داستانهای مهدوی (7): آوای رحمت

داستانهای مهدوی (7): آوای رحمت

۰۳ خرداد ۱۳۹۵ 0

داستان اول:

مادرِ پدر، آمده بود زیارت پدر. دید چشم های پدر بارانی است، گونه ها و محاسنش خیس.
علت گریه را پرسید؛
 
رسول خدا فرمود:
«جبرئیل خبر آورد که امت من، حسین مرا می کشند.»
 
تحمل شنیدن این خبر را نداشت.
اشک بود که از دیده های فاطمه سلام الله علیها پایین می چکید.
 
 پیامبرنمی خواست دخترش، پاره ی تنش و محبوبه اش را در آن حال ببیند.
همان وقت به ریحانه اش خبر دیگری داد. خبری که فاطمه اش را آرام و خوشحال کرد.
اینکه فرزندی از نسل او، فرمانروای زمین خواهد شد.(کامل الزیارات، باب 16، حدیث 5)
 

داستان دوم:

بعد ويران كردن دمشق تا زورا،بعد خراب كردن كوفه و مدينه،
بعد از شكستن منبر پيامبر و هتك حرمت مسجد او،آهنگ مكه را مي كنند.
قصدشان كشتاري تازه است، ولي در سرزمين بيدا، خدا همه شان را در دل زمين فرو خواهد برد.
از لشگر سي هزار سرباز سفياني، تنها دو برادر زنده مي مانند. اسم يكي شان بشير است و آن يكي نذير.
 
فرشته اي به صورت هر دو چنان سيلي مي زند كه صورتشان به پشت برگردد.
به امر فرشته، نذير به سمت سفياني باز مي گردد تا خبر نابودي سپاهش را به او بدهد.
بشير هم بايد به مكه بيايد تا بشارت هلاكت ظالمان را به امام بيرون آمده از پس پرده ي غيبت بدهد.
 
بشير، به مكه مي آيد و شرح ماجرا مي دهد و اظهار توبه مي كند.
امام عصر علیه السلام، توبه اش را مي پذيرد و با دست شفا بخش صورتش را به بهتر از حال اولش باز می گرداند.
بشير بيعت مي كند و از ياران حضرتش مي شود.(بحارالانوار، ج 53، ص 10)
 

داستان سوم: 

به من رحم كن؛ عمر دوباره اي ببخش.

قول مي دهم بعد از اين شمشيري باشم براي تو و جهاد با دشمنانت.
 
اين ها را سفياني خواهد گفت.
بعد از آنكه سپاهش در عراق جوي خون به راه انداخته باشد.
بعد از آنكه به دستورش هر كه را هم نام اهلبيت باشد سر ببرند.
بعد از آنكه با فرمانش به دوازده هزار دوشيزه تعرض كنند.
و بعد ازآنكه ياري از ياوران امام، او را دست بسته در برابر حضرتش قرار دهد.
 
امام در حالي كه با حيايي وصف ناشدني در ميان يارانش نشسته،
دستور مي دهد او را رها كنند.
او مي گريزد و ياران امام، با تعجب مي پرسند:
به قاتل فرزندان رسول خدا، عمر دوباره بخشيديد؟! ما تحمل زنده بودن او را نداريم.
 
مظهر رحمت الهی می فرماید:
"خودتان می دانید، با او هرچه می خواهید انجام دهید."
 
ساعتي بعد، او را در جايي به نام سوره پيدا مي كنند.
همان جا او را زمين مي زند و سر از تنش جدا مي كنند.
 
دست آخر، به دستور امام، جنازه سفياني را دفن مي كنند.
جنازه ي همان كسي كه اجداد ملعونش،
جد امام را بي غسل و بی كفن در صحراي كربلا رها كردند.(عقد الدرر، ص 136)
 
منبع: روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم 
 

 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث