جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص232
زهدك فى راغب فيك نقصان حظّ، و رغبتك فى زاهد فيك ذلّ نفس. «بى رغبتى تو در مورد كسى كه به تو راغب است، كاستى بهره است و رغبت تو در كسى كه به تو بى رغبت است، خوار ساختن نفس است.»
يعنى موجب كاستى بهره توست و اين بدان سبب است كه شايسته نيست نسبت به كسى كه به تو رغبت دارد بى رغبتى نشان دهى و احسان را نبايد با بدى مكافات كرد و براى قصد حرمتى است و براى كسى كه آرزومند است، احترام و تعهدى است و هر كس كه خواهان دوستى با تو باشد و به تو اميد بسته و آهنگ تو كرده است، جايز نيست كه او را برانند و كنار زنند و بى رغبتى نشان دهند، اگر بى رغبتى نشان دهى مايه كاستى بهره توست نه كاستى بهره او. اما رغبت نشان دادن تو نسبت به كسى كه به تو بى رغبت است، خوارى و زبونى است زيرا خود را به كسى عرضه مى دارى كه به تو اعتنايى ندارد و اين مايه خوارى و كوچك شدن است.
عباس بن احنف كه غزل نيكو مى سروده است، در اين غزل خود چنين سروده است: همواره در قبال دوستى كسانى كه راغب دوستى با من بودند بى رغبتى نشان مى دادم تا آنكه گرفتار رغبت كردن به كسى شدم كه بى رغبت است -معشوق-، آرى اين همان دردى است كه چاره سازيهاى طبيب از درمانش ناتوان است و نا اميدى عيادت كننده طولانى است.
مقصودش اين است كه همواره عزيز بودم تا آنكه عشق خوار و زبونم ساخت.
افزودن دیدگاه جدید