مثبت من جهة، و ناف من جهة، فحبّ الصّديق يلازم حبّ صديق الصّديق، كما يلازم حبّ عدوّ العدوّ.فالصّداقة الحقيقيّة تجتمع هذه الثلاثة: صداقة الصّديق، و صداقة صديقه و صداقة عدوّ العدوّ، فينبغي أن يحبّ الصّديق صديق صديقه، و عدوّ عدوّه
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 388
لأنهما في رتبة الصّداقة، بل سريان الحبّ الأخوي إليهما أمر طبيعيّ.و كذلك في جانب العداوة الّتي هي بغض كامن في القلب، فبغض أحد يستلزم بغض صديقه المحبّ له المختلط بقلبه و دمه، كما أنّ حبّ أحد يستلزم بغض عدوّه فقد بيّن عليه السّلام الأثر الذاتي للحبّ الأخوى و البغض الناشي من العداوة.و لا ربط له بالعلم و الجهل بحال الغير كما زعمه ابن ميثم فقال: الحكم بأنّ صديق الصّديق و عدوّ العدوّ صديق من القضايا المظنونة، لاحتمال كون الصّديق غير عالم بأنّ لصديقه صديقا- إلخ.الترجمة:فرمود: ياران تو سه باشند: دوستت، و دوست دوستت، و دشمن دشمنت و دشمنانت سه باشند: دشمنت، و دشمن دوستت، و دوست دشمنت. ز يك دوست آيد بدستت سه دوست بدشمنت دشمن بيار تو دوست ز يك دشمنت دشمن آيد سه رو بدشمنت يار و، بيارت عدو
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص85
اصدقاؤك ثلاثه، و اعداوك ثلاثه، فاصدقاوك: صديقك، و صديق صديقك، و عدوّ عدوّك. و أعداؤك: عدوّك، و عدوّ صديقك، و صديق عدوّك.«دوستان تو سه كس هستند و دشمنانت هم سه كس. دوستانت: دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمنت، و دشمنان تو: دشمنت و دشمن دوستت و دوست دشمنت هستند.»