مناجات شعبانیه (اقبال الاعمال)
۳۱ فروردین ۱۳۹۵ 0 ادعیه و زیاراتالجزء الثانی؛ الباب التاسع فيما نذكره من فضل شهر شعبان و فوائده و كمال موائده و موارده و فيه فصول؛ فصل فيما نذكره من [عن] الدعاء في شعبان مروي عن ابن خالويه
جلد دوم؛ باب نهم: فضیلت ماه شعبان و مزایا و اعمال ماه و در این باب فصل هایی قرار دارد، فصل دهم، مناجات شعبانيه روایت شده از ابن خالویه:
أقول أنا و اسم بن خالويه الحسين بن محمد و كنيته أبو عبد الله و ذكر النجاشي أنه كان عارفا بمذهبنا مع علمه بعلوم العربية و اللغة و الشعر و سكن بحلب و ذكر محمد بن النجار في التذييل و قد ذكرناه في الجزء الثالث من التحصيل فقال عن الحسين بن خالويه كان إماما أوحد أفراد الدهر في كل قسم من أقسام العلم و الأدب و كان إليه الرحلة من الأوقات و سكن بحلب و كان آل حمدان يكرمونه [و حال به حتى] و مات بها قال إنها مناجاة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع و الأئمة من ولده ع كانوا يدعون بها في شهر شعبان
نام «ابن خالويه» ، «حسين بن محمد» و كنيهاش «ابو عبد اللّه» است و «نجاشى» از او اينگونه ياد كرده است: «به مذهب ما آشنا بود و افزون بر آن از علوم عربى، لغت و شعر اطلاع داشت و در شهر «حلب» سكونت داشت.»[1] «محمد بن نجار» نيز نام او را در كتاب «التذييل» آورده و گفته است كه نام او را در جزء سوم كتاب «التحصيل» نيز ذكر كردهايم و دربارهى او چنين مىنگارد: «حسين بن خالويه، پيشوا و از افراد نادر روزگار در انواع علم و ادب بود و مردم براى كسب دانش از نواحى مختلف به سوى او كوچ مىكردند. او در شهر «حلب» سكونت داشت و مورد احترام «آل حمدان» بود و در همانجا نيز از دنيا رفت.» در هر حال، «ابن خالويه» مىگويد: اين مناجات، مناجات امير مؤمنان علىّ بن ابى طالب-عليه السّلام-و امامان ديگر از فرزندان او-عليهم السّلام-است، كه در ماه شعبان آن را مىخواندند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا، بر محمد و آل محمد درود فرست
وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعْوَتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ
و آنگاه كه تو را فرا مىخوانم، دعايم را بشنو و آنگاه كه با تو سخن مىگويم، صدايم را بشنو
وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً [مسكيناً] لَكَ مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ
و آن لحظه كه با تو راز و نياز مىكنم به من روى بنما! زيرا من به سوى تو گريخته و در پيشگاهت ايستادهام، در حالى كه نيازمند توام و به درگاه تو تضرع و زارى نموده
رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي [تَرَانِي] وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي
و به پاداشى كه نزد تو دارم، اميد دارم [و تو مرا مىبينى]و از آنچه در دلم مىگذرد آگاهى و نياز مرا مىدانى و از راز درونم اطلاع دارى.
وَ لَا يَخْفَى عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ
نه امور آخرتم بر تو پوشيده است و نه سرگذشت دنيايم.
وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أَبْدَأَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي وَ أَرْجُوهُ لِعَافِيَتِي
همچنين آنچه مىخواهم بر زبان آورم و نيازى كه به آن لب مىگشايم و سرانجامى كه به آن اميد بستهام، بر تو پنهان نيست.
وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إِلَى آخِرِ عُمُرِي
سرور من، تقدير تو در همهى كارها و حالات اعم از باطن و ظاهرم
مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلَانِيَتِي وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي
تا پايان زندگى، جارى است و افزونى يا كاستى و سود يا زيان من، تنها به دست تو است.
إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي
معبودا، اگر تو مرا محروم سازى، كيست كه روزىام دهد؟ و اگر تو مرا خوار كنى، كيست كه يارىام كند؟
إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ
معبودا، از خشمت و فرود آمدن كيفرت، به تو پناه مىآورم.
إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ
معبودا، اگر من سزاوار رحمتت نيستم، تو شايستهى آنى كه از بخشش گستردهات به من ارزانى دارى.
إِلَهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ [فقلت] فَفَعَلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ
معبودا، گويى اكنون در پيشگاهت ايستادهام و توكل زيبايم بر تو، بر سرم سايه گسترده است و تو آنگونه كه سزاوار تو است فرمان رانده و مرا در عفو خويش فرو بردهاى.
إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْكَ بِذَلِكَ
معبودا، اگر عفو كنى، كيست كه از تو به اين كار سزاوارتر باشد؟
وَ إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَ لَمْ يَدْنُ [يدنني] مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي
و اگر سرآمد عمر و مرگم نزديك است ولى عملم مرا به تو نزديك نكرده است، اعتراف به گناه را دستاويزى براى نزديكى به تو مىسازم.
إِلَهِي قَدْ جَرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا
معبودا، با گرايش به نفس خويش، بر خود ستم كردم. پس واى بر اين نفس، اگر او را نيامرزى!
إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلَا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي
معبودا، در سراسر زندگىام، نيكىات همواره مرا مىنواخت، پس به گاه مرگم نيز نيكىات را از من دريغ مدار.
إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي إِلَّا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي
معبودا، چگونه از نگاه زيباى تو بعد از مرگ نااميد شوم، در حالى كه در زندگانىام هرچه با من كردى زيبا بود؟ !
إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ
معبودا، آنگونه كه خود سزاوارى، كار مرا عهدهدار شو و با بخشش افزون خويش، اين گنهكار را كه نادانى در گردابش فرو برده است، درياب.
إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى
معبودا، در دنيا، گناهان مرا پوشيدى و من در جهان ديگر، به پردهپوشى تو محتاجترم.
إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ
معبودا، به من نيكى كردى كه گناهانم را بر هيچ يك از بندگان شايستهات فاش نساختى،
فَلَا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ
پس در روز قيامت نيز نزد حاضران رسوايم مساز.
إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ عَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي
معبودا، بخشش تو بساط آرزوى مرا گسترد و عفو تو برتر از عمل من است.
إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ إِلَهِي اعْتِذَارِي إِلَيْكَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ
معبودا، در آن روز كه ميان بندگانت داورى مىكنى، مرا به ديدار خود شاد گردان. معبودا، پوزش خواستن من از درگاه تو، پوزشخواهى كسى است كه به عذرپذيرى سخت نيازمند است،
فَاقْبَلْ عُذْرِي [يَا كَرِيمُ] يَا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ
پس [اى كريم]اى گرامىترين كسى كه بدكاران از او پوزش مىخواهند، عذر مرا بپذير.
إِلَهِي لَا تَرُدَّ حَاجَتِي وَ لَا تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لَا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَمَلِي
معبودا، نيازم را باز مگردان و آرزويم را بىثمر مگذار و اميدم را از خويش گسسته نساز.
إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعَافِنِي
معبودا، اگر خوارىام را مىخواستى، هرگز راه را به من نشان نمىدادى و اگر مىخواستى رسوايم كنى، هرگز مرا تندرستى نمىبخشيدى.
إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا مِنْكَ
معبودا، هرگز گمان نمىكنم مرا در رابطه با نيازى باز گردانى كه عمر خويش را در طلب آن از تو سپرى ساختهام.
إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دَائِماً سَرْمَداً يَزِيدُ وَ لَا يَبِيدُ كَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى
معبودا، جاودانه و جاودان، همواره و تا هميشه، سپاس از آن تو باد، سپاسى كه فزونى گيرد و نيستى نپذيرد، همان گونه كه تو مىپسندى و خشنودى.
إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ
معبودا، اگر مرا از يزيد بزهكارىام بازخواست كنى، به دامان عفو تو چنگ مىزنم. اگر مرا از گناهانم بازخواست كنى، به آمرزشت دست مىآويزم.
وَ إِنْ [إذا] أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ
اگر مرا به دوزخ افكنى، دوزخيان را آگاه خواهم كرد كه تو را دوست مىدارم.
إِلَهِي إِنْ كَانَ [قَدْ] صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي
معبودا، اگرچه كارهاى من در كنار طاعت تو كوچك است، ولى آرزويم در كنار اميد به تو، بزرگ است.
إِلَهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَيْبَةِ مَحْرُوماً وَ قَدْ كَانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجَاةِ مَرْحُوماً
معبودا، چگونه نوميدانه از درگاه تو محروم بازگردم در حالى كه از بخشش تو اين گمان نيك را داشتم كه مهرورزانه رستگارم سازى؟ !
إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ
معبودا، به راستى عمر خويش را در آزمندى غفلت از تو فنا كردم و جوانىام را در مستى دورى از تو فرسودم.
إِلَهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَ اغْتِرَارِي بِكَ وَ رُكُونِي إِلَى سَبِيلِ سَخَطِكَ
معبودا، آن روزها كه در برابر تو غرور مىورزيدم و راه خشم تو را مىپوييدم، بيدار نشدم.
إِلَهِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ [عبديك] قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ إِلَيْكَ
معبودا، اينك من، بندهى تو و فرزند دو بندهى تو [پدر و مادرم]، در پيشگاهت ايستادهام و با كرم تو، به تو توسل جستهام.
إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ مِمَّا كُنْتُ أُوَاجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِكَ
معبودا، من بندهاى هستم كه از بىشرمىهايى كه پيش چشم تو كردهام بىزارى مىجويم
وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ
و عفو تو را آرزومندم؛ زيرا عفو، ويژگى كرم تو است.
إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ
معبودا، مرا ياراى آن نبود كه خود را از نافرمانىات وارهانم، مگر آنگاه كه تو، مرا براى دوستى ورزيدن با خويش بيدارم ساختى و
وَ كَمَا [كلما] أَرَدْتُ أَنْ أَكُونَ كُنْتَ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخَالِي فِي كَرَمِكَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ
چنانكه [هرگاه]خواستى، شدم و از تو سپاسگزارى كردم كه مرا در قلمرو بخشش خويش درآورى و دلم را از آلودگىهاى غفلت از خود پاك ساختى.
إِلَهِي انْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَأَطَاعَكَ
معبودا، همانند كسى كه ندايش كردى و پاسخ مثبت به تو داد و به يارى خويش به عمل واداشتى و از تو اطاعت نمود به من بنگر.
يَا قَرِيباً لَا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ يَا جَوَاداً لَا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ
معبودا، اى نزديكى كه از بندهى فريفتهى به خويش دورى نمىگزينى و اى بخشايشگرى كه با بندهى آرزومند پاداش خويش، بخل نمىورزى.
إِلَهِي هَبْ لِي قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً يرفع [يَرْفَعُهُ] إِلَيْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ
معبودا، به من دلى بخش كه مشتاقىاش او را به تو نزديك سازد و به من زبانى بخش كه راستگفتارىاش آن را به سوى تو بالا آورد [به سوى تو اوج گيرد]و به من ديدهاى بخش كه حق بينىاش او را به تو نزديك گرداند.
إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لَاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مملوك [مَمْلُولٍ]
معبودا، هركس با تو شناخته شود، هرگز ناشناس نمىماند و هركس به تو پناهنده شود، هرگز خوار نمىگردد و هركس تو به او روى آورى، هرگز بندگى ديگران را نمىپذيرد [خسته نمىگردد].
إِلَهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ يَا إلهي [سَيِّدِي]
معبودا، هر كس به تو راه يابد، همواره روشن است و هركس به تو دست آويزد، همواره در پناه تو است. اينك اى معبود [سرور]من، به تو پناه آوردهام،
فَلَا تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ لَا تَحْجُبْنِي عَنْ رَأْفَتِكَ
پس خوشبينىام به رحمت خويش را ناكام مگذار و از مهربانىات دورم مگردان.
إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلَايَتِكَ مَقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ
معبودا، در ميان دوستان خويش، جايگاه كسى را به من ببخش كه به افزون شدن دوستىات اميد بسته است.
إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ وَ [اجْعَلْ] هِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ
معبودا، شيفتگى پىدرپى به ياد خود را به من الهام كن و همتم را در نشاط كاميابى نامهايت و جايگاه مقدست قرار ده.
إِلَهِي بِكَ عَلَيْكَ إِلَّا أَلْحَقْتَنِي بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِكَ
معبودا، به تو، بر تو سوگند كه مرا به قرارگاه بندگان فرمانبر خويش و جايگاه شايستهى خشنودىهايت بپيوندى؛
فَإِنِّي لَا أَقْدِرُ [أملك] لِنَفْسِي دَفْعاً وَ لَا أَمْلِكُ لَهَا نَفْعاً
زيرا من نه مىتوانم خود را از چيزى برهانم و نه مىتوانم سودى به خويشتن برسانم.
إِلَهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ
معبودا، اين منم بندهى ناتوان و گنهكار و بردهى معيوب [كه به سويت آمدهام]،
فَلَا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ [حجبك] سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ
پس مرا از آنانى قرار نده كه از آنان روى برگرداندهاى و غفلت، آنان را از عفوت دور ساخته است.
إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ
معبودا، گسستن از همه و پيوستن به خود را به من ببخش و ديدگان دلهاى ما را با فروغ نگاهى كه به تو مىافكنند، روشنى بخش،
حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ
تا ديدگان دلها پردههاى نور را بردرند و به سرچشمهى بزرگوارى بار يابند و جانهايمان به شكوه قدس تو درآويزند.
إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً
معبودا، مرا هم شمار كسانى ساز كه آنان را خواندى و پاسخت دادند و به آنان نگريستى و در برابر شكوه تو مدهوش گشتند و از آن پس، در نهان با آنان راز گفتى و آنان آشكارا براى تو كوشيدند.
إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطُ عَلَى حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْأَيَاسِ وَ لَا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ
معبودا، نوميدى را بر خوشگمانى خود چيره نساختهام و اميدم از بخشش زيبايت گسسته نگشته است.
إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ
معبودا، هرچند اعمال نادرستم مرا نزدت فرومايه كردهاند؛ ولى به پاس توكل نيكم به تو از من درگذر.
إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلَى كَرَمِ عَطْفِكَ
معبودا، هرچند گناهان، مرا از بلنداى بزرگمنشىهاى ناشى از لطفت به زير كشيدهاند، ولى يقين به بزرگوارى مهرورزىات بيدارم ساخته است.
إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلَائِكَ
معبودا، هرچند غفلت موجب شده است كه از آمادگى براى ملاقات با تو به خواب روم، ولى شناخت من از كرم نعمتهاى برجستهات مرا هشيار ساخته است.
إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إِلَى النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إِلَى الْجَنَّةِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ
معبودا، هرچند كيفر بزرگت مرا به سوى آتش جهنم فرا مىخواند، ولى پاداش فراوانت مرا به بهشت دعوت مىكند.
إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ [وَ أَسْأَلُكَ] أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
معبودا، پس از تو نياز مىخواهم و به درگاه تو تضرع نموده و مىگرايم [و از تو درخواست مىكنم]كه بر محمد و آل محمد درود فرستى
وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ وَ لَا يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لَا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لَا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ
و مرا هم شمار كسانى سازى كه همواره به ياد تواند و پيمان تو را نمىشكنند و از سپاس تو غفلت نمىورزند و فرمانت را سبك نمىشمارند.
إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خَائِفاً مُرَاقِباً
معبودا، مرا به درخشانترين نور شكوه خويش پيوند بخش، تا شناساى تو گردم و از غير تو روى برتابم و تنها از تو بيم داشته و مراقبت ورزم،
يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً
اى شكوهمند و گرامى. درود و سلام فراوان خداوند بر حضرت محمد، فرستادهاش و بر خاندان پاك او.
[1]) رجال نجاشى، ص 67