خطبه 113 نهج البلاغه
۰۴ آبان ۱۳۹۵ 0 معارفترجمه محمد دشتی
و من خطبة له (علیه السلام) في ذمّ الدنيا:
وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ، قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا. [دَارٌ] دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا [عَنْ] عَلَى أَعْدَائِهِ. خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ، فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ.
1. پرهيز دادن از دنيا پرستى:
شما را از دنيا پرستى مى ترسانم، زيرا منزلگاهى است براى كوچ كردن، نه منزلى براى هميشه مانده است. دنيا خود را با غرور زينت داده و با زينت و زيبايى مى فريبد. خانه اى است كه نزد خداوند بى مقدار است، زيرا كه حلال آن با حرام، و خوبى آن با بدى، و زندگى در آن با مرگ، و شيرينى آن با تلخى ها در آميخته است، خداوند آن را براى دوستانش انتخاب نكرد. و در بخشيدن آن به دشمنانش دريغ نفرمود.
خير دنيا اندك، و شرّ آن آماده، و فراهم آمده اش پراكنده، و ملك آن غارت شده، و آبادانى آن رو به ويرانى نهاده است. چه ارزشى دارد خانه اى كه پايه هاى آن در حال فروريختن و عمر آن چون زاد و توشه پايان مى پذيرد و چه لذّتى دارد زندگانى كه چونان مدّت سفر به آخر مى رسد.
اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مِنْ [طَلِبَتِكُمْ] طَلَبِكُمْ وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ. إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا.
2. روش برخورد با دنيا:
مردم آنچه را خدا واجب كرده جزو خواسته هاى خود بدانيد، و در پرداختن حقوق الهى از او يارى طلبيد، و پيش از آن كه مرگ شما را بخواند گوش به دعوت او دهيد. همانا زاهدان اگر چه خندان باشند، قلبشان مى گريد و اگر چه شادمان باشند اندوه آنان شديد است و اگر چه براى نعمت هاى فراوان مورد غبطه ديگران قرار گيرند امّا با نفس خود در دشمنى بسيارى قرار دارند.
قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الْآمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الْآجِلَةِ. وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ. مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ. وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الْآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ [رِضَا] رِضَى سَيِّدِهِ.
3. نكوهش از غفلت زدگان:
ياد مرگ از دل هاى شما رفته، و آرزوهاى فريبنده جاى آن را گرفته است. و دنيا بيش از آخرت شما را تصاحب كرده و متاع زودرس دنيا بيش از متاع جاويدان آخرت در شما نفوذ كرده است و دنيا زدگى قيامت را از يادتان برده است. همانا شما برادران دينى يكديگريد، چيزى جز درون پليد و نيّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است، نه يكديگر را يارى مى دهيد، نه خير خواه يكديگريد و نه چيزى به يكديگر مى بخشيد و نه به يكديگر دوستى مى كنيد.
شما را چه شده است كه با به دست آوردن متاعى اندك از دنيا شادمان مى گرديد و از متاع بسيار آخرت كه از دست مى دهيد اندوهناك نمى شويد امّا با از دست دادن چيزى اندك از دنيا مضطرب شده كه آثار پريشانى در چهره ها آشكار مى گردد و بى تابى مى كنيد، گويا اين دنيا محل زندگى جاودان شما و وسائل آن براى هميشه از آن شماست.
چيزى شما را از عيب جويى برادر دينى باز نمى دارد جز آن كه مى ترسيد مانند آن عيب را در شما به رختان كشند. در بى اعتنايى به آخرت و دوستى دنيا يك دل شده ايد، و هر يك از شما دين را تنها بر سر زبان مى آوريد، و از اين كار خشنوديد همانند كارگرى كه كارش را به پايان رسانده و خشنودى مولاى خود را فراهم كرده است.