مطالبی درباره روزه
۱۰ بهمن ۱۳۹۴ 0 ادعیه و زیاراتهمانگونه كه در روايت آمده، همين مقدار كه روزه براى خدا باشد كافى است. ولى سزاوار است وقتى سالك روزه مى گيرد، اعضاى بدن او نيز روزه باشند، همانطور كه از امام صادق عليه السّلام روايت شده:
«هنگامى كه روزه گرفتى، گوش، چشم، مو و پوست تو نيز بايد روزه بگيرند.» - امام عليه السّلام غير از اين، اعضاى ديگرى را نيز شمردند - ولى همين كه پوست و مو را ذكر فرمودند، كافى است بدانيم لازم است تمام اعضاى بدن روزه بگيرند. و خلاصه اينكه روزه خواص تنها روزه شكم و فرج نيست، بلكه ساير اعضا را نيز شامل مى شود. چنانچه روزه خواص خواص، روزه تمام اعضاى بدن باضافه روزه قلب است. و معنى روزه اعضاى بدن خوددارى اعضاى بدن از مخالفت خواسته هاى الهى است، و روزه قلب عبارت از نگه داشتن آن از خواسته هاى پست و خطورات دنيوى و بازداشتن كامل آن از غير خدا مى باشد.
روزه و همينطور هر عبادتى را عوام تكليفى بيش نمى دانند و لذا با زحمت آن را انجام مى دهند، ولى خواص آن را بزرگداشت و لطفى از جانب خداوند دانسته و قرار دادن عبادات و واجب نمودن آن را منت بزرگى براى خدا و نعمت بزرگى براى بندگان مى بينند. و بگونه اى كه شايسته بزرگداشت آن است، با نشاط، خوشحالى و سرور از آن استقبال مى كنند نه با حالتى كه انسان با تكليف روبرو مى شود. بلكه بالاتر، از خطاب تكليف لذت برده و شامان مى شوند. از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه درباره اين آيه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شد.» فرمودند: «لذت خطاب (خداوند به مؤمنين) سختى عمل را از بين برده است.» بنده عارف به خدا و به حق او بايد هم چنين باشد. زيرا هنگامى كه بنده پروردگار را شناخت، او را دوست مى دارد، و هنگامى كه او خدا را دوست داشت، خدا نيز او را دوست مى دارد، و بدين ترتيب تمام معاملات او با خدا معامله محبوب با محبوب مى گردد. و آيا محبوبى را مى شناسى كه خدمت به محبوب براى او سخت باشد، بخصوص موقعى كه خدمت به محبوب بزرگداشت و لطفى از طرف او بلكه بالاتر، دعوت به مجلس انس و كرامت باشد. و نه تنها سخت نيست بلكه از خطابى كه تكليف در آن است، لذت مى برد و باندازه محبت و دوستى جان خويش را فدا مىك ند، و دقت مى كند كه تمام منظور او را انجام دهد، و در بدست آوردن تمام محبت او كوشش مى كند، گرچه از او نخواسته باشد و بكارگيرى تمام نيروى خود را در اين راه لذت و سعادت مى داند، و به اين ترتيب انجام چيزهاى مورد علاقه خدا از محبوبترين چيزها و خواسته هاى او مى شود. و با شوقى كامل و با قبول منت خدا - در اين كه به او اجازه اين كار را داده است - به آن عمل مى كند و در قصد او چيزى غير از خدا و رضايت او پيدا نمى شود. و اين نيت را با نيت بدست آوردن ثواب و پاداش و بهشت و نعمتى از نعمتهاى خداوند مخلوط نمى كند، چه رسد به اين كه ريا، كسب شهرت و اطلاع و رضايت غير خدا را با نيت رضايت خدا همراه كند.
اهمیت اخلاص
اى عاقل درباره روزه اى كه مى گيرى بينديش كه اگر با اين نيتى كه گفتيم روزه بگيرى به تمام كرامتها و مقامهاى عالى روزه داران و مخلصين و بيش از آن رسيده و فرشتگان خدا به خدمتت در آمده و حتى خدا در خواب قيلوله ات به تو آب و غذا مى خوراند و كسى توان بيان تعداد فضل و كرامت خدا را ندارد. ولى اگر بخاطر ريا و كسب شهرت روزه بگيرى، خوار و از عبادت كنندگان شيطان شده و با چهار اسم خوانده مى شوى: اى حيله گر اى فاجر اى دروغگو اى ريا كننده و به اين ترتيب سزاوار آتش مى گردى. و اين اختلاف زياد بخاطر اختلاف نيتهاست.
و اگر مسئله قلب و نيت به اين اهميت نبود، خداوند در قرآن، در سوره شمس يازده قسم به رستگارى كسى كه آن را تزكيه كرده، و بدبختى كسى كه آن را آلوده نمايد، ياد نمى كرد. به همين جهت انسان بايد با تمام توان سعى كند كه نيت خود را خالص نموده تا جايى كه به مقام صدق در اخلاص برسد.
ملاك هاى تشخيص روزه خالص از روزه ريايى
مولاى ما الگوى اهل مراقبت در كتاب اقبال ملاكهايى جهت شناخت روزه خالص و تميز آن از روزه ريايى و شبهه دار بيان نموده كه بجهت تيمن و تبرك آنها را نقل كرده و سپس آنچه را كه خداوند بر زبانم جارى كند خواهم گفت.
[1 -] اگر موقعى كه روزه مستحبى گرفته و در حضور جمعى از نيكان روزه دار قرار دارد، ببيند از شكستن روزه خود شرم مى كند، بداند كه در روزه او شبهه اى است كه همان نزديك شدن به دلهاى مردم است.
[2 -] اگر دوست داشته باشى غير خدا نيز از روزه تو آگاه شود
- كسانى كه گمان مى كنى اگر اطلاع پيدا كنند خير دنيايى براى تو دارند، اگر چه اين خير، مدح و ستايش و احترام بيشتر آنان به تو باشد يا اين كه ميل به اطلاع ديگران باندازه اى نباشد كه در رغبت به روزه تأثير بگذارد ولى در عين حال دوست دارى علاوه بر خدا مردم هم از روزه تو آگاه شوند در هر دو صورت روزه تو بيمار و بنده پستى خواهى بود.
[3 -] اگر هنگامى كه با روزه داران زيادى روزه مى گيرد، به نشاط مى آيد و هنگامى كه به تنهايى روزه مى گيرد، كسل مى شود، معلوم مى شود زيادى روزه داران در قصد و عمل او تأثير دارد. بنابراين بمقدار تأثير آن در قلب، اخلاص تيره شده و روزه بيمار مى گردد.
[4 -] قصدت از روزه، بدست آوردن ثواب است يا به خاطر اين كه خدا مى خواهد؟ اگر بخاطر ثواب باشد، بدان كه با اين عمل مى گويى خداوند سزاوار نيست كه بخاطر فرمانبرداريش روزه بگيرم و خداوند بخاطر بزرگيش شايسته عبادت نيست و اگر رشوه او نبود او را عبادت نمى كردم، حق خوبي هاى گذشته او را رعايت نكرده و احترام مقام بزرگ او را نگه نمى داشتم.
[5 -] اگر رنگين بودن افطار و زيادى غذا و لذت آن نشاط تو را در روزه افزون كرد، معلوم مى شود بمقدار زيادى نشاط روزه از اول تا آخر براى غير خدا بوده است.
تا اينجا ملاكهاى شروع روزه را با اخلاص گفتيم، اكنون چند ملاك نيز براى تشخيص به پايان رساندن روزه همراه با اخلاص مى گوييم.
[1 -] اگر در اثناى روزه به غذاى خوشمزه يا همسر زيبا يا سفرى كه در آن نفعى باشد، برخورد كردى و نشاط روزه در تو كم و روزه برايت سنگين شده و انتظار رهايى از روزه را كشيدى، باز هم خالص نيستى.
زيرا تو نيز از بنده ات خدمتى را كه بر خود سنگين بداند، قبول نمى كنى بلكه بخاطر آن او را طرد و ترك مى كنى.
[2 -] اگر اتفاقى بيفتد كه شكستن روزه ات، نزد خدا بر گرفتن آن برترى داشته باشد ولى از شكستن روزه در نزد مردم خجالت كشيدى بدان كه مخلص نيستى. زيرا اگر در عمل و قصد خود مخلص براى خواسته خدا بودى ملاحظه هيچكس را نمى كردى.
[3 -] اگر در اثناى روزه ديدى كه روزه تو را از انجام بعضى از واجبات يا امورى كه نزد خدا اهميت بيشترى دارد ناتوان نموده است ولى با اين حال روزه خود را نشكستى، وارد دسته رياكاران در عبادت شده و عبادت تو جزو گناهان كبيره مى شود. وظيفه تو در اينجا انجام عملى است كه نزد خدا مهمتر است و نبايد ملاحظه اين كه مردم عذر تو را نمى دانند، داشته باشى. زيرا اين مطالب روزه يا اخلاص تو را از بين مى برد، گرچه در اول روزه تو صحيح و مورد رضايت خداوند بود. در صورت پيش آمدن چنين مطلبى بايد فورا آنچه را كه نزد خدا مهم است انجام داده و عدم آگاهى مردم به عذر را نبايد ملاحظه كرد. و اگر چنين مسئله اى اخلاص را از بين برد، بايد فورا از آن توبه نمود. آنچه تو را از خدمت مولا و انجام اعمالى كه موجب خشنودى پروردگارت است، باز مى دارد، مانند دشمن براى تو و مولايت مى باشد و چگونه تو دشمن خود و او را بر او مقدم مى كنى در حالى كه در حضورش بوده و تو را مى بيند. و هنگامى كه غير خدا را بر او مقدم داشتى چه كسى احتياجات تو را در دنيا و آخرت بر طرف مى كند؟ اين بود خلاصه سخنان صاحب كتاب اقبال كه مطالب را بخوبى بيان كرد - خداوند به او جزاى خير دهد - ولى مراتب اين آفات را بيان ننمود. بعضى از اين آفات موجب بطلان روزه و بعضى ديگر موجب از بين رفتن اخلاص و بعضى باعث نابودى صدق و اخلاص مى شود و بعضى فقط مانع رسيدن روزه به عالى ترين درجه مى شود، در عين اين كه صدق و اخلاص آن در درجه عالى است.
براى توضيح مراتب آفات مى توان گفت:
اگر انسان از آغاز عبادت - روزه يا ساير عبادات - يا در اثناى آن غير خدا را در قصد خود وارد كند عبادت او باطل مىگردد. و سه مورد از مواردى كه صاحب كتاب اقبال فرمود از همين قبيل است:
[الف -] اگر بجهت عذرى در اثناى روزه گشودن روزه برتر از ادامه آن شود ولى بخاطر جهل مردم به عذر، روزه خود را ادامه داده و مرتكب رياى حرام گردد.
[ب -] جايى كه انسان عمل خود را با نيتى الهى آغاز نمايد ولى بر اين قصد باقى نماند. يعنى صورتى كه در آن گفت: آن مانند دشمن تو و پروردگارت مى باشد. حق همين است و بلكه در واقع عبادت دشمن خدا را بر عبادت او برگزيده اى. چون اين كار با دستور شيطان مى باشد، و در حقيقت عبادت دشمن خدا و بمنزله كفر به خداوند مى باشد، گرچه خداوند بخاطر بردبارى و سهل گيرى، آن را كفر نشمارد.
[ج -] جايى كه از شكستن روزه خود در ميان ساير روزه داران، بگونه اى شرم دارد كه در روزه او مؤثر است. يعنى اگر اين شرم نبود روزه را مى شكست. - گرچه ممكن است بگوييم بخاطر چنين روزه اى مجازات نخواهد شد.
اگر از شكستن روزه خود در ميان روزه داران شرم نموده و اين شرم در روزه او بى تأثير باشد، روزه او صحيح است، گرچه اين مطلب باعث مى شود روزه او به درجات عالى نرسد - اين عمل با چنين شرايطى مانند انجام عمل بقصد رسيدن به پاداش و دورى از مجازات است كه گرچه عمل صحيح و نيت نيز عالى است ولى اگر آن را با عمل كسانى كه خداوند را بخاطر شايستگى اش براى عبادت و براى بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به او عبادت مى كنند، بسنجيم اين عمل مانند كار بردگان و مزدوران خواهد بود. و گرچه بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به خداوند نيز نوعى پاداش هستند ولى اين پاداش با پاداش هاى ديگر تفاوت دارد. زيرا اين دو نيت شبيه عبادت براى شايستگى خداوند است.
آرى، بيشتر اعمال آزادگان عارف از روى طمع و ترس نيست، بلكه بخاطر عظمت و بزرگى پروردگار و نور و زيبايى اوست كه كارهايشان را بخاطر او انجام داده، براى او فروتنى نموده و او را عبادت مى كنند. و بدون تفكر، ترديد و اختيار اين امور را انجام مى دهند. بلكه اعمال آنها شبيه به عمل ناچاران است. همانگونه كه على عليه السّلام در حديث همّام درباره آنان مى فرمايد:«بل خامرهم من عظمة ربهم ما طاشت به عقولهم، از بزرگى پروردگارشان بى فكر شده اند.» يا شبيه عمل كسانى كه بخاطر آشكار شدن زيبايى خدا و جلوه گر شدن نورهاى جمالش مجذوب و متحير شده اند مى باشد، آنانى كه مجذوب و سرگردان شده، در مقابل خداوند تضرع نموده و تملّق مى گويند، در تاريكى شب و هنگامى كه پرده ها كشيده شده و هر دوستى با دوست خود خلوت كرد، در مقابل او ايستاده و پيشانيها را بر خاك مى گذارند و به گريستن، ناليدن، تضرع و شكوه مى پردازند. و خداوند سختيهايى را كه آنان تحمّل مى كنند ديده و شكايتهاى آنان را از دوستى خود مى شنود، آنان را به گرمى پذيرفته جمال خود را به آنان مى نماياند. و با آنان رفتارى بسيار شايسته خواهد داشت.
ولى كسانى كه از خدا جز بهشت و جهنّم او نمى دانند، كارهايشان بخاطر ترس از آتش و براى رسيدن به بهشت است و نمى توانند مانند عارفان دوستدار و مشتاق عمل نمايند، ولى مى توانند درباره عظمت آفريدگار و نعمتهاى فراوان و بيشمار او انديشيده و خود و دل خود را از ياد آتش و بهشت خالى نمايند و بدين ترتيب براى اينكه بدون ترس از جهنم و اشتياق بهشت و فقط بخاطر شايستگى خداوند او را عبادت كنند، به تمرين بپردازند. و براى بدست آوردن انگيزه و اشتياق به نزديك شدن و ديدار خداوند مى توانند گاهى پيرامون رواياتى كه از پيامبران و اوليا بدست ما رسيده و در آنها فرموده اند: «چيزى بالاتر از نزديك شدن به خدا و ديدار او نيست» انديشه نموده و براى آن معناى صحيحى در ذهن خود تصور نمايند.
عارفان فقط گاهى اين نيت در آنها وجود دارد نه هميشه. و از هيچكدام از پيامبران و اوليا نقل نشده است كه هميشه اين نيت را داشته باشند جز از اسوه عارفان و الگوى مشتاقان، امير المؤمنين عليه السّلام آنجا كه به درگاه خدا عرضه مى دارد: «ما عبدتك خوفا في نارك و لا طمعا في جنتك، بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك، از ترس آتشت يا بطمع بهشتت تو را عبادت نكردم، بلكه تو را شايسته عبادت يافته و عبادتت نمودم.» و اين مطلب از خصوصيات او و برادرش، رسول خدا و حبيب خدا و سرور تمام مخلوقات است. و شايد در ميان فرزندان معصوم او يا ساير پيامبران نيز كسانى مانند آنان باشند. از شعيب پيامبر عليه السّلام روايت شده است كه در پاسخ خداوند كه از علت گريه او پرسيد، گفت: «من از ترس آتش يا براى بهشت گريه نمى كنم و گريه من از شوق ديدار تو است.» او در اين گفتار خود تصريح نمى كند كه تمام عباداتش از شوق ديدار خدا باشد.
بهر حال اين مطلبى است كه اغلب علما توان فهم و تصديق آن را ندارند، چه رسد به ديگران. بنابراين مهمترين كارى كه سالك بايد انجام دهد اين است كه نيت خود را از ريا پاك نموده تا گرفتار رسوايى روز قيامت و شرمسارى عرضه اعمال به خداوند نشده و او را با اين نامها صدا نزنند: اى بدكار اى حيله گر اى رياكار خجالت نكشيدى طاعت خدا را به كالاى دنيا فروختى در پى بدست آوردن دل بندگان بوده و به خداوند بى اعتنا بودى با دشمنى با پروردگار با آنان دوستى نمودى و با عملى كه بظاهر براى خدا بود خود را در ميان آنان آراسته و با دورى از خدا خود را به آنان نزديك مى كردى رضايت آنان را خواسته و خداى را به خشم مى آوردى. آيا كسى را ذليلتر از خدا نيافتى از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمودند: اگر روز حساب ترسى نداشت جز شرمسارى عرضه اعمال به خداوند و رسوايى رو شدن بديها، سزاوار بود انسان از قله كوه ها پايين نيامده و در آباديى ساكن نشود، نخورده، نياشامد و نخوابد مگر زمانى كه مضطر شده و مشرف به مرگ شود. پناه بر خدا از اين كه حقيقت عبادات انسان در روز قيامت براى انسان آشكار شود و اهل محشر ببينند كه او در آن عبادات مراقب نظر آفريده هاى خدا بوده و با آن اعمال براى ضعيفان همانندش خود را مى آراسته و با كسب دشمنى خداوند در پى بدست آوردن دوستى مردم بوده است، بخصوص اگر واعظ مردم بوده و مردم را از ريا نهى مى كرده است. بجان خودم سوگند كه اين سخت تر از جهنم و عذاب آتش است. بخصوص اگر خداى بزرگ به او بگويد: بنده ام آيا من آفريدگار، روزى رسان، نعمت دهنده، مراقب و محافظ تو نبودم در حالى كه نسبت به من نافرمان بودى، مى خوابيدى ولى من در همين خواب تو را از شر تمام دشمنان و چيزهايى كه از آن بدت مى آمد حفظ مى كردم با نعمتهايى كه به تو داده بودم به نافرمانى من پرداختى و من با نافرمانيهايى كه نسبت به من داشتى به تو نعمت مى دادم. پس چرا ديگران را بر من برگزيدى آيا ديگران نعمتهايى بيشتر و بهتر از من به تو مى دادند كه بخاطر سود خود آنان را انتخاب كردى يا قويتر از من بودند كه از روى ترس مراقب آنان بودى و يا آنان پيش تو حاضر بودند و من غايب كه بخاطر حضورشان از آنان خجالت مى كشيدى آيا بزرگى، رداى من، عظمت، پوشش من، و تمامى نعمتها از من نيست آيا من غنى ترين اغنيا نيستم آيا غير از من غنيى هست آيا همه مخلوقات فقير نيستند و در عالم وجود، غير از آنان فقيرى هست آيا نيرويى به تو ندادم كه با آن خطا را از درستى تشخيص دهى آيا رسولانى انذارگر و مژده دهنده و اوليايى هدايتگر، يكى پس از ديگرى، برايت نفرستادم آيا كتابى را براى هدايتت فرو نفرستاده و تو را از دشمنت، ابليس پرهيز ندادم يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الا كانوا به يستهزءون[1] (36: 30)، واى بر اين بندگان (گمراه لجوج) كه هيچ رسولى براى هدايت آنها نيامد مگر آنكه او را مسخره كردند آيا همه اينها مرا نزد تو محبوب نساخت و تو را از من خوشنود نكرد و باعث نشد كه از من اطاعت كنى آيا ذليلتر از من پيدا نكردى كه با همان نعمتهايى كه به تو دادم و در حضور من، با دستوراتى كه بصلاح تو و سعادت تو در آن بود مخالفت كرده، و از دستورات دشمنم كه مايه بدبختى و هلاكت تو بود پيروى كردى واى از تيره روزى كسانى كه از رحمتم محروم شدند واى از دورى كسانى كه با سرپيچى از من از ديگران فرمانبردارى كردند (و او در آن هنگام بگويد:) افسوس از اين كه دستورات الهى را رعايت نكردم آه از بيچارگيم آه از رسواييم كاش آسمان بر زمين فرود مى آمد ولى اين سخنان را نمى شنيدم كاش كوه ها خراب گرديده و بر دشتها مى ريختند امّا پستى را با بزرگوارى عوض نكرده بودم و امروز از ميان عالم طبيعت و از ميان اين ذلتها صدا مى زنم: خداى من پروردگار و سرور من به عزت، جلال، زيبايى و جمالت سوگند، اگر پوست من توان عذاب و تحمل انتقام تو را داشت از تو نمى خواستم كه بعد از اين رسواييهاى بزرگ و زشتيهاى فراوان از من درگذرى، بلكه - بخاطر خشمى كه بر خود دارم كه چگونه با خود بدى نموده، بدنبال خواهشهاى نفسم بوده و بخاطر فرمانبردارى از آن به تو پشت نمودم - از تو مى خواستم مرا شكنجه و عذاب نمايى و به سيه روزى و بدبختى خود رضايت مى دادم. ولى، مولاى من عفو تو آنقدر گسترده و بردبارى تو آنقدر طولانى و پوشش دادن تو، به زشتيهاى ما آنقدر زيباست كه شورشگران پستى مثل من را عادت داده كه بعد از اين جرايم، توقع نجات و پوشش اين جرايم را داشته باشند. از اين كه در اين دنياى تنگ و دور از لطف و عوالم نزديكى خود اين همه بردبارى، پوشش و كرم گسترده دارى - تا اين حد كه شامل ما نيز شده است - مى فهميم اين امور در عوالم آخرت - كه آن را سراى كرامت خود قرار داده، نشانه هاى عظمت تو در آن آشكار بوده و نورهاى جمالت در آن درخشنده اند - خيلى بيش از اين دنيا وجود دارد. پس تو را به عفو بزرگ، رحمت گسترده و چشم پوشى زيبايت سوگند مى دهيم ما را از اين گرفتاريها و مهلكه ها نجات دهى.
گرچه گناهان، ما را نزد تو بى آبرو و عيبها روسياه مان كرده است، ولى به سوى تو توسل مى جوييم كه با ما با عفو بزرگ و فضل قديم خود رفتار نموده و در ميان مردم ما را رسوا نسازى. و همانگونه كه در دنيا، با پوشانيدن زشتيهاى ما از بندگان صالح خود به ما نيكى نمودى، اين پوشش را براى ما نگه دار. زيرا در تفسير اين صفت تو: «جميل الستر، پوشش زيبا» آمده است كه اعمال زشت بندگانت را از آنها مى پوشانى تا مبادا بر اثر شرمسارى استفاده از نعمتهايت براى آنان گوارا نباشد. و درباره معنى اين صفت تو، «كريم العفو، عفو عالى» شنيده ايم كه گناهان را بخشيده و آنان را تبديل به چند برابر نيكى مى نمايى. پس بخاطر كرم و عفوت به تو اميدواريم و بخاطر پوشش زيبايت آرزومندت مى باشيم. و تو نزد خوش گمانى بنده ات به خودت مى باشى، پس ما را از رحمت مأيوس نفرما و اميدم را از رأفتت قطع نفرما. و اگر حياى من در مقابل تو كم است، تو به من رحم كن. دردى در قلبم است كه كسى جز تو دواى آن را ندارد و بهمين جهت مضطر به تو هستم و چه كسى جز تو مضطر را اجابت كرده و گرفتارى او را برطرف مى كند كه جز با يارى خداى بلند مرتبه و بزرگ توان و نيرويى نيست. خداوندا بر محمّد و آل پاك او درود فرست.
كميت و كيفيت افطار و سحرى
مطلب ديگرى كه سالك بايد در روزه خود رعايت كند، كميت و كيفيت افطار و سحرى است كه بايد چند مطلب را رعايت كند:
[1 -] در سحر و افطار به اندازه لازم و ضرورت بخورد. و در اين مطلب خود را گول نزند.
[2 -] براى خدا تواضع نموده و از لذت بردن از غذاهاى خوشمزه اجتناب نموده و هدفش از خوردن و آشاميدن فقط كسب نيرو براى عبادت باشد.
[3 -] بيشتر يا كمتر از آنچه شرع گفته گوشت نخورد زيرا زياده روى در خوردن آن موجب سنگدلى شده و كم خوردن آن نيز موجب تقويت قوه غضب در انسان مى شود. اندازه شرعى خوردن گوشت اين است كه بيش از سه روز خوردن گوشت را ترك نكند و هر روز نيز گوشت نخورد.
[4 -] آداب غذا خوردن را رعايت كند.
مطلب ديگرى كه در روايت داشتيم اين بود كه كسى كه نمى تواند روزه بگيرد بدل آن صدقه يا تسبيح است. ظاهر اين مطلب اين است كه اگر نتوانست روزه بگيرد صدقه مى دهد و اگر نتوانست صدقه بدهد تسبيح مى گويد. ولى سيد قدّس سرّه تسبيح را براى فقير و صدقه را براى غنى قرار داده است. بنابراين بهتر است فقير علاوه بر تسبيح، در صورت امكان صدقه نيز بدهد و شخصى كه فكر مى كند فقير است ولى در عين حال صدقه مى دهد بهتر است تسبيح ها را نيز بگويد.